یادداشت مترجم:
این نبشته که در سال ۱۹۹۴ ترسایی توسط آقای آ. ث. فان دِر زوان مؤرخِ وزارت امور خارجهء هالند و کارمند ارشد بخشِ پژوهشهای آن وزارت تهیه شده از ارزش مهم تاریخی برخوردار میباشد. در این پژوهش دورنمای مناسبات تاریخی، سیاسی و بازرگانی قونسلی میان دوکشور از سالهای ۲۰ سدهء بیستم تا سسال ۱۹۹۲ ببررسی موشگافانه گرفته شده است. چنانچه خواننده بوضوح فراز و فرود این مناسبات را که که گاه نزدیک و پربار و گاه دور و مسکوت بودند، میبیند.
با گذشت ۸۵ سال از نخستین تماسهای دیپلماتیک هالند و افغانستان اکنون سطح روابط دوکشور ببالاترین حد آن رسیده و دوکشور در پایتختهای همدیگر داری سفرتخانه ها و سفرای دول خویش میباشند.
از سوی دیگر هالند باوجود کوچکی نقش فعالی را در اتحادیهء اروپا بازی کرده و همین اکنون میزبان بیش از ۴۰ هزار افغان در کشورش میباشد. قابل یاددآوریست که اجتماع افغانها درپهلوی ایرانیها نیز یکی از گروههای مؤفقِ کشور هالند میباشد.
از آنجایی که گذشتهء مناسبات دوجانبهء هالند و افغانستان برای کارشناسان، مؤرخان، فرهنگیان و بویژه نسل جوان ناشناخته است، خواستم به برگردان این اثر جالب اقدام نمایم، تا توانسته باشم گامی کوچک در این راستا بگذارم.
خلیل وداد
سپتامبر ۲۰۱۳ شهر دِنهاگ (لاهه) هالند
فراز و فرودِ تاریخی
مناسباتِ دوجانبهء افغانستان- هالند
“Historische overzicht van de bilaterale betrekkingen tussen Nederland en Afghanistan”
A.C. van Der Zwan
Dienst Documentaire Informatievoorziening
Eenheid Onderzoek
December ۱۹۹۴
نویسنده آ. ث. فان دِر زوان
ادارهء تهیهء اطلاعاتِ مستندِ
بخشِ پژوهشهای وزارت امورخارجهء هالند
دسامبر سال ۱۹۹۴
برگردان با تحلیل و تبصره از هالندی به دری داکتر خلیل وداد
سپتامبر ۲۰۱۳
فهرست مندرجات
۱. کوتاه سخنی در بارهء تاریخ افغانستان
۲. عهدنامهء دوستی سال ۱۹۳۹
۳. برقراری مناسبات دیپلماتیک در سال ۱۹۵۶
۴. روابط دوکشور تا سال ۱۹۷۸
۵. عواقب مداخلهء شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹
۶. اوضاع پس از ۱۹۸۰
۷. نتیجه گیری
۸. منابع و مأخذهای استفاده شده
۹. اسناد استفادهء شدهء بایگانی وزارت امور خارجهء هالند
پیشگفتار
دکتر فیلیپس خریستیان فیسر که در میان سالهای ۱۹۳۱- ۱۹۳۸ جنرال- قونسل هالند در کلکته بود، در سال ۱۹۳۴ به وزارت امور خارجه در شهر دِن هاگ (لاهه) نوشت:
« نمیتوان منکر شد که افغانستان برای بازرگانی مهمتر و مهمتر میشود. کشورهای دیگر تلاش میکنند، آنجا یک منطقهء فروش کالاها باشد. جاپان در آنجا حضور داشته و بقول معروف کماکان فعال است.همچنان از هالند اکنون درخواستهای مداوم پیرامون فعالیتهای تجاری در افغانستان، مواصلت میورزد، درحالیکه هموطنان ما بابتکار شخصی شان تاکنون بشکل محدود ازاین کشور دیدن میکنند.»
فیسراز ایجاد یک دفتر قونسلی در افغانستان پشتیبانی نموده و این طرحش را با تهیهء یک گذارش پیرامون حالت جدید رشد اقتصادی افغانستان مستدل میسازد. براین اساس فیسر اجازه یافت تا در پیرامونش منجمله در نمایندگی قونسلی محلی افغانستان، یا در کابل پایتخت افغانستان جستجو کند، آیا هالندیها ویا اروپاییان دیگری استند که مناسب انتصاب در پست قونسل هالند باشند. مگر او به چنین چیزی نایل نشد. بنابراین فیسر پیشنهاد کرد شخصاً به کابل رفته و تلاش کند، کاندید مناسبی را با منشآ آسیایی بدینمنظوربتواند، پیدا کند. در حالت ضروری او میتوانست در محل بررسی کند، آیا یکی از کارمندان قونسلی کشورهای دیگر حاضر خواهد شد، سرپرستی امور قونسلی هالند را بعهده گیرد. پس از تایید این پیشنهاد فیسر به پشاور در شمال هند برتانوی آنزمان رفته و از آنجا بتاریخ ۲۳
مارچ ۱۹۳۳ با موتر خودش به مقصد کابل حرکت کرد که یک سفر دشوار از مناطق زیبای طبیعی باگذرگاههای صعب العبور و با اجتماعی مرکب از قبایل شبه کوچی و جنگجوی بود.
افغانستان در آن زمان برای اکثریت و همچنان برای کسی مانند فیسر یک کشور ناشناخته بود، گرچه او این کشور را از لابلای جراید و از طریق کارش بحیث جنرال- قونسل در هند بریتانوی میشناخت و با تجارب دردآور بریتانیا و با خونگرمی افغانها آشنا بود. مگر حتی برای کسیکه مسوولیت ادارهء قونسلی هالند در آسیا را در سال ۱۹۳۴ داشت، مشکل بود، تخمین زند، تا ایجاد روابط با این کشور منزوی در درازمدت چه سودی را ببار خواهد آورد. واین از عدم کلی تجربهء هالند با افغانستان ناشی میشد.
بغیر از رابطهء ناچیز فیسر که با قونسل افغان در کلکته داشت، در گذشته فقط یک بار موضوع روابط جدی میان افغانستان و هالند میان زمامداران دو کشورمطرح شده بود.
در سال ۱۹۲۸ شاه آنزمان افغانستان امان الله خان به نماینده اش در آلمان دستور داد، با دولت هالند یک قراداد دوستی (مؤدت) عقد کند. شاه نامبرده در نیمهء نخست سال ۱۹۲۸ بیک سفر درازمدت در اروپا مشغول بوده در ماههای فبروری و مارچ همانسال مدتی در برلین اقامت داشت. وزارت امور خارجهء هالند پس از مشاوره با یکعده ادارات تخصصی طرح یک معاهده را تهیه نموده و به نمایندهء هالند در برلین ی. پ. گراف فان لیمبورگ ستیروم اختیار داده شد، تا سند را امضأ کند. فرستادهء
افغانستان در برلین به پیشنهاد موصوف جهت گذاشتن قرار برای امضای سند، عملاً وقعی نگذاشته و حتی پس از تکرار موضوع توسط شخص سکرتر نمایندگی که آیا وی نظری یا پیشنهادی در مورد طرح معاهده دارد، پاسخی نداد. بناً سفیر هالند موضوع را پیش نبرد. یک ونیم سال پس شاه امان الله بوطنش برگشت، نمایندهء افغانستان با عرض پوزش کتباً توضیح داد که برنامهء سنگین شاه، بیماری و بستری ناگهانی نماینده در شفاخانه دلیل تآخیر پاسخ وی برای امضای سند موصوف بوده اند. او وعده داده بود که بزودی موضوع را از سر خواهد گرفت. گراف فان لیمبورگ ستروم با مشورهء ادارهء دِنهاگ (لاهه) موقف انتظاری گرفت، چنانچه در پایان موضوع پیشنهادی وی ( توسط فرستادهء افغانستان) به تاق نیسان گذاشته شد.
شاید روش ناشایست فرستادهء افغانستان در برلین شاخصهء عامهء برخورد افغانستان با کشورهای خارجی بوده باشد. آن کشور با بیتجربگی و لحن خشن که در روابط دیپلماتیک آنزمان معمول نبود، با ممالک دیگر تماس میگرفت. واین همیشه مؤفقیت آمیز نبود. البته این ناشی از آن واقعیت بود که افغانها تازه با دنیای خارج آشنا شده و میخواستند با سرعت به تجرید عنعنوی کشورشان پایان ببخشند. چرا آنها محکوم به تجرید بودند؟ چه چیزی باعث تفاوت افغانستان از کشورهای دیگر میشد؟ شاه امان الله کی بود و چرا در زمان سلطنت او گامهایی در راستای شکست این تجرید برداشته شد؟
پاسخ دقیق به این پرسش از حوصلهء نبشتهء حاضر خارج است. مگر برای درک بهتر چگونگی مناسبات افغانستان و هالند در آن سده، که پسانها رشد یافتند، باید به تاریخ این کشور و روابط عنعنوی افغانستان با جهان خارج نگاه کرد. به این منظور پیش از همه به ایجاد روابط دیپلماتیک و قونسلی میان دو کشور نظر انداخته و نخست تصویر تاریخی افغانستان ترتیب شده و دلیل موقف فاصله دار و گاه غیرقابل پیشبینی که شاخصهء آغاز مناسبات اینکشور در برابر دولتهای دیگر بود، برجسته خواهد شد. سپس تلاش خواهد شد چگونگی رشد مناسبات هالند و افغانستان در دهه های بعدی تا رویدادهایی که به ختم مناسبات دوکشور انجامیدند و پسانها دوباره به سطح کنونی رسیدند، بررسی شوند.
۱.
کوتاه سخن پیرامون تاریخ افغانستان
ویژگی سرزمین کنونی که جمهوری افغانستان نام دارد، مقاومت (مردم آن) و صعب العبور بودن آن است. بنابرهمین از گذشته های دور این کشور از دنیای برونی تجرید بوده است. موقعیت ستراتیژیکی اینجا که در همجواری با دولتهای مقتدر (فارس، عرب، مغول و ترک) بوده همواره ازینجا بازیچهء سیاسی ابرقدرتها ساخته و باعث لشکرکشیها و جابجایی مردم بیگانه شده است. چنانچه ترکیب ناهمگون باشندگان افغانستان رابطهء مستقیم با این عامل دارد.
مسآلهء استقلال و تا حدی دولت مرکزی افغانستان به سال ۱۷۴۷ برمیگردد، زمانیکه یک خان محلی خودش را از وابستگی به دولت فارس آزاد کرده و اساس یک دولت آزاد را گذاشت. رویدادهایی که این دولت در سده های بعدی شاهد آن بود، مستقیماٌ وابسته به گسترهء نفوذ شخص شاه (امیر، مترجم) و پهنای سازمان اداری سلطنت بوده و تدوام رویدادها را نشان میدهند. در اینجا یک فاکتور (عامل) بود که در پیروزی شاه تعیین کننده میبود. اگر او قادر میشد نوعی کنترول را بر قبایل افغانستان
برقرار کند، در آنصورت ریاستش پذیرفته شده و او میتوانست کار سازنده اش را پیش ببرد. اگر او عملاً کنترولش بالای ساختار لزران را از دست داده و یا تلاش میکرد، این بافت را متضرر سازد، درآنصورت او با مقاومت مواجه میشد. قیامها در برابر دولت مرکزی گاه به بینظمی انجامیده و حتی به سقوط دولت مرکزی میانجامیدند.
یگانه عامل بازدارندهء سقوط جامعهء نامتحدِ افغانستان اسلام بوده است. جوشش اسلام با بافتهای قبایلی یک نوع اشرافیت مقدس را ببار آورد که با هرنوع دگرگونی اجتماعی حتی در مقیاس ناچیز بمثابهء تهدیدی برای منافعش بشدت مقاومت میکرد. نفوذ بیرونی همواره باعث مخالفت این قشر بالایی شده و همچنان سرداری که آمادهء پذیرش نفوذ بیرونی باشد، نیز پیدا نمیشد. رهبری روحانی اجباراً منافع قبیله را ترجیح میداد تا شکلی از تلفیق اسلام را همزمان با بی اتفاقی درونی پیش ببرد. برای اینکه شاه (امیر) کشورش را اداره کند، مجبور بود، تا حد ممکن در مقابل دول خارجی موقف مستقل بگیرد. در درازمدت این تجرید معنی مترادف استقلال ملی را کسب کرد.
در درازنای سده ۱۹ چندین فاکتور خارجی باعث رشد این روندها شدند. مهمترین آنها آمدن امپریالیزم اروپایی بود. در خاور و در جنوبِ (افغانستان، مترجم) کنترول بریتانیا بر مستعمره آسیایی (هندوستان مترجم) قایم شده و در شمال فعالیتهای روسیه گسترش یافت. فارس و افغانستان به عرصهء رویایی منافع دوابرقدرت اروپایی مبدل شدند. سیاست انگلیس در برابر افغانستان برشالودهء تحکیم تسلط بر هند برتانوی و جلوگیری از نفوذ بیگانگان در همجواری نزدیکِ دولت مستعمره استوار بود. البته سیاست انگلیسها که شیوهء نفوذ تدریجی را در امور افغانستان پیشه کرده بودند، منظماً در حال دگرگونی بود. پیشبرد کارهایی بطور مستقیم یا غیر مستقیم در امور افغانستان مدنظر دایمی انگلیسها بود.
این امر در سال ۱۸۳۸ به جنگ اول افغان- انگلیس انجامید. که باعث خونریزی بیشمار، ارتقای حیثیت امیر ضد انگلیسی دوست محمد شده و به خروج بریتانیاییها از افغانستان انجامید. بهمین علت بود که آنها حداکثر میکوشیدند با سرداران افغانی رویاروی نشده و بکوشند، سیاست دوستانه یی را در برابر آنها پیش گیرند. این کار در سال ۱۸۵۷ به پیروزی انجامیده و افغانستان و بریتانیا معاهده یی را عقد کردند که برمبنای آن حق افغانستان در سیاست داخلی تضمین میشد. مشی عدم مداخلهء
سیاسی انگلیس که در آنزمان عقد شد، تقریباً ۲۰ سال معتبر بود.
تلاشهای روسیه (تزاری، مترجم) برای گسترش حیطهء نفوذش و موقف امیر افغانستان در برابر (انگلیس) به جنگ دوم افغان- انگلیس انجامیدند. مؤفقیتهای اولیهء انگلیسها با یک قیام عمومی افغانها به شکست انجامید. این امر به اقداماتهای سرکوبگرانهء انگلیسها و تلاش آنها برای دعوت سردار عبدالرحمان که در اوایل خصلت ضد انگلیسی داشت، انجامیده و به او در امر سلطنتش کمک پیشنهاد شد. با موافقت او انگلیسها در سالهای بعدی کنترول کامل سیاست خارجی افغانستان را داشتند. عبدالرحمان قادر شد، تا سیاست داخلی را مطابق میلش پیش ببرد، در حالیکه انگلیسها بهر شیوه یی میکوشیدند، روسها را از افغانستان دور نگه دارند. این امر با رویارویی هایی همراه بود تا اینکه در سال ۱۹۰۷ با عقد معاهدهء دوجانبه (میان انگلیس و روسیهء تزاری برای تقسیم ایران و افغانستان همچون ساحه
های نفوذ شان، مترجم) بدون مشوره با افغانستان، انجامید. انگلیسها عملاً به آقا و سرور افغانستان تبدیل شده بودند.
مگر این تسلط فقط شامل سیاست خارجی افغانستان بود. در سیاست داخلی آنها کنترول زیادی نداشته و آنرا نیز نمیخواستند. درسی که آنان در قرن ۱۹ آموخته بودند، این بود که ثبات در افغانستان به بهترین شکلی با کمترین مداخلهء مستقیم و با بیشترین حمایت از شاهی که آماده باشد از ناآرامی جلوگیری کرده و در ادارهء کشور سیستمهای اجتماعی- اقتصادی و منافع مرتبط به آنها را در نظر بگیرد؛- ممکن است. امیر عبدالرحمان خان (۱۸۸۰-۱۹۰۱) در این امر تا حدی مؤفق بود. سیاست اصلاحاتی محدودی که او آنرا پیش میبرد، ساختار اجتماعی- اقتصادی کشور را طور محسوس متضرر نساخت. او معتقد بود که پسماندگی نسبی افغانستان و تجرید مربوطهء آن بهترین تضمین برای موجودیت نوعی استقلال برای افغانستان میباشد. این درس او در سدهء نزدهم بود. در این زمان به علت اقدامات امپریالیستی
انگلیس و روسیه روحیهء نفرت ازخارجیها در افغانستان گسترش یافته و امیر از این ضدیت سازندهء ضد خارجیها درجهت تقویت موقفش و حل ناآرامیهای داخلی استفاده میکرد.
پسرش امیر حبیب الله (۱۹۰۱-۱۹۱۹) تا حدی بیشتر مایل به مدرنیزه کردن افغانستان بوده و باز نمودن درهای کشور بروی جهان خارج بود. این امر از یکسو باعث پیدایش اپوزیسیون محافظه کار و از سوی دیگر عامل تحریک ملی گرایی افغانی که هوادار ایننوع دگرگونیها بود، شد. این ناسیونالیزم در زیر تآثیر حوادثی چون جنگ روس- جاپان (سال ۱۹۰۵) و موافقتنامهء انگلیس- روسیه پیرامون افغانستان (سال ۱۹۰۷) بوجود آمده و با گذشت زمان هرچه بیشتر خصلت ضد انگلیسی بخود میگرفت. در نهایت
جنگ اول جهانی (۱۹۳۹-۱۹۱۸) نقش تسریع کننده یی را در این راستا بازی کرد. مگر امیر حبیب الله با وجود فشار زیاد که باید جناح مخالف انگلیس که خلافت اسلامی عثمانی نیز در آن شامل بود، را برگزیند، در این جنگ بیطرفی اختیار کرد. امیر حبیب الله پس از ختم جنگ نیز عملاً به مشی هواداری از بریتانیا ادامه داد. او به وجایب ثبت شده در قراردادهای موجود خود را مقید دانسته و تلاشی در جهت استقلال کامل افغانستان انجام نداد. این امر ظاهراًعامل پشت پردهء سؤقصد که در سال ۱۹۱۹ بالایش صورت گرفته و بقیمت جانش تمام شد، بود.
امان الله یکی از پسرهای حبیب الله، برندهء بعدی کشمکشهای درونی دربار بحیث اجرآ کنندهء اصلاحات قد علم کرد. برای تثبیت حاکمیت تازه بدست آمده اش او اجباراً به انگلیسها اعلان جنگ داده و توانست پشتیبانی قاطع اکثریت افغانها که آرزوی استقلال را داشتند، بدست آورد. پس از چند برخورد مسلحانه انگلیسها معاهدهء آتش بس در راولپندی (۱۹۱۹) را امضآ کرده آمادگی نشان دادند، آزادی عمل در سیاست خارجی افغانستان را برسمیت شناسند، چنانچه این امر در معاهدهء سال ۱۹۲۱
انگلیس با افغانستان که آن کشور را«مطلقاً بحیث دولت مستقل» برسمیت میشناخت، تسجیل شد.
شاه جدید منحیث شخص ترقیخواه عرض اندام کرد. او تصمیم گرفت افغانستان را بسرعت مدرنیزه کرده و در عرصه های بیشمار اجتماعی ریفرمهایی را عملی نماید. برخلاف پیشینیانش او تصمیم گرفت به تجرید افغانستان از دنیای خارج پایان دهد. سیاست خارجی او دارای سه عنصر بود: در جای نخست، داشتن سیاست نزدیک با اتحادشوروی، در جای دوم عادی ساختن مناسبات با بریتانیا و در جای سوم انکشاف روابط با کشورهای دیگر اسلامی. افغانستان در زیر رهبری امان الله خان در تلاش برقراری
تماسها با جهان خارج بود. در آنزمان با ایتالیا، آلمان و فرانسه نمایندگان دیپلماتیک مبادله شده و ایالات متحده نیز استقلال تازه بدست آمدهء افغانستان را برسمیت شناخت. در واقعیت افغانستان خواستار روابط نیک با همه کشورهایی که آمادهء استقرار آن بودند، بود. در این بحبوحه امان الله که در درون کشور با مقاومت رشد یابنده یی نسبت به برنامهء اصلاحات سریعش مواجه بود، در سال ۱۹۲۸ به یک سفر طولانی به هندوستان، شرق میانه و اروپا پرداخته و با بعضی کشورها معاهداتی را عقد نمود. چنانچه او تصمیم داشت با هالند نیز قراردادی را ببندد، مگر این ابتکار در برنامهء سنگینش بباد فراموشی سپرده شد.
کوتاه مدتی پس از عودت امان الله خان به کابل او برنامهء بلند بالای اصلاحاتش را اعلام نمود که فرصتی گسترده را برای مخالفانش داد تا به مقاومت برخیزند. بزودی هویدا شد که امان الله خان توانایی آن را ندارد، تا مواضعش را نگه دارد و باید کنار برود. فرار او به بخارج انارشی و جنگ داخلی را در قبال داشت که تقریباً یکسال دوام کرد. آخرالامر یک سپهدار نظامی و سفیر امان الله در فرانسه بنام نادر خان توانست (پس از جنگهای طولانی و شکست و گریزها بکمک انگلیسها و
بوسیلهء قبایل جنوبی افغانستان و همچنان عشایر وزیری وغیرهء مستقر در خاک هند برتانوی، مترجم) نظم را در کشور برقرار نموده و تاج سلطنت افغانستان را در سال ۱۹۲۹ از آن خود کند. او سیاست داخلی کند تر از زمامدار پیشینش داشته و در سیاست خارجی اش محتاط بود. مگر تلاش برای گسترش روابط خارجی توقف نیافته و پس از قتل او در سال ۱۹۳۳ پسر جوانش محمد ظاهرشاه که زیر سرپرستی کاکاهایش (شاه محمود خان و بویژه هاشم خان، مترجم) قرارداشت، این مشی در سیاست خارجی را دوام داد.
این مشی در بعضی عرصه ها مؤفقیت آمیز بود. چنانچه تجارت افغانستان با کشورهای خارج گسترش یافت و این امر باعث علاقمندی محافل هالندی به افغانستان در سالهای ۳۰ شد. با اینهم در اینزمان اهمیت افغانستان برای اقتصاد جهانی بسیار ناچیز بوده و رفتن به این کشور و اقامت طولانی در آنجا کار ساده یی نبود. وزیر خارجهء امریکا در سال ۱۹۳۴ با تردید درینباره که چرا ایالات متده نمایندگی خویش را در کابل ایجاد نمیکند، گفت:
«وضعیت بدوی کشور، نبود (امکانات) قونسلی و یا غیره ضمانتها برای امنیت خارجیان، و ... (دلیل) فقدان هرنوع علاقمندی ما میباشند...»
چنین بود وضعیت امور زمانیکه جنرال قونسل هالند فیسر در کلکته در مارچ ۱۹۳۵ یک سفر به کابل را مد نظر داشت.
۲. معاهدهء دوستی سال ۱۹۳۹
فیسر بتاریخ ۲۴ مارچ ۱۹۳۵ به کابل رسید. او شهری با امکانات ندید. از دولت واژگون شدهء (امانی) او بقایای ساختمانهایی را دیده و معتقد شد که شاه امان الله ارثیه های ماندگاری را از خود باقی گذاشته است. گرچه رژیم آنوقت تلاش میکرد، خاطرات دوران (امانی) را بزداید، فعالیتهای امان الله در کابل وپیرامون آن جداً محسوس بوده و در اندیشه های بخشی از مردم ماندگار بود.
فیسر خاطرنشان ساخته بود که افغانستان بازهم برای جهان خارج باز بوده وکشورهای گوناگون تلاش دارند، جای پایی در عرصهء اقتصادی برایشان باز کنند. اینکشورها مانند آلمان، انگلستان، روسیه (اتحادشوروی)، ایتالیا، فرانسه و جاپان دارای یک نمایندگی سیاسی در پایتخت افغانستان بوده و فیسر با این نمایندگان تماس گرفته بود. او درک میکرد که این حلقهء دیپلماتیک کوچک بوده و تماس شان با یکدیگر محدود میباشد. آقایان (دیپلمات، مترجم) انتخاب دیگری نداشتند. همزمان آنها یکدیگر را همچون رقیب خویش دانسته ومیپنداشتند که همه جا جاسوسان خارجی حضور دارند.
فیسر امکانات تجارت با هالند را تا حدودی میدید. او تأکید میکرد که علاقمندان تجارت با افغانستان زباد بوده و باید شرکتهای هالندی بسرعت با اقداماتی از این فرصت استفاده کنند. و این تنها نبود او در پایتخت افغانستان یک نمایندهء بانک امستردام موسوم پیرسون و شرکأ را ملاقات کرد، که شخص با انرژی ولی کم تجربه بود. فیسر دانست که نمایندهء جوان این شرکت مارتین فان خلدِرِن
انتظارات بسیار خوشبینانه یی از شانسها برای شرکتهای هالندی داشت.
نتیجه گیری فیسر این بود که گسترش منافع هالند در افغانستان در کوتاه مدت نباید به ایجاد نمایندگی (دیپلماتیک) در کابل بیانجامد. در عین زمان او اهمیتِ داشتنِ روابط منظم با افغانستان را برای تجارت و صنعت هالند درک میکرد. مگر او وجود یک نمایندگی قونسلی مستقل در کوردیپلماتیک کوچک کابل را درخواست نمیکرد. بلکه پیشنهاد مینمود جنرال قونسل کلکته حامی منافع هالند در افغانستان بوده و سالانه یکماه را در کابل بسر برده و همچنان یک معاون قونسلی گماشته شود تا امور بازرگانی را پیش ببرد. شاید او کاندیدای فان خلِدِرِن را به این منظور زیر نظر داشت.
در جریان سال ۱۹۳۵ فیسر به برای چند ماه مرخصی گرفته و از کلکته رفته جایش را در جنرال قونسلی به ماری یولیس فان سخریفین بحیث کاردار مؤقت واگذار کرد. او با نمایندهء افغانستان در محل تماس گرفته و تحت تأثیر پیشنهادش مبنی بر امکانات صدور کالاهای هالندی و هالندی- اندونیزیایی
چون شکر جاوایی، منسوجات، هواپیماها و کشتیهای رودخانه یی برای وطنش قرار گرفت. لوازم کنسروسازی و ضروریات ساختمانی کانالها و پلها بخشی از فعالیتهایی بودند که هالند میتوانست در آنها نقشی داشته باشد. در ادامهء کارهای فیسر او به ادارهء مربوطه در دِنهاگ پیشنهاد کرد برای بررسی امور مربوطه بویژه امکانات بازرگانی به کابل رفته و به این منظور حتی اسناد را آماد سازد. بدینمنظور او آماده شد سفر تعطیلی اش را که به ایران برنامه کرده و برای آن اجازه یافته بود، لغو کند.
باوجود مشکلات اداری برای سفر به افغانستان فان سخریفین اجازهء لازم را کسب کرد، چنانچه ادارهء آنزمان تجارت، صنایع و کشتیرانی نتایج معینی را از فان سخریفین انتظار داشت. در ماه اکتوبر ۱۹۳۶ فان سخریفین به کابل رفته و چندین هفته را در افغانستان سپری کرده و پس از برگشت به کلکته یک گذارش مفصل را ترتیب کرد. او یکعده پیوستها را ضم گذارش نموده و به آنها فوتوراپورتاژ خودش را اضافه کرد.
گذارش دلچسپ فان سخریفین نشاندهندهء موضع کاری وپیگیر او در این راستا بود. او در عرصه های گونه گون برای محصولات بیشمار هالندی شانسی برای شرکتهای مربوطه میدید. او سیاست غیرقابل پیشبینی افغانستان، وضعیت نامطمین پولی در این کشور و فقدان توانایی لازم در متشبثان هالندی را موانع عمده در این راستا میشمرد. مگر کارهای آمادگی وی مستقیماً ادامه داده نشدند.
مارتین فان خیلدِرِن که بحیث معاون قونسل در کابل تعیین نشده بود، در سال ۱۹۳۶ به هالند برگشته و کوشید نظرش را پیرامون امکانات بازرگانی که افغانستان برای شرکتهای هالندی میتواند، پیشکش کند، برشتهء تحریر درآورد. او حتی بیشتر از فیسر و فان سخریفین خوشبین بود. اولی که در سال ۱۹۳۶ دوباره به کلکته برگشته بود، ادارهء دِنهاگ را هوشدار داد که بر شالودهء گذارش فان خیلدرن تصمیم عجولانه اتخاذ نکنند. تماسهای فیسر با اشخاص و ادارت بسیار بکندی پیش رفته و او
از کارهای جاری یکعده تهیه کنندگان اجناس انتظارات بزرگی نداشت. همچنان به پیشنهاد وی که طی آن درخواست شده بود تا جنرال قونسل کلکته را بحیث نمایندهء رسمی بپذیرند، از سوی حکومت افغانستان وقعی گذاشته نشد. چون افغانها اینرا بمثابهء طفره رفتن از برسمیت شناختن افغانستان پنداشته و تمایل داشتند، نمایندگی دایمی هالند در کابل گشایش یابد. عدم واکنش افغانستان به فعالیتهای او دلیل آن بود که او در ماه اپریل ۱۹۳۷ به کارهایش در جهت زمینه سازی تجارت شرکتهای هالندی با افغانستان پایان دهد.
باینترتیب دومین تلاش در راستای برقراری مناسبات میان هالند و افغانستان به شکست انجامید. هویدا بود که هردو کشور تلاش جدی برای ایجاد مناسات میان شان نمیکردند. هالند گامی در راستای انجام امور در افغانستان برنداشته و آرزو داشت تا همه زمینه های عملی به اینمنظور آماده شود و افغانستان میخواست پس از ایجاد دفتر نمایندگی کامل الحقوق هالند در کابل دست به اقدامات لازم بزند. این یک نوع حالت رکود بود که بقول فیسر ضرورتی به شکستن آن احساس نمیشد. او منتظر بود که با گذشت زمان افغانها دوباره دست به ابتکار تازه زده و موقف انتظاری هالند فرصت بهتری را درهنگام مذاکرات بعدی مهیا سازد.
حق تا حدی با فیسر بود. چون او هنگامیکه با کشتی از اروپا به اندونیزیا برمیگشت، در عرصهء کشتی در بندر بمبی با رییس هیات افغانی آشنا شد. اخیرالذکر از او بخاطر توقف مذاکرات هالند- افغانستان پوزش خواسته و با اجازهء تلگرافی حکومت افغانستان پیشنهاد واضحی را ارایه کرد. بدینوسیله از طرح مبنی بر ایجاد نمایندگی دایمی هالند در کابل صرفنظر شده بجایش پذیرش پست نمایندهء قونسلی هالند مستقر در ترکیه که فیسر بحیث سفیر جدید دولت هالند در آیندهء نزدیک منتظر آن بود، مانند بهترین راه حل پیشنهاد گردید.
در دِن هاگ درینمورد برخورد محافظه کارانه صورت گرفت. این برخورد ناشی از آن بود که مرکز مشکلات عملی را در تلفیق وظایف دیپلماتیک میان کابل و انقره دیده و موافق با نظر افغانها مبنی بر اینکه هالند استقلال شان را برسمیت نمیشناسد، نبود. هالند افغانستان را عملاً برسمیت میشناخت، فقط هنوز روابط رسمی دیپلماتیک و قونسلی میان دو کشور وجود نداشت. به فیسر سپارش شد تا مذاکرات با حکومت افغانستان را بدون تعهدی در مورد ایجاد نمایندگی هالند در کابل پیش ببرد.
فیسر پس از جابجایی اش در انقره در سپتمبر ۱۹۳۸ باز به این مسأله برگشت. او گفتگویی در اینمورد با سفیر افغانستان در ترکیه داشته و به نامبرده پیشنهاد کرد، موضوع گشایش نمایندگیهای متقابل را کنار گذاشته، مؤقتاً خودرا به عقد عهدنامهء دوجانبه توسط سفرای خویش متمرکز ساخته و متوجه گسترش روابط بازرگانی میان شان شوند. فیسر پس از تماسهای چند سال با دولتمردان افغان، میخواست بداند آیا زمان دگرگونیهای جدی رسیده است یانه. مگر زمانیکه او در نوامبر ۱۹۳۸ با یکی از کاکاهای شاه
در زمان اقامت کوتاه نامبرده در راه سفارت پاریس در ترکیه ملاقات کرد، از او اطمینان حاصل کرد که زمان عقد معاهدهء دوستی با هالند که قبلاً موجود نبود، رسیده و باید به مذاکرات جدی دراین راستا آغاز گردد. او نیز همانند همتای افغانش در انقره صلاحیت این مذاکرات را حاصل کرد.
درجریان سال ۱۹۳۹ بنا به اصرار وزارت امور اقتصاد هالند فیصله شد یک عهدنامهء کوتاه ۴ ماده یی آماده گردد که در آن استقرار روابط دوستانه متقابل دیپلماتیک با دورنمای نمایندگیهای سیاسی و تلاش برای رشد مناسبات بازرگانی بحیث مرام (اصلی) پیشبینی شده بود. در مورد تکمیل مادهء اخیر قرار بود مذاکرات بیشتر پیش برده شوند. معاهده بتاریخ ۲۶ جولای ۱۹۳۹ در استانبول توسط نمایندگان دیپلماتیک افغانستان و هالند در ترکیه امضأ شد.
گرچه در متن امضأ شدهء معاهده اشتباهاتی چند رخ داده بود، مگر با آنهم پس از تلاشِ نخستینِ افغانستان در سال ۱۹۲۸ بالاخره شالودهء رسمی برای مناسبات هالند و افغانستان بوسیلهء این عهدنامهء دوستی (مؤدت) گذاشته شد. تغییرات لازمی برای این عهدنامه طوریکه در معاهده قید شده بود، پسانتر پس از تایید نهایی (پارلمانهای دولتین، مترجم) وارد شده وپیشبینی میشد انفاذ اسناد بزودترین فرصت ممکن در استانبول نهایی شود. مگر فرار دولت هالند به لندن و توقف مؤقتی فعالیت پارلمان هالند پس از اشغال کشور توسط آلمان (نازی) در ماه می ۱۹۴۰ این برنامه را برای دراز مدت به عقب انداخت.
۳. ایجاد روابط دیپلماتیک در سال ۱۹۵۶
از آنجایی که هالند از سال ۱۹۴۰ مستقیماً با فعالیتهای جنگی درگیر بود، اکثر فعالیتهای دیپلماتیک که در زمان صلح درعرصهء سیاست خارجی جریان داشتند، اهمیت خود را از دست داده و به آینده موکول شدند. اوضاع اولویتهای دیگری را مطالبه میکردند. هالند باید با سیاست بیطرفی عنعنوی اش وداع میکرد. سیاست خارجی توسط جنگ عملاً متوقف شده وهالند فقط تلاش داشت در جناح متحدین قدرتمندِ جنگ (مخالفان آلمان نازی، ایتالیا و جاپان چون امریکا، انگلیس و اتحادشوروی وغیره، مترجم) باقی بماند. این در حالی بود که افغانستان به سیاست بیطرفی اش در زمان جنگ دوم جهانی ادامه میداد. گرچه افغانستان از سوی دو کشور بریتانیا و روسیه (اتحاد شوروی) زیر فشار بود تا در جبههء متحدین قرار بگیرد، مگر اینکشور مقاومت میکرد.
پرواضح است که در این دوره هم هالند و هم افغانستان توجه چندانی به روابط متقابل نداشتند. پروسهء عملی شدن عهدنامهء سال ۱۹۳۹ که باید صورت میپذیرفت، در سالهای جنگ متوقف شد.
و فقط در نوامبر ۱۹۴۵ زمانی که پ.ث. فیسر بحیث سفیر هالند در افریقای جنوبی فعالیت میکرد، مسألهء روابط با افغانستان را دوباره مطرح کرد. او در یک نامهء کوتاه به ادارهء دِنهاگ خاطر نشان کرد که عهدنامهء دوستی با افغانستان هنوز تصویب نشده است. گرچه شورای وزیران هالند در اپریل سال ۱۹۴۰ پیشنویس سند حقوقی با توضیحات ویادداشتهای پیوستش را در این زمینه تصویب کرده بود، مگر اجرای آن هیچگاهی جامهء عمل نپوشید. چونکه پروندهء این عهدنامه ناپیدا بود، باید پروسه از نو آغاز میشد. در دسامبر سال ۱۹۴۷ شورای وزیران تمام اسناد را دوباره تصویب کرده و در ماه می ۱۹۴۸ پارلمان کشور طرح این سند قانونی را تصویب کرد. پس از تبادلهء مصوبات بتاریخ ۲۷ نوامبر ۱۹۴۸ در انقره عهدنامه نافذ شد.
بند ۲ این عهدنامه بهردو کشور حق گزینش نمایندگان دیپلماتیک را داده و بند ۳ مشخص ساخته بود که آنها شیوه های برقراری مناسبات متقابل را جستجو و تحقیق خواهند کرد. بدون درنظرداشت این عهدنامه نمایندگان دیپلماتیک در دوکشور جدیدالتأسیس هند و پاکستان در پایان سال ۱۹۴۸ پرسش چگونگی استقرار روابط دیپلماتیک با افغانستان را مطرح ساختند. مگر دراین میان چیز دیگری نیز بود. یک نمایندهء جمهوری اندونیزیا بنام جنرال عبدالقادر در سال ۱۹۴۸ برای تقدیم اعتماد نامه اش به کابل آمد. حضور او برای هردوجانب (افغانستان و هالند، مترجم) زیگنالی بود مبنی بر اینکه افغانها نمیتوانند از مسألهء استقلال اندونیزیا (از یوغ استعماری هالند، مترجم) که برایشان ارزش سیاسی دارد، طفره روند و آنها جمهوری اندونیزیا را برسمیت میشناسند. هردو جانب هنوز ایجاد یک نمایندگی
دیپلماتیک هالند را پیش از وقت دانسته ولی استقرار همزمان یک دیپلمات از یکی از نمایندگیهای آسیایی هالند با یک قونسلی افتخاری در پایتخت افغانستان را بهترین گزینه میپنداشتند. یونکر م.پ.م. فان کارنیبیک کاردار سفارت هالند در پاکستان، کراچی را جایگاه مناسبی برای چنین دیپلمات میدانست و آ.ت. لامپینگ
سفیر هالند در هند هوادار نقش دهلی جدید بود.
در دِنهاگ با این اندیشه موافق بودند و با درنظر داشت اختلافات افغانستان- پاکستان آنها دهلی جدید را به این منظور انتخاب کردند. مگر موقف عبدالقادر (سفیر اندونیزیا در کابل، مترجم) مسأله را بغرنج ساخته بود. معلوم شد که او هنوز از طرف حکومت افغانستان پذیرفته نشده و عملاً کاری را پیش نمیبرد. مگر چنین برمیآمد که موجودیت یک دیپلمات هالندی او را به فعالیت بیشتر واداشته، باعث تحکیم موضعش بحیث نمایندهء جمهوری اندونیزیا شده و به این کار به ضرر منافع هالند تمام شود. بنابراین در ادارهء دِنهاگ در جون ۱۹۴۹ فیصله شد، تا مسألهء روابط دیپلماتیک با افغانستان به شرایط بعدی مناسبتر موکول گردد.
لحظهء مطلوب بقول لامپینگ پس از عقد معاهدهء استقلال اندونیزیا در دسامبر ۱۹۴۹ بمیان آمد. موقف جمهوری اندونیزیا دیگر نقشی در اینکه هالند در افغانستان نمایندگی دیپلماتیک داشته باشد، بازی نمیکرد. تصورهالند از نگاه سیاسی چنین بود که به امکان گسترده جهت احراز موقف دیپلماتیک در آسیا و برای منافع کشوری چون افغانستان که در درازمدت امکانات بازرگانی را ارایه میکرد، نباید کم بها داده میشد. البته از اسقرار روابط مشترک با اندونیزیا (در افغانستان، مترجم) انتظار زیادی نمیرفت. همچنان طرح نمایندگی هالند در پاکستان (که همزمان مسوولیت افغانستان را میگرفت، مترجم) بدلیل دشمنی افغانها با آنکشور، نیز مناسب نبود. بناً بقول لامپینگ سپردن مسوولیت نمایندگی افغانستان به سفارت هالند در دهلی جدید گزینهء بهتری بود.
پیشنهادات لامپینگ مورد پسند دِنهاگ واقع شدند. مذاکرات و آمادگیها برای اسقرار همزمان لامپینگ بحیث نمایندهء غیر مقیم در افغانستان و گسترش ساحهء فعالیت دفتر تجارتی هالند در بمبیی که افغانستان را نیز در برگرفته و تعیین یک قونسل افتخاری بدینمنظور در کابل آغاز شدند. دولت افغانستان از سوی خود آماده بود، سفیر خویش در لندن را همزمان بحیث نمایندهء غیر مقیمش تعیین کند. دورنمای امور در ماه می ۱۹۵۰ چنین بود که لامپینگ در اگست همان سال اعتبارنامه اش را در کابل تقدیم کند، چنانچه بدینمنظور قرارهایی با دولت افغانستان گذاشته بود، مگر کارنامه های لامپینگ مسیر دیگری را گرفتند.
کمیسار هالند در جاکارتا ه. م. هیرشفِلد که پس از عقد عهدنامهء استقلال اندونیزیا این پست را احراز کرده بود، اعلام کرد که میخواهد پس از چند ماه از ۱ اگست ۱۹۵۰ بکارش پایان دهد. دولت هالند از لامپینگ خواست، جای هیرشفِلد را بگیرد و او نیز این پیشنهاد را پذیرفت. بناً او دیگر برای کار دیپلماتیک در افغانستان آماده نبود مگر از آنجایی که او به این کار بلد بود، بدون دشواری کارهایش به جانشینش در دهلی جدید ف. ث. ش. آ. بارون فان پالاندت
داده شده و به او پیشبرد امور (افغانستان، مترجم) نیز محول شد.
همچنان گسترش فعالیت دفتر تجارتی در بمبیی در دستور روز قرار داشت. مگر هنوز در بارهء گزینش قونسل افتخاری در کابل تصمیمی عملی گرفته نشده بود. گرچه شخصی که تاحد زیادی به برای این وظیفه مناسب بود، خودش را کاندید کرده بود. و این شخص اتو ریختر بود که در سال ۱۸۹۲ در سویس بدنیا آمده، پسانها شهروند هالند شده و در زمان جنگ جهانی دوم در کابل بمثابهء یگانه هالندی ماندگار شده و به تماسهای بازرگانی ادامه داد. البته ریختر را پروفیسور و. سخیرمِرهورن
نخستین نخست وزیر پس از جنگ اول جهانی هالند پیشنهاد کرده بود که در کشورهای گوناگون پیش از جنگ دوم جهانی به امور بازرگانی مشغول بود.
در میان اکتوبر ۱۹۵۰ تا فبروری ۱۹۵۱ ریختر چندین بار در ادارهء دِنهاگ دربارهء شرایط کاراحتمالی اش بحیث قونسل در کابل ملاقات داشت. ریختر همزمان با یک عده شرکتها در مذاکره بود، تا از نام مشترک آنها برای یک مدت ۳ ساله به افغانستان بحیث نماینده بازرگانی شان رود. برنامه ازین قرار بود که بنیادی تشکیل شود، که مخارج مالی گسیل ریختر را (به افغانستان) تهیه نماید.مگر پرسش در این بود که تا چه حدی وزارت امور خارجه هالند آمادهء سهمگیری مالی در این راستا میباشد .
دیپارتمنت (وزارت خارجه) فیصله کرد، مبلغی باندازهء ۵۰۰ گولدن را بشرط مرتبط بودن این مبلغ بفعالیتهای سال بسال ریختر بحیث قونسل سالانه بپردازد. مبلغ مورد نظر قرار بود نه از طریق بنیاد بلکه برای شخص ریختر پرداخت شود. وزارت خارجه از تماس مستقیم با بنیاد خودداری میکرد، مگر علاقمند بود در جریان فعالیتهای آن باشد.
بتاریخ ۱۵ مارچ ۱۹۵۱ چهادره شرکت هالندی «بنیاد انکشاف تجارت با افغانستان» ( که در خارج بنام بنیاد هالند- افغانستان) یاد میشد، را اساس گذاشتند که مرام آن انکشاف
گستردهء تجارت متقابل با افغانستان بود. بنیاد مذکور اتو ریختر را بحیث نماینده کل در خارج برگزیده و با او قرارداد کاری دراینمورد بست.
پیش از انتصاب ریختر بحیث قونسل افتخاری در درون وزارت وزارت خارجه یک بحث کوتاه مبنی بر اینکه ساحهء فعالیت این قونسلی چه خواهد بود، جریان داشت. برعلاوهء پستهای دهلی جدید و کراچی نمایندگی دیپلماتیک هالند در تهران نیز بدینمنظور مد نظر بود. گرچه مناسبات کابل- کراچی بیشتر خصمانه مینمود، تا روابط کابل با دهلی جدید و تهران مگر بازهم پایتخت آنزمان پاکستان به این منظور برگزیده شد. طبق فیصلهء شاهی مؤرخ ۷ اپریل ۱۹۵۱ شماره ۱۳ قونسلی افتخاری هالند بنیانگذاری شده و ریختر بحیث قونسل افتخاری منصوب شد. بنابر فیصلهء وزارت خارجه مؤرخ ۲۵ اپریل ۱۹۵۱ شمارهء ز/ ۳۵۶۵ ساحهء فعالیت قونسل افتخاری که در جنب سفارت هالند در کراچی فعالیت میکرد، تمام افغانستان تعیین شد.
در بخش مناسبات قونسلی بالاخره شکلی از نمایندگی هالند در افغانستان آغاز شد، مگر در عرصهء دیپلماتیک پس از پروسهء نامزدی لامپینگ از تابستان ۱۹۵۰ بدینسو سکوت حکمفرما بود. این رکود نخستین بار توسط ی. ث. فان بیوسیکوم کاردار سفارت هالند در پاکستان پس از سفر کاری اش به افغانستان در اکتوبر ۱۹۵۲ درهم شکست.
ببهانهء بررسی امور قونسلی فان بیوسیکوم در کابل مانده و با مأموران گوناگون افغان دیدن کرد. برداشت او چنین بود که تعیین احتمالی همزمان او در افغانستان هیچ ارزش سیاسی برای هالند ندارد. افغانها در این راستا هیچ علاقمندی نداشتند. منافع اقتصادی هالند بطور عالی توسط قونسل ریختر پیشبرده میشد.
فان پلاندت سفیر هالند درهند در اینمورد نظر دیگری داشت. پس از آنکه در سال ۱۹۵۳ واضح شد فان بیوسیکوم از کراچی میرود، او به دیپارتمنت دِنهاخ طور غیر رسمی پیشنهاد کرد، تا به تقسیم ساحهء وظایف سفارتها بازنگری شود. بنظر او افغانستان میتوانست بطور مناسبی از طریق بخش قونسلی او اداره شده و همچنان ایجاد روابط دیپلماتیک که از طریق محل اقامت وی پیش بروند، بنظرش با اهمیت بودند. مگر پیشنهادات فان پالاندت جدی گرفته نشد.
پایان سال ۱۹۵۴ سفیر افغانستان در انگلستان نجیب الله (توروایانا، مترجم) از همتای هالندی اش در لندن وزیر پیشین امور خارجه د. ا. ستیکر درخواست نمود ببیند، آیا دولت هالند آماده است روابط متقابل دیپلماتیک با افغانستان را ایجاد کند. نجیب الله
در مذاکرات سال ۱۹۵۰ با لامپینگ سهیم بوده بناً پیشبردِ طرحهای قبلاً ارایه شده را پیشنهاد میکرد. او در نظر داشت همزمان بحیث سفیر غیر مقیم در دِنهاگ منصوب شود.
در اوایل این پیشنهاد از سوی دِنهاگ جدی گرفته نشد، مگر پس از آنکه نجیب الله طی یک ملاقات با وزیر مشاور هالند ی. ن. آ. ه. لونس در لندن پیشنهاد کرد طرحش مورد ارزیابی قرار گیرد، در دیپارتمنت دِنهاگ تحرک خفیفی بمیان آمد. نجیب الله خاطر نشان میکرد که طرح موجود (هالند) مبنی بر نمایندگی در افغانستان از طریق کراچی بهیچوجه از سوی افغانها پذیرفته نخواهد شد، این امر که باید ازاین پیشنهاد استقبال شود، باعث مباحثات درون اداره یی در دیپارتمنت (وزارت
خارجه) شد. هویدا بود که طرح کراچی قابل اجرأ نیست، مگر همزمان ندادن پاسخ به این درخواست افغانها نیز از نگاه سیاسی درست نبود.
راه میانهء (قابل پذیرش برای طرفین) تهران بود. مگر سفیر هالند در تهران و. ت. گ. بارون خیوِیرس بنا بر نبود راههای خوب مواصلاتی میان کابل و تهران طرفدار انتخاب سفارت هالند در پایتخت ایران نبود. از سوی دیگر سفیر هالند در پاکستان ت. گ. دِ بیوس
به مسأله نظر دهی پیرامون مناسبات هالند افغانستان کشانده شد. پس از مدت کوتاه بازهم وی نقطه نظرش مبنی بر عدم مخالفت با پذیرش همزمان نمایندگی کابل را اعلام کرده کرد، اما در مرکز گزینهء تهران پشتیبانی میشد. مگر همچنان تصمیم نهایی در این مورد گرفته نمیشد، تا اینکه نجیب الله (توروایانا) با بیصبری در می سال ۱۹۵۵ از ستیکر چگونگی امور را پرسید.
یاددهانی ستیکر بهانه یی شد برای بازنگری و بررسی دوبارهء امور در ادارات مربوطه مگر هنوزهم از طرح نو خبری نبود. در جولای ۱۹۵۵ جلسهء نهایی جنرال سکرتری دیپارتمنت (وزارت امور خارجه) تصمیم نهایی را گرفته و فیصله نمود که به دهلی جدید این مأموریت واگذار شود. بدلایل سیاسی گزینهء کراچی رد شده و طرح تهران بعلل عملی و بویژه فقدان راه مناسب مواصلاتی غیر معقول پنداشته شد. بناً گزینهء دهلی بمثابهء بازیگر بزرگ سیاسی در این عرصه با درنظرداشت اینکه افغانها خود دهلی نو را ترجیح میدادند مطرح شد.
همچنان پس از آنکه شورای وزیران آنرا تصویب کرد، پروسهء نامزدی نمایندگانِ طرفین مدت طولانی را در برگرفت تا آنکه فرستادگان دوطرف توانستند اعتمادنامه هایشان را تقدیم نمایند. مسأله در این بود که مدت کار سفیر آنزمان هالند در دهلی نو پایان مییافت، بناً سفر او به کابل نتیجه یی را در برنمیداشت. همه انتظار آغاز کار سفیر جدید ه. آ. هیلب را میکشیدند. او در سال ۱۹۵۶ بکار جدیدش (سفیر هالند در دهلی، مترجم) آغاز کرده و در ماه اکتوبر همانسال به کابل رفت تا
اعتماد نامه اش را تقدیم کند. نجیب الله (توروایانا) که پیش از تصمیم اصولی هالند در این راستا مکرراً خواستار این روابط از طریق ستیکر بود، پیشتر از او در ماه اگست همانسال توانسته بود به دِنهاگ برود. هنوز هیلب در دِنهاگ بود که معلوم شد، مدت کار نجیب الله در لندن بزودی پایان یافته و جانشینش به دِنهاگ خواهد آمده و اعتماد نامه اش را پیشکش خواهد کرد. هیلب که بتاریخ ۱۶ اکتوبر ۱۹۵۶ بکابل رفته و پس از تأخیر بتاریخ ۲۵ اکتوبر اعتماد نامه اش را بدولت شاهی افغانستان تقدیم کرده بود، در گذارشش توصیه کرده بود، چگونه دیپلمات جدیدِ افغان در دِنهاگ پذیرفته شود. تصویری که او از تماسهای مأموران عالیرتبهء هالندی افغانی کشیده خیلی جالب است:
«...با درنظرداشت مناسبات حساسی که دولت افغانستان در مقابل دیپلماتها بصورت کل و بویژه آنهایی که در جایی دیگر اقامت دایمی دارند، دارد، فکر میکنم مفید خواهد بود اگر کار نمایندهء جدید افغانستان مبنی بر تقدیم اعتمادنامه به علیاحضرت ملکه مدتی بتأخیر بیافتد. اگر من اشتباه نکنم، سلف او در هالند ۳- ۴ روز را سپری کرده بود و از سوی هالند همه چیز برای سهولت او انجام شده بود. در کشورهای غربی این یک امر معمول است، مگر در ممالک آسیایی دیپلماتها مجبور میشوند برای تقدیم اعتماد نامه ایشان انتظار بکشند، بویژه دیپلماتهایی که غیر مقیم اند. من بدینوسیله میخواهم بعداً شما را در مورد تآثیر اینکه به آقای میوندوال اجازه داده شود تا بدون مشکل به هالند آمده و در آنجا حد اقل یکهفته پیش از تقدیم اعتمادنامه اش معطل بماند؛- بالای افغانستان
درجریان خواهم گذاشت. برای گوش افغانها این زبانی است که آنها بهتر میفهمند...»
۴. روابط دوکشورتا سال ۱۹۷۸
پس از برقراری روابط دیپلماتیک میان دوکشور مناسبات دوجانبه میان هالند و افغانستان بمدت بیشتر از بیست سال بشکل عادی در عرصهء خارجی جریان داشت. البته منافع مشترک سیاسی میان دوکشور کم بودند، همانسان که اختلاف نظری نیز نبود. یگانه عرصه یی که در روابط با افغانستان در هالند منظماً پیشبرده میشد، عرصهء تشکیلاتی آن بود بود. برعلاوه هنوزهم مسألهء سطح نمایندگی هالند در افغانستان مورد پرسش بود. نمایندگان مربوطهء هالند به این امر بنوبت سفرای دهلی نو، کراچی و تهران بودند.
این امر درسال ۱۹۶۰ مطرح شد. سفیر افغانستان در دهلی نو ه. آ. هیلب پیشنهاد کرد که بزودترین فرصت سطح روابط متقابل دیپلماتیک افغانستان و هالند تا بالاترین سطح ارتقأ یابد. چنین چیزی پیشتر در مناسبات دوجانبهء نیپال- هالند صورت پذیرفته بود. مگر هیلب که در نیپال سفیر غیر مقیم بوده و عین پست را برای کابل میخواست، تاحدی از سوی جانب افغانی نامطمین بود. مگر حکومت افغانستان اعلام کرد که به این طرح مخالفت نداشته، خواستار گسترش روابط موجود دوجانبه از محل اقامت سفرای شان یعنی لندن و دهلی نو بوده و بدینمنظور حاضرند، تفاهم نامه یی را عقد کنند.
در مرکز در دِنهاگ کمی پیشتر از این بازرس (مفتش) ادارهء امور خارجی طی یک سفر طولانی به پستهای (دیپلماتیک) هالند در آسیا یک راپور را تهیه کرده بود که در آن قرارگاه نمایندگی دیپلماتیک هالند بجای دهلی نو تهران پیشنهاد میشد. مسأله مورد بررسی قرار گرفته و سفر آیندهء هیلب از دهلی نو یک فرصت مناسب جهت گذار به این اقدام محسوب میشد.
با این وجود در سال ۱۹۶۰ از این پیشنهاد صرف نظر شد، چون نمایندگی تهران پستی بود که دایماً از فشار کار شکایت داشته و آنها امکانات نداشتند تا حوزهء کاری شان را گسترش دهند. افغانستان همچنان ساحهء کار سفارت هالند در دهلی جدید باقیماند و جانشین هیلب یونکر خ. بیلایرتس فان بلوکلاند در ماه اپریل ۱۹۶۱ در کابل پس از ۱۱ روز انتظار قادر شد اعتمادنامه اش را بحیث سفیر (غیرمقیم) به شاه افغانستان تقدیم کند. بدلایل نامعلوم همتای افغانش در لندن بخود زحمت سفر
به دِنهاگ را نداد، بناً او کماکان حیثیت فرستاده عادی را داشت. شاید این برخورد حساسیت برانگیز افغانها در دنیای دیپلماسی که نامعمول و توهین آمیز بود به رد پیشنهاد هیلب از جانب افغانها برای سفر وداعیه در کابل مربوط میشد. فقط نماینده بعدی افغانستان در لندن که در دسامبر ۱۹۶۵ اعتماد نامه اش را به ملکهء هالند پیشکش نمود، رسماً نخستین سفیر افغانستان در هالند بود.
در سال ۱۹۶۵ یونکر خ. بیلایرتس فان بلوکلاند از دهلی نو به مسکو گماشته شد. این برای سرپرست ادارهء خدمات خارجی وزارت امور خارجه در دِنهاگ بهانه یی بود تا از سفیر هالند در ایران آ. ه. هاسیلمان درخواست معلومات در مورد راه مواصلاتی میان تهران و کابل را کند. هاسیلمان گفت که تماس هوایی میان تهران و کابل نسبتاً منظم بوده و زمان سفر کمتر از ۳ ساعت است. برعلاوه او از ثبت همزمان تعداد بیشتر کارمندان آنها در حکومت افغانستان خبر داد. بدون بررسی سیاسی و
اداری فیصله شد تا امور نمایندگی دیپلماتیک در افغانستان به پایتخت ایران محول شده و هاسیلمان در آنجا بحیث نماینده تعیین گردد (فیصلهء شاهی مؤرخ جون ۱۹۶۶، شماره ۴۲) بتاریخ ۱۸ اگست ۱۹۶۶ هاسیلمان اعتبارنامه اش را به ظاهرشاه تقدیم کرد. او در آنزمان فقط ۴ روز انتظار کشید.
این دگرگونی اداری در روابط افغانستان- هالند تأثیرچندانی نداشت. با این وجود سفیر (قبلی) بیلایرتس فان بلوکلاند فکر میکرد که هالند برخورد درست درین مسأله نداشته است. به نظر او هالند در آنزمان ارزش مناسبات افغانستان با کشورهای غربی را کم بها داده بود. برعلاوه هالند درسالهای ۶۰ پس از آلمان غربی شریک مهم بازرگانی افغانستان بشمار میرفت و این موضوع را افغانها درکابل بهتر از هالندیها در دِنهاگ میدانستند. طی یکی از سفرهای پایانی خویش به کابل به بیلایرتس فان بلوکلاند پیشنهاد شد، در امر کسب تجارب هالند در عرصهء تهیهء محصولات شیری میانجیگری کند. بیلایرتس با این پیشنهاد موافقت خود را نشان داده بود، چون میاندیشید چنین پروژه ریسک کمتر مالی را درقبال داشته و همچنان پیشبرد کمکهای انکشافی (از جانب هالند) نوعی مقابله سیاسی با نفوذ
فزایندهء اتحادشوروی در افغانستان خواهند بود. اتحادشوروی در آنزمان پروژههای گسترده یی را در افغانستان پیش میبرد، درحالیکه اکثر کشورهای غربی میکوشیدند، پروژههای کمکی خویش را هرچه محدود تر نگهدارند. بیلایرتس پیشبینی میکرد که اتحادشوروی مرام نهایی وابسته ساختن کلی افغانستان (به آنکشور) را داشته و این امر مثالی برای رهایی ایران و ترکیه از ساحهء نفوذ غرب خواهد بود.
مگرپروژهء محصولات شیری مانند اکثر ابتکارات دیگر در عرصهء همکاریهای انکشافی آغاز نشد. برنامه ها درینموارد وجود داشتند، اما بیشترشان همانسان در مراحل ابتدایی باقیمانده و کسی در امر گسیل کارشناسان هالندی در سالهای ۶۰ و آغاز سالهای ۷۰ ابتکاری نکرد.
در سالهای ۶۰ در شیوهء عنعنوی بازرگانی میان هالند و افغانستان یک دگرگونی جدی رونما شد. البته دراین راستا بنیاد انکشاف تجارت با افغانستان و قونسل افتخاری هالند در کابل نقش بارزی داشتند. نخستین قونسل او. ریختر که از سال ۱۹۵۱ دراین پست کار میکرد، دارای ناکامیها ومؤفقیتها بود. پس از مرحلهء آغازین و دشوار کارش در نیمهء سالهای ۵۰ او توانست به فروش محصولات گستردهء هالندی در افغانستان و خرید قالین افغانی در هالند دست یازد. مگر فابریکهء پروسس رودهء وی که تازه فعال شده و دستآوردهای نسبی داشت، در سال ۱۹۵۶ ملی (دولتی) شده و سپس ورشکست گردید. پروازهای میان کابل و کراچی بدلیل خرابی مناسبات دوکشور افغانستان و پاکستان قطع شدند. زمانیکه ریختر در سال ۱۹۵۸ از افغانستان خارج شده و همزمان بکارش بحیث قونسل (افتخاری) پایان داد، بنیاد مربوطه
در موقعیت بدی قرار داشت، مگر وضعیت مالی بصورت کل بد نبود.
جانشینان ریختر ه. فان دایک و ی. گ. گ. مینگیس که بترتیب میان سالهای ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۱ و از ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۴ موولیت قونسلی را داشتند، قادر نشدند تا دستآوردهای سلف شان را
ادامه دهند. ه. فان دایک از جانب بنیاد برکنار شد و مینگیس با وزیر تجارت افغانستان برخورد نموده مجبور بزودی اینکشور را ترک کند. در این رویارویی البته سود مالیاتی بنیاد در افغانستان نقش داشت. اداره مالیات افغانستان میخواست فعالیتهایی که نمایندگی بنیاد در افغانستان همچون واسطهء بازرگانی میان دوکشور انجام میداد را غیرانتفاعی اعلام کند. با گذشت هر روز بیش ار پیش هویدا میشد که بنیاد در کابل به تجارت مستقیم مشغول است و پس از آنکه قانون تجارت افغانستان نافذ شد، حکومت افغانستان آنرا برای محدویت حقوق بنیاد (انکشاف تجارت با افغانستان) و مؤسسات همانند آن در کابل استفاده کرد.
بنیاد از سفیر بیلایرتس فان بلوکلاند طالب کمک شد، مگر او پس از دیدار با حکومت افغانستان معتقد شد که موضع آنها تغییر ناپذیر است. بنیاد باید در شیوهء بازرگانی اش دگرگونی میآورد، چون طفره رویی از پرداخت مالیه به خزانهء افغانستان ناممکن بود. بنابراین بنیاد در سال ۱۹۶۵ به شرکت سهامی «انجمن تجارتی هالند- افغانستان هولاندیا» تعویض شده و داماد ریختر ت. ب. ی. ف. برورس
بحیث نمایندهء آن به کابل فرستاده شد. برورس که درسالهای ۵۰ مدتی زیر نظر خسرش در کابل مشغول کار بود، براساس فیصلهء شاهی مؤرخ ۴ جون ۱۹۶۴ شمارهء ۶۹ بحیث قونسل افتخاری هالند در کابل تعیین شده و به پیشبرد امور بازرگانی هالند- افغانستان ادامه داد. در سال ۱۹۶۶ او اجازه یافت مسوولیت امور قونسلی بلژیک در کابل را نیز عهده دار شود.
در سال ۱۹۶۷ برورس امور بازرگانی را کلاً بدست گرفته و شرکت مذکور را به شرکت بدون نام که خودش یگانه سهمدارش بود تبدیل کرد. او فعالیتهایش را در عرصهء هوایی گسترده نموده و مؤفق شد صدور کالاهای افغانی به هالند را که در سالهای ۵۰ که تقریباً متوقف شده بودند، احیأ کند. برای این منظور در هالند کمپاینهای معرفی افغانستان راه اندازی شد، مگر اینها تأثیر ناخواه منفی به امور قونسلی داشتند. افغانستان در میان توریستان هالندی بویژه جوانان که به تعطیلات بیغل وغش، پر از ماجرأ و همزمان آرامش بخش وبه یک کشور دور و دارای اقلیم گرم علاقمند بودند، نامور بود. ولی در عمل چنین نبود، چنانچه جوانان (هالندی) که بنابر سادگی شان در این کشور به مشکل مواجه میشدند، اکثراً به دفتر قونسلی مراجعه مینمودند. حل مشکلات آنان بقیمتِ پول، زمان و درد سر قونسل
تمام میشد.
بنابراین در آغاز سالهای ۷۰ اندیشهء اینکه یک دفتر قونسلی حرفوی در کابل گشایش یابد، نیرو میگرفت. آخرالامر این پیشنهاد پذیرفته نشد مگر برورس از کمک یک معاون قونسل برخوردار شده و همچنان امکان محدود جهت مخارج بیشتر پیشبرد حرفوی کار قونسلی با پرسونل اداری مهیا شد.
در ماه می ۱۹۷۲ آتشه امور کشاورزی سفارت هالند در تهران م. فان دِن توپ سفر کاری به افغانستان داشت. در گذارش تهیه کرده اش وی نتیجه گیری کرد که افغانستان امکاناتی برای انکشاف زراعتی و صنعتی دارد، مگر او تأکید داشت که افغانستان «کشوری مشکل» است. واضح نبود که تا چه حدی متشبثان هالندی فرصتهای لازم در آنجا داشته و همچنان هالند هنوز به تلاشهای ساده یی درجهت آغاز مناسبات برای پروژههای انکشافی دست نیازیده بود. در حالیکه افغانستان ازجملهء ۲۵ کشور فقیر
جهان محسوب میشد. از سوی دیگر فعالیتهای ناچیز هالند درین راستا دستآوردهای ناچیز داشت.
این امر بدون شک به وضعیت سیاسی ، مالی و اجتماعی- اقتصادی افغانستان وابسته بود. چنانچه این کشور نخستین بار در سال ۱۹۷۳ به اوج بی ثباتی سیاسی رسید. در جولای همان سال یازنه ظاهرشاه (وپسرکاکایش) سردار محمد داوود دست بکودتای نظامی زده و جمهوریت را در کشور اعلام کرد. داوود که خود زمان درازی ادارهء کشور را تا سال ۱۹۶۳ در دست داشته و پس از کار دهساله بحیث صدراعظم از پستش برکنار شده بود، نخستین رییس جمهور شد. او یک قانون اساسی جدید و اصلاحات اقتصادی را وعده داد.
در خارج با این دگرگونی با شک و تردید برخورد نشد. بیشترین کشورها بسرعت آنرا برسمیت شناختند و سفیر افغانستان در لندن مسألهء برسمیت شناختن رژیم نو را بدولت هالند مطرح کرد. ازآنجایی که کودتا مسالمت آمیز روی داده بود و هالند نمیخواست از دیگران پس بماند، بناً بدون تردید اقدام به برسمیت شناختن آن کرد. البته نه ارزش بازرگانی (تقریباً ۱۰ ملیون گولدن در سال ۱۹۷۲) بلکه اهمیت دفتر قنسولی در کابل برای هالندیهایی که به آنجا سفر کرده و از دولت هالند تقاضای پیشبرد روابط متقابل را مینمود، در این امر نقش داشت. نظر پ. آ. ای. ریناردِل دی لاوالیتی
سفیر (غیر مقیم) در افغانستان در مورد داوود بصورت عموم مثبت بود. او فکر میکرد که موضع رییس جمهور داوود نسبتاً ثابت بوده، دولتش مطابق شرایط افغانستان درست اجرآت کرده و هنوز از نزدیکی بسیار زیاد با اتحادشوروی خبری نیست. ریناردِل برخلاف پیشینیانش در کابل مانده و در سال ۱۹۷۷ «با حسرت» با آنکشور و کابل، که بنظرش به «شهری متوسط الحالِ اندونیزیای- هالندی در سالهای ۲۰ میماند» وداع کرد. جانشین ریناردِل و. س. ت. کامپانی در مورد ثبات مواضع داوود بیشتر شک داشت. هنگام نخستین اقامتش در کابل در سال ۱۹۷۷ یک وزیر کابینهء داوود بقتل رسید
و برعلاوه او مجبور بود ۱۷ روز تمام برای انجام تقدیم اعتمادنامه اش انتظار بکشد، اینها باعث شدند تا او نسبت به ثبات در افغانستان مشکوک شود.
در اپریل ۱۹۷۸ (ثور ۱۳۵۷ خورشیدی) این امر با کودتای کمونیستی جامهء عمل پوشید. این پدیده به آغاز چرخشی در تاریخ افغانستان تبدیل شد. چالشی که افغانستان به آن دچار شد، اینکشور را از حاشیه بیرون کشیده، به مرکز پرابلم جهانی تبدیل کرده و به نقطهء عطفی در جنگ تازه شدهء سرد تبدیل کرد. این بنوبهء خود در مناسبات دوگانهء افغانستان با کشورهای دیگر تأثیرگذار بود.
۵. عواقب مداخلهء سال ۱۹۷۹ اتحادشوروی به افغانستان
دوران سلطنت ظاهرشاه از ۱۹۳۳ تا ۱۹۷۳ بود. در این دوره شاه برخلاف پیشینیانش تأثیری زیادی برسیاست داخلی و خارجی افغانستان نداشت. در دورهء جوانی اش چند کاکایش عملاً قدرت دولتی را بدست داشتند که از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۷۳ جایشان را محمد داوود که نیرومندترین فرد سیاست افغانستان بود، گرفت. و این فقط پس ۱۹۶۳ بود که ظاهرشاه در رأس یک دولت مشروطه تا سال ۱۹۷۳ زمام امور را در دست داشته و هنگام سفرش به اروپا از سلطنت عزل شد.
اصلاحات داخلی در زمان سلطنت ظاهرشاه بسیار محدود بودند. مدرنیزه شدن جامهء افغانی بشکل بسیار کند و پایین انجام میشد، مگر همزمان عرصه های گوناگون ساختار اجتماعی مصئون میماندند. یک مشی محدود در این راستا در دورهء ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۳ عملی شد. در دورهء مشروطیت (دهه دموکراسی. مترجم) به احزاب سیاسی اجازهء فعالیت داده شد. در همین زمان یک حزبی که پشتیبانی اتحادشوروی را باخود داشت، عرض وجود کرد. مگر این (جریان سیاسی) بزودی به دو شاخهء خلق و پرچم منشعب شد.
افغانستان در سال ۱۹۴۵ به عضویت سازمان ملل درآمده و در سیاست خارجی مشی بیطرفی را در رابطه به دو بلاک (شرق و غرب. مترجم) دنبال میکرد. روابط افغانستان با همسایه ها به استثنای پاکستان کلاً خوب بود. اینکشور که در نتیجهء استقلال از بطن هند برتانوی عرض اندام کرده بود، در ولایات مرزی خویش با جنبشهای جدایی طلب که از سوی افغانستان پشتیبانی میشدند، سردچار بود. این پدیده به مشکلی در روابط دوجانبه در سالهای ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۳ تبدیل شده بود.
نفوذ قدرتهای خارجی در زمان ظاهرشاه باوجود بیطرفی افغانستان گسترش یافت. گرچه این کشور برضد کمکهای ممالک غربی نبود، مگر کمکهای اتحادشوروی نقش بزرگی را در کشور بازی میکردند. اتحادشوروی در سالهای ۵۰ برنامهء گستردهء کمک به افغانستان را آغاز کرد که عملاً این کشور را از نگاه اقتصادی بخود وابسته ساخت. این کمکها با برنامه های مدرنیزهء داوود همخوانی داشتند.
کودتای سال ۱۹۷۳ داوود برعلاوهء پشتیبانی ارتش از حمایت فرکسیونهای کمونیستی هوادار اتحادشوروی نیز برخوردار بود. بکمک آنان او میخواست این جامعهء محافظه کار را بازسازی کند. سیاست مرکز گرایی (سنترالیزم) دولتی و ناسیونالیزم او باعث برخورد با نمایندگان جامعهء سنتی ساختارهای قبایلی شده و تلاشهایش برای مبارزه با این نزاعها بیشتر از پیش او را از مواضع اصلی حاکمیتش تجرید نمودند. او تلاش کرد با تحکیم مناسباتش با غرب اینرا جبران کند، مگر خلق و پرچم باهم متحد شده و بکمک اتحادشوروی رژیم داوود را سرنگون کردند. پس از یک کودتای خونین در اپریل ۱۹۷۸ که درطی آن داوود بقتل رسیده و بنام «انقلاب کبیر ثور» مسما شد، تره کی رهبر جناح خلق رییس جمهور افغانستان شد.
همانند سال ۱۹۷۳ از هالند بازهم درخواست شد آیا این کشور آمادهء برسمیت شناختن رژیم جدید است. سفیر افغانستان در تهران با همتای هالندی اش تماس گرفته و طی یادداشتی این درخواست را ارایه کرد و او نیز موضوع را بمرکز در دِنهاگ گسیل کرد. آنزمان نیز نوعی سیاست محافظه کارانه پیشبرده شده و دوباره نوعی از ارزیابی سیاسی منجمله از طرق قانونی (نمایندگان مردم) آغاز شد که درپایان همان مشی تایید گردید. بنا بر پافشاری قونسل هالند در کابل که مصرانه میخواست هالند در مقایسه با کشورهای دیگر دیر منتظر تصمیم رسمی مانده و با این عمل منافع بازرگانی کشور و گروه هالندی مقیم آنجا را خدشه دار میسازد، رهنمود زیر برای سفیر هالند در تهران گسیل شد:
« با درنظر داشت اینکه من خواهان ادامهء روابط با افغانستانم از شما میخواهم در رابطه به یادداشت جانب افغانی که بشما داده شده (....) و طی آن درخواست برسمیت شناختن رسمی رژیم نو شده، یادداشتی کتبی مبنی بر رسید این درخواست دهید. این امر در واقع بمعنی برسمیت شناختن خاموشانه خواهد بود. شما میتوانید بهمتای افغانی تان شفاهاً بگویید، این پاسخ در رسم معمول در هالند بمعنی ادامهء روابط دیپلماتیک است....»
بازهم این واقعیت که بیشتر کشورها اعم از غربی و بلوک کمونیستی رژیم جدید را برسمیت شناخته بودند و اینکه ادامهء کار با ارزش بود، باعث تکانه یی در این راستا شدند. کودتاچیان افغان از نگاه هالند مردود بودند مگر درینمورد گزینهء دیگر نبود، بجز از پذیرش ادامهء روابط دوکشور.
دولت نو افغانستان خیلی ناپایدار بود تا با نیروی خویش اپوزیسیون را زیر فشار بگیرد. فرکسیون خلق که در اوایل قدرت را در دست داشت میکوشید با یک مشی ناسیونالیستی رقیبش پرچم را از میدان خارج کند و به این هم دست یازید. مگر این اقدامات هیچ پشتیبانی داخلی را باخود نداشته و برعکس باعث گسترش مقاومت شدند. انشعاب داخلی جناح خلق در سال ۱۹۷۹ به آن انجامید تا تره- کی از قدرت دورساخته شده و جایش را شخص نیرومندی مانند امین بگیرد. این امر برای متحد افغانستان اتحادشوروی غیر قابل قبول بود، بناً کرملین فیصله کرد، بقدرت رساندن پرچم را آماده سازد. آخر دسامبر ۱۹۷۹ یک لشکرکشی گستردهء اتحادشوروی به افغانستان صورت گرفته و رهبر پرچم ببرک کارمل قدرت در کابل را بدست گرفت. ولی از همان آغاز هویدا بود که مردم افغانستان بیک مقاومت سراسری آماده میشد و
کارمل بدون پشتیبانی اتحادشوروی قادر به ادامهء حاکمیتش نبود. درمقابل ایالات متحده امریکا تلاش میکرد امکانات متحدانش را در برابر مشی اتحادشوروی بسیج کند چنانچه امریکا ازهالند نیز درخواست اقدامات لازمه را کرد. بدینگونه جنگ سرد دوباره جان گرفت.
هالند اقدام اتحادشوروی را رد کرده و از اوضاع آنزمان نگرانی اش را ابراز کرد. گرچه دولت هالند اقدامات مشترک و بین المللی را در این راستا رد نمیکرد، مگر خواستار رفع تشنج میان شرق و غرب بود. همزمان هالند به جرگهء کشورهایی که خواستار تحریم مناسبات با رژیم جدید بودند، پیوست. برای آنکه از سؤتفاهم جلوگیری شود، بهمهء نمایندگیهای خارجی یک رهنمود فرستاده شد که در آن به فاصله گیری از دولت کارمل تأکید میشد:
« بدون تردید خاطرنشان میگردد که شما ازهرنوع تلاش برای تماسگیری دولت افغانستان با شما مرا درجریان خواهید گذاشت. همچنان از هرگونهء دیگرِ تماس با دولت افغانستان و یا رابطهء کارمندان شان با شما تا دستور بعدی خودداری کنید...»
این امر البته عواقبی را در مناسبات دوجانبهء نمایندگیهای دوکشور در سطوح سفارت و قونسلی داشت. برای افغانها البته این چندان تفاوتی نداشت. آنها هیچگاهی دفتر قونسلی در هالند نداشته و همچنان در زمان وقوع کودتا فاقد روابط دیپلماتیک با هالند بودند. از سال ۱۹۵۶ بدینسو معمول بود که نمایندهء افغانستان در بریتانیا سفیر غیرمقیم در هالند میبود، مگر پس از عبدالرحمان پژواک سفیر افغانستان در لندن در ماه می ۱۹۷۸ جانشینش بخود زحمت درخواست اگریمان از دولت هالند را نکرد.
سفیر هالند کامپاینی که پس از پذیرش اعتمادنامه اش در سال ۱۹۷۸ توسط دولت داوود سفیر غیرمقیم هالند در افغانستان بود، در سال ۱۹۸۰ پستش در تهران بحیث سفیر هالند را ترک گفت. برای جانشینش ا.ث.ای ایدِه فان دِر پالس مطابق دستورالعمل مربوطهء سال ۱۹۸۰ اگریمانی جهت نمایندگی همزمان در کابل از دولت افغانستان تحت رهبری کارمل درخواست نشد.
باوجود آنکه ایدِه فان در پالس پست دیپلماتیکی در کابل نداشت، مگر او مسوولیت اجتماع هالندیها در کبل را عهده دار بود. او همچنان به امر سرپرستی از امورِ مربوط قونسلی هالند در کابل ادامه میداد. پس از کودتای اپریل ۱۹۷۸ حکومت تره کی نظر مثبتی نسبت به قونسل هالند برورس نداشت. این امر از نحوهء پیشبرد امور بازرگانی که با فعالیت قونسلی همراه بود، ناشی میباشد. در چنین حالتی موقف برورس غیر قابل تحمل بوده و او کابل را در دسامبر ۱۹۷۸ ترک کرد. مطابق فیصلهء شاهی مؤرخ ۱۷ اپریل ۱۹۷۹ او رسماً از مسوولیت قونسلی در کابل سبکدوش گردید.
در اوایل چنین مدنظر بود که به نحوی از انحأ به فعالیت قونسلی در کابل ادامه داده شود. سکرترِ برورس خانم ی.ث. وردکی- موس پس از رفتن قونسل سرپرستی امور قونسلی را عهده دار شده و نمایندهء شرکت فان خیند و لوس
پ. ریمیرسما از آن مواظبت میکرد. وخامت اوضاع کابل در جریان سال ۱۹۸۰ به بستن کلی قونسلی انجامید. نظر به فیصلهء شماره ۶۱۴۳۸ وزارت امور خارجه مؤرخ ۲۵ اپریل ۱۹۸۰ امور قونسلی کابل به سفارت هالند در تهران انتقال یافت. بنابراین ایدِه فان در پالس بمثابهء آمر بخش مسوولیت امور قونسلی هالند را در جمهوری افغانستان بعهده گرفت. همچنان سفارت جمهوری فدرالی آلمان در کابل صلاحیت اعطای اسناد سفر و کمک به هالندیان در افغانستان را عهده دار شد.
در واقعیت این امکان اداری آخرین شیوهء روابط دوجانبهء افغانستان و هالند بود. در جریان یکسال پس از بقدرت رسیدن ببرک کارمل از دسامبر ۱۹۷۹ روابط دوکشور عملاً متوقف شدند. هالند دولت او را برسمیت نمیشناخت. البته در این امر نحوهء غصب غیر قانونی و بزور قدرت دولتی توسط کارمل که به کودتای داوود در سال ۱۹۷۳ و تره کی در سال ۱۹۷۸ میماند و هالند با آنها سیاست محتاتانه یی را پیش میبرد، نقش داشتند. چیزیکه اینبار باعث تصمیم سنگین هالند شد این بود که این کودتا با مداخلهء اتحادشوروی همراه بود. البته تصمیم امریکا و جامعهء جهانی در این امر تأثیر کمتری داشتند.
۶. اوضاع پس از ۱۹۸۰
مسألهء افغانستان در درازنای سالهای ۱۹۸۰ به نقطهء عطف درجه یک بین المللی تبدیل شده بود. حضور نظامی اتحاد شوروی برای دفاع از رژیم کارمل باعث (تشدید) جنگ داخلی شده و دورنمایش را تیره و تار کرد. قدرتهای غربی در عرصهء بین المللی به اتحادشوروی فشار میآورند تا نیروهایش را از افغانستان بیرون کشیده و مطابق فیصلهء های سازمان ملل متحد در حل صلح آمیز این معضله اقدام کند. همزمان کشورهای غربی در رأس ایالات متحده نیروهای مقاومت افغان و بخشهای آنرا بشکل ویژه از راه پاکستان کمک میکردند. در این کشور بیش ازهمه تأثیرات جنگ داخلی افغانستان محسوس بوده و اینکه این مملکت مستقیماً درگیر جنگ افغانستان شود، تا مدتی دراز غیر قابل پیشبینی بود.
در اوایل اتحادشوروی به فشار غرب وقع چندانی نمیگذاشت. کمک به کارمل ادامه داشت و مجاهدان افغان نمیتوانستند، آنرا بزور شکست دهند. همزمان هویدا بود که مقاومت افغان که اساس اتحادش را اسلام و ساختار قبیلوی میساخت حاضر به تایید رژیم کارمل و یا دست نشاندهندء دیگر اتحادشوروی نیست. پس کارمل نیز نمیتوانست کامیاب باشد.
در عرصهء بین المللی در مسأالهء افغانستان پس از بقدرت رسیدن میخاییل گرباچف در اتحادشوروی در سال ۱۹۸۵ موج جدیدی بحرکت آمد. زمانیکه در سال ۱۹۸۶ جای کارمل را رییس پیشین سازمان اطلاعات افغانستان نجیب الله گرفت، چنین مینمود که مشی شدید آنان ادمه یابد. مگر در سال ۱۹۸۸ اتحادشوروی در کنفرانس ژنیو که درآنجا، دولت افغانستان، پاکستان، ایالات متحده و اتحادشوروی، بدون نمایندگان مجاهدان حاضر بودند، اعلام کرد که در میان یکسال قطعاتش را از افغانستان بیرون میکند که واقعاً همه انتظار آنرا میکشیدند.
مسأالهء افغانستان از شکل بین المللی آن بدر شد ولی دشواریهای درونی آن کماکان جریان داشت. نیروهای مجاهدان به توافقی با دولت نجیب الله دست نیازیدند. جنگ داخلی دوام یافت. در سال ۱۹۹۲ نجیب الله از حکومت کناره گیری کرده و زمام امور را در کابل مجاهدین بدست گرفتند. مگر اختلافات میان مجاهدان چنان بزرگ بود که جایی برای ایجاد و تحکیم حکومت مرکزی باقی نمانده بود. چنانچه جنگهای شدیدی میان گروهی در بین مجاهدان جریان داشت. افغانستان به بخشهایی برمبنای منشأ قومی توسط تنظیمهای جهادی تقسیم شده بود، که در هر جایی گروه مربوطه میکوشید با هروسیله یی که شود، قدرتش را تحکیم بخشیده و حاکمیت سراسری کشور را بدست آورد.
موقف هالند در سالهای ۸۰ چنین بود که تا زمانیکه قطعات شوروی در افغانستان حضور دارند و رژیم افغانستان همچون دست نشانده از سوی کشورهای جهان دیده میشد، سخنی از برسمیت شناختن آن نمیتوانست باشد. بناً رژیم برسمیت شناخته نمیشد. مگر چون اوضاع در سالهای ۸۰ کماکان ادامه داشت، پرسشی مداوم وجود داشت که با نمایندگان رژیم کارمل و سپس نجیب الله در حالاتیکه حرف از گردهمایی های دیپلماتیک و یا حقوق بشر است چه باید کرد.
از نگاه حق تعیین سرنوشت ملل واضح بود که آنها را «فعلاً نباید برسمیت شناخت»، بناً جایی برای تماس و روابط دیپلماتیک وجود نداشت. ازین دید حقوقی این برخورد جدیدی نبود. چنانچه ایننوع شرایط در گذشته هم در رابطه به دولتهای غیر قانونی پیش آمده بودند، مگر در مورد افغانستان این مسأله خیلی بدرازا کشید. چون دولت تحت الحمایهء اتحادشوروی از سوی جامعهء جهانی پذیرفته نمیشد. بناً رهنمود مؤرخ ۶ جنوری ۱۹۸۰ که طی ان از دیپلماتهای هالندی تقاضا میشد، از تماس با
نمایندگان رژیم کارمل خودداری نمایند طی حضور نیروهای شوروی در افغانستان بقوت خود باقی ماند.
پس از رفتن قوای شوروی مسأله پیچیده تر شد، بویژه در امور احیای روابط دیپلماتیک. پرسش بمیان آمده بود که با کی و چگونه این روابط را برقرار نمود؟ سقوط دولت افغانستان برهبری نجیب الله هر لحظه یی ممکن بود، مگر این امر هنوز بوقوع نمیپیوست. روابط با گروههای مقاومت تا حدودی وجود داشت ولی از واقعیت نیرومندی طرفین نیز کسی نمیدانست، بناً نوعی سکوت در جریان بود تا دیده شود در آینده چه میشود. همچنان سوال بمیان آمده بود که کدام نمایندگی دیپلماتیک هالند در آینده مسوولیت نمایندگی امور افغانستان را بعهده گیرد.
از نگاه تشکیلاتی افغانستان همچنان شامل نمایندگی سفارت هالند در ایران بود. در وزارت امور خارجه در دِنهاگ نوعی ارجحیت جدی وجود داشت تا با درنظرداشت اوضاع و احوال بمیان آمده به نمایندگی دیپلماتیک هالند در پایتخت پاکستان اسلام اباد مسوولیت نمایندگی افغانستان نیز سپرده شود. برای این طرح چهار دلیل وجود داشت.
در گام نخست هالند در سطح بین المللی خودرا به یک سلسله وجایب مانند مواظبت پناهندگان افغان و بازسازی افغانستان متعهد میدانست. و امور مشورتی در این رابطه از طریق سفارت در اسلام آباد عملی میشد. همچنان از طریق همین نمایندگی گذارشات مربوط به انکشاف اوضاع افغانستان تهیه میشد. دراین رابطه سفارت هالند در تهران بسیار کمتر با نمایندگان تنظیمهای جهادی مختلف ارتباط داشت. همچنان سفارت هالند در اسلام آباد بیشتر در حل مشکلات قونسلی وغیره که در افغانستان پیش میآمدند، میانجیگری نموده و برعلاوه ارتباط مواصلاتی میان کابل و اسلام آباد ساده تر از تهران بود.
آغاز سالهای ۱۹۹۰ تغییر پروسهء مشی (برسمیت شناختن) به اجرأ درآمد. در نتیجهء مشاورهء درونی در وزارت فیصله شد که مسایل مربوط به افغانستان به سفارت پاکستان واگذار شود. مگر آمادگی رسمی به این امر پیش از وقت در سال ۱۹۹۰ متوقف شد. این ناشی از آن بود که تغییر مشی بدون اجازهء دولت میزبان نا تکمیل مینمود. در این مورد باید با دولت نجیب الله تماس گرفته میشد. این امر بنحوی به معنی برسمیت شناختن رژیم بود و نباید تحقق میپذیرفت.
از سوی دیگر این توقف ناشی از دگرگونی بمیان آمده در مشی برسمیت شناختن کشور ها از سوی هالند بود. دولت هالند با در نظر داشت تجارب گذشته میخواست در سیاست برسمیت شناختنش دگرگونی آورده و فقط به شناسایی دولتها و عواقب ناشی از آن تمرکز ننماید، چیزیکه وزیر امور خارجه آنرا به مجلس نمایندگان هالند اعلام کرد. مگر حمایت از طرح برسمیت شناختن رژیم آنوقت در کابل که بطور اتوماتیک از این مشی جدید بمیان آید طرفداران چندانی نداشت بناً از تعقیب مشی جدید (برسمیت شناختن) صرفنظر شد.
در سال ۱۹۹۲ اوضاع افغانستان چنین انکشاف کرده بود که هالند و کشورهای دیگر اروپایی امکان آنرا میدیدند تا روابط دوجانبه را آغاز کرده و همچنان دفاتر قونسلی و دیپلماتیک خود را در افغانستان بگشایند. مگر در ماه اپریل ۱۹۹۲ رژیم نجیب الله سقوط کرد و مجاهدین در کابل قدرت را بدست گرفتند. با درنظرداشت این واقعیت دولت هالند منع تماسها با دولت افغانستان را که در سال ۱۹۸۰ تصویب کرده بود، ملغی ساخت. بازهم این به امر به معنی انعقاد روابط دیپلماتیک نبود. جنگ
برای قدرت در افغانستان ادامه داشت و معلوم نبود کی زمام دولت افغانستان را بدست دارد. بناً عدم تصمیمگیری در ایجاد نمایندگی هالند در افغانستان با این موضوع ارتباط مستقیم داشت.
۷. نتیجه گیری
تاریخ روابط دوجانبهء افغانستان و هالند دارای گذشتهء مناسبات فعال و غنی نیست. این امر ناشی از آنست که افغانستان از گذشته های دور از جهان خارج فاصله میگرفت. این امر ازانتخاب افغانستان مبنی بر تجرید از دول دیگر ناشی میشد. این انتخابِ (افغانستان) برشالودهء این هراس که نفوذ دولتهای خارج خطری به استقلال افغانستان است، استوار بود. نخستین تماسهای هالند با افغانستان زمانی بمیان آمدند که این کشور در سالهای ۲۰ و ۳۰ (سدهء ۲۰) در راه اسقرار روابط خارجی با تردید گام گذاشت. در مرحلهء آغازین البته این تماسها هنوز به استقرار روابط دیپلماتیک نیانجامیدند. گرچه در سال ۱۹۳۹ یک عهدنامهء دوستی دوجانبه عقد شده بود. به علت جنگ دوم جهانی تصویب این عهدنامه پس از دهسال تحقق پذیرفت.
پس از آن استقرار روابط قونسلی و دیپلماتیک جامهء عمل پوشیدند. در سال ۱۹۵۱ در افغانستان یک قونسل افتخاری هالند شروع بکار کرده و در سال ۱۹۵۶ هردوکشور دست به مبادلهء نمایندگان دیپلماتیک شان زدند. مگر طرفین (دفتر) نمایندگی دیپلماتیک در پایتخت کشورهای یکدیگر نداشتند. نمایندهء افغانستان در بریتانیا همزمان نمایندگی کشورش در هالند را عهده داربود و از جانب هالند سفیر این کشور در هند تا سال ۱۹۶۶ این مسوولیت را داشته و پس از آن سفیر هالند در ایران این وظیفه را برای افغانستان داشت. پس از ۱۹۶۰ سطح نمایندگیهای دوطرف ارتفاع یافت.
مناسبات دیپلماتیک دوکشور در درازنای سالها شکل محافظ کارانه و فورمالیته داشت. ازنگاه سیاسی کمتر مواردی موجود بودند تا هردوکشور را بهم پیوند دهند. همچنان تقابل منافع نیز کمتر مورد داشت. موضوع عمدهء مورد بحث در هالند نظرات سفرای هالند بودند.
گسترش روابط بازرگانی میان دوکشور هم فقط در روی کاغذ بود. درعمل اجراآت از انتظارات عقب میماند. با اینهم روابط بازرگانی میان دوکشور افغانستان و هالند بینظیر بود. این مناسبات نخست از طریق یک بنیاد هالندی وسپس یک شرکت تجارتی پیش برده میشد که آمران آن همزمان مسوولیت قونسلی افتخاری هالند را در کابل بعهده داشتند.
روابط دیپلماتیک و قونسلی میان افغانستان و هالند پس از سال ۱۹۷۹ پس از بقدرت رسیدن کمونیست افغان ببرک کارمل ازهم گسیختند. البته غیرمشروعیت و یا کمونیستی بودن رژیم آن باعث گسیختن این مناسبات نبودند، بلکه هالند در سالهای پیش از آن نیز شاهد دو رژیم که یکی از آنها کمونیستی بوده و بشکل غیر قانونی بقدرت رسیده بودند، بود. مهم این بود که کودتای نظامی با تجاوز اتحادشوروی به افغانستان همراه بود. عکس العمل ایالات متحده و جامعهء بین المللی از افغانستان یک برخورد میان شرق و غرب ساخت. اینها برای هالند امکان دیگری را بغیر از ختم مناسبات با افغانستان نمیدادند.
احیای مناسبات میان دوکشور پس از خروج اتحادشوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۹ امری مربوط به زمان بوده و پس از سقوط آخرین دولت مورد حمایهء شوروی در سال ۱۹۹۲ نخستین گام در این راستا برداشته شد. مگر کوتاه مدت پس از آن تجرید کامل دولت افغانستان دوباره به مانعی در این راستا تبدیل شد.
۸. منابع و مأخذهای استفاده شده
Afghanistan. Background Notes. United States Department of State. Bureau of Public Affairs. Office of Public Communication. Washington D. C. ۱۹۹۴.
Afghanistan. Internationales Handbuch- Länder Aktuell. Munzinger Archiv. Ravenburg ۱۹۹۴.
Afghanistan. Landendocumentatie Koninklijk Instituut voor de Tropen ۱۹۷۹ nr. ۷. Amsterdam ۱۹۷۹.
Louis Dupree, Afghanistan. Princeton, New Jersey ۱۹۷۳.
W. K. Fraser- Tytler, Afghanistan. A study of Political Development in Centraal and Southern Asia. London ۱۹۵۳.
Vartan Grigorian, The Emergence of Moddern Afghanistan. Politics of Reform and Modernization, ۱۸۸۰-۱۹۶۴. Stanford, California ۱۹۶۹.
Jaarboek van het Departement van Buitenlandse Zaken. ‘s- Gravenhage ۱۹۵۰- ۱۹۸۹.
Nassim Jawad, Afghanistan. A nation of minorities. A minority Rights Group Intrtnational Report. London ۱۹۹۲.
J. Verheul, Notitie inzake de diplomatieke en consulaire betrekkingen met Afghanistan. Ministerie van Buitenlandse Zaken. DOA/ ZA ۱۹۸۶
۹. اسناد استفادهء شدهء بایگانی وزارت امور خارجهء هالند
B - Dossiers ۱۸۷۰- ۱۹۴۰ (Algemeen rijksarchief Den Haag).
Archief van de directie economische zaken (DEZ) ۱۰۱۹- ۱۹۴۰ (algemeen rijksarchief Den haag).
Archief van de Nederlandse gezant bij de regering van Turkije en Irak (۱۸۵۸) ۱۹۴۵-۱۹۵۴ (ministerie van Buitenlandse Zaken Den Haag).
Departementsarchief van stukken met betrekking tot economie, migratie en arbeid (code ۶) ۱۹۴۵- ۱۹۵۴, ۱۹۵۵- ۱۹۶۴ en ۱۹۶۵-۱۹۷۴ (ministerie van Buitenlandse Zaken Den Haag).
Archief van de directie verdragen (DVE) ۱۹۴۵- ۱۹۸۴ (ministerie van Buitenlandse Zaken Den Haag).
Archieven van de directie buitenlandse dienst (DBD) ۱۹۴۵-۱۹۵۴- ۱۹۵۵-۱۹۶۴, ۱۹۶۵-۱۹۷۴ en ۱۹۷۵- ۱۹۸۴ (ministerie van Buitenlandse Zaken Den Haag).
Departementsarchief van stukken met betrekking tot staatskunde en landsverdediging (code ۹) ۱۹۴۵-۱۹۵۴- ۱۹۵۵-۱۹۶۴, ۱۹۶۵-۱۹۷۴, ۱۹۷۵- ۱۹۸۴ en ۱۹۸۵- ۱۹۸۹ (ministerie van Buitenlandse Zaken Den Haag).
Archief van de Nederlandse ambassadeur bij de regering van Iran met betrekking tot zijn mede- accreditatie bij de regering van Afghanistan ۱۹۶۵- ۱۹۷۴ (ministerie van Buitenlandse Zaken Den Haag).
Archief van de directie Azië en Oceanië (DOA) ۱۹۹۰- (ministerie van Buitenlandse Zaken Den Haag).
|