کابل ناتهـ، Kabulnath




















Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

محمدنعیم "رحیم"

 
 
حرف آلوده

 
 

   من حرف آلودم
و دهکده ام درد آلود
که زبان مرا به فریاد میخواند...
وگلوی خسته ام را
به هیاهوی باد
دعوت میکند
ای مردم شهر
با باران ایستید
مبادا مرده باشم
وآن راه نیمه راه بماند...

 

 

به چشمانم شیشه می پوشم
شیشه های سیاه
شیشه های سپید...
و در پس این شیشه ها
پنهان شان میکنم
تاغمها
آنها را نبیند...
تا چشمی به چشم ام
خیره نشود
چشمی که بوی غم دارد
چشمی
که میل ستم دارد
چشمان من
سالهاست
شکار غمهای ناخواسته اند...
چشم ها را
درپس شیشه نهان باید کرد
دیگر فرار هم چاره ساز نیست
حالا شیشه پوشش میکنم
پیش از آنکه
اشک پوشش کنند...!

 

به قد بلند باغ سوگند
وبه گیسوان نرگس
این رقص نی جنگل
در چل چل دل آشوب
پامال لشکرم کرد...

 

 

کاش زبان باغ را می فهمیدم
وچون پرستوهای سرمست
روی هرشاخه
فریاد دوستی سرمیکشیدم
واز خزان
نفرت وبیزاری خویش را
اعلام میکردم...
 

 

 

محمدنعیم "رحیم"
نهم سنبله
۱۳۹۲/ کندز

 

 
 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۹۹            سال نهــــــــــم                      سنبله    ۱۳۹۲                اول سپتمبر   ۲۰۱۳