دیوان میرزا عبدالله خان شهاب ترشیزی هروی باقطع و صحافت زیبای در پنجصد و بیست صفحه بکوشش محترم همایون باختریانی از طرف موسسۀ بیهقی تازه در کابل از چاپ برآمد.
ترشیز که اکنون بنام کاشمر یاد می گردد تا دور دوم پادشاهی شاه محمود درانی پسر تیمورشاۀ درانی از توابع هرات و مربوط به افغانستان بود. در عهد فتور دولت شاه محمود درانی، سلطنت قاجاریۀ پارس ترشیز و بعضی از قسمت های دیگر هرات را اشغال و به دولت فارس ملحق نمود که تا امروز در دست ایرانی ها باقی مانده است.
میرزا عبدالله خان شهاب ترشیزی هروی بروایتی در سال ۱۱۶0ق . مطابق ۱۷۷۴ م. و بروایت های دیگری در سالهای ۱۱۶۵ و یا ۱۱۶۷ ق. در روستای شفیع آباد ناحیۀ بردسکن از توابع ترشیز هرات تولد شد. پدر وی حبیب الله نام داشت. وی از یک خانوادۀ سرشناس ترشیز بود که بحیث صاحب منصب نظامی مدت سی سال در خدمت احمد شاۀ درانی قرار داشت. میرزاعبدالله خان شهاب ترشیزی از معاصران صباحی و هاتف میباشد که در دیوان اش از آنها اسم میبرد.
در زمانی که میرزا عبدالله خان شهاب به شهرت شاعری رسیده بود مورد غصب یکی از خان های محلی قرار گرفت و خود را به مرکز هرات نزد شاه محمود رساند. شاه محمود طوریکه لازم بود از وی حمایت کرد.
در سال ۱۲0۶ ق. مطابق ۱۷۹۱ م. میرزا عبدالله خان ترشیزی فرصت می یابد تا به دستور شاه محمود به گرد آوری اشعار پراگنده و تدوین دیوان اشعار اش که شامل مدایح، مقطعات،هزلیات و هجویات هست بپردازد. نسخه های خطی از این دیوان در افغانستان و ایران وجود داشت و دارد که یکی آن که بقلم کاتب هزاره - خطاط و مورخ دربار امیرعبدالرحمن خان میباشد تا کنون در آرشیف ملی افغانستان حفظ گردیده است.
از روی ابیات سروده شده توسط ترشیزی در دیوان موجود اش برمی آید که کلیات وی شامل دیوان اشعار، مثنوی خسرو و شیرین، مثنوی یوسف و زلیخا، بهرام نامه، کتاب تذکرة الشعرا، کتاب عقد گهر در نجوم ورسالۀ موسوم به مراد نامه در ذکر وقایع امور دولت علیمردان خان زند بود که همۀ این آثار گویا منظوم بوده که قسمت زیاد آن از بین رفته است. آثار منثور وی عبارت است از: تذکرة الوزراء و تاریخ مجدد ولایات. این دو اثر گویا در وقت تدوین دیوان اش هنوز تکمیل نگردیده بود و امروز هم معلوم نیست که آیا زندگی مجال تکمیل کردن آن دو اثر اش را برای وی داده بود و یا خیر.
کلیات وی را شامل بیست هزار بیت ذکر کرده اند. اما دیوان اش کمتر از ده هزار بیت دارد که در دیوان منتشرۀ کنونی وی بنابر مشکلات نسخه برداری و نبود اشعار کامل در دیوان های قابل دسترس گردآورنده ( محترم باختریانی) در حدود پنج هزار بیت آن گرد آوری شده است.
همایون باختریانی از فرهنگیان شناخته شدۀ ما افغانها در شهر تورنتو که یک نسخۀ قلمی دیوان خطی ترشیزی را از سالها قبل شخصاً با خود داشت، همواره در جستجوی پیدا کردن نسخۀ چاپی این دیوان بود تا اینکه متقاعد گردید که به جزاز یادآوری مختصر از نام و اثار شاعر در چند اثر در افغانستان وایران و نیز چاپ چند سروده از این شاعر بزرگ در کتاب ( مجمع الفصحا ) از رضا قلی خان در ایران، دیگر کدام اقدامی بمنظور چاپ دیوان کامل وی نه در افغانستان و نه در ایران بعمل آمده است. ایرانیان وی را افغان و افغانها وی را ایرانی پنداشته روی همین دلیل هیچ کدام به چاپ دیوان مذکور اقدام نورزیده اند.
به نظر من، محترم باختریانی با درک این حقیقت که ترشیزی به خانوادۀ بزرگ زبان و ادب فارسی دری افغانستان تعلق میگیرد و دیوان وی سرآغاز سبک بازگشت ادبی در افغانستان آن روز را نوید می دهد، در صدد برآمده و تصمیم گرفته است تا دیوان موصوف را جهت چاپ و نشر آماده سازد که در مورد با مقامات وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان در تماس شده و توانسته است آن مقام را قناعت دهد که به چاپ دیوان ترشیزی توافق بعمل آورد.
روی همین تلاش های فردی محترم همایون باختریانی بود که سرانجام مقامات وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان در سال ۱۳۹۲ ش. به چاپ و نشردیوان مذکور به تیراژ پنج صد جلد موافقه کردند که اخیراً این دیوان با زیبایی خاصی از چاپ برآمد و بدسترس علادقمندان و شعر دوستان زبان فارسی قرار داده شد که من نگارنده از طرف خود و به نمایندگی از مردم افغانستان و ادب دوستان زبان فارسی از زحمات محترم باختریانی و اقدام نیک دولت جمهوری اسلامی افغانستان بمناسبت چاپ و گسترش این دیوان عالی که ویژه گی های زبان فارسی افغانستان را در خود حفظ نموده است تشکر می کنم.
محترم باختریانی در یک قسمت از مقدمۀ عالمانه و پر از محتوی اش که براین دیوان نگاشته است چنین می نویسد:
« شهاب ترشیزی در هجو سرایی دست بالا و قدرت عجیبی داشت. گرچه هجای رکیکۀ او تابو و ممنوع روزگار ماست؛ اما روی چند دلیلی خواستیم این اسرار مگو را نیز به رسم امانت داری به خوانندگان تسلیم دهیم. اگر خوانندگان ارجمند آنها را مضر پنداشته وتحریم نمایند؛ میتوانند در کتاب دست داشته ی خود به نابودی آنها بپردازند. اگر چه خود شهاب در دفاعیه یی به شکل استادانه از سرایش هجویات در دفتر خود دفاع نموده است که لازم به آوردن دلیل دیگری نیست:
صد هزاران تحفه و نعت و سلام - باد بر پیغمبر عالی مقام
وانکه ُحسان را ز بهر نشر دین - گشت فرمانده به هجو مشرکین
تیره بختان را بود دردی عجیب - کش هجا درمان بود جای طبیب
تا نگوید کس که شعر هجو هزل - کس نگوید در جهان جز مرد رزل
انوری گفتست و سعدی نیز هم - من اگر گویم نباشد هیچ غم».
این معرفی نامۀ مختصر دیوان میرزا عبدالله خان ترشیزی هروی را با آوردن یک نمونه از هجویات وی که شخصی بنام میر عبدالغفور کاشانی را در آن دشنام داده است بپایان می بریم:
میر عبدالغفور کاشانی
ای سزاوار تیغ گردن تو
یادت آید ز روز فقر که بود
پر زسرگین ِ گاو دامن تو
عهد کردم که گر خدا خواهد
آتشی افگنم به خرمن تو
کانچنان پیکر ترا سوزد
که کند بر تو رحم دشمن تو
از چه از کین به سوی من فگنی
هر چه سنگ است در فلاخن تو
آنچه از دستت آید ار نکنی
خرزۀ پیل در . . زن تو
|