مشخصات کتاب
از حیوانات بشنوید
کتاب معلوماتی برای اطفال
نویسنده: پروین پژواک
طراح پشتی: هژبر شینواری
چاپ اول: ۱۳۹۰ هجری شمسی/۲۰۱۱ میلادی
چاپ دوم: ۱۳۹۲ هجری شمسی/۲۰۱۳ میلادی
تیراژ: ۴۰۰۰ جلد
ناشر: موسسهء نشراتی رحمت در چوکات موسسهء آپ مرسی افغانستان
محل چاپ: مطبعهء کاروان/کابل/افغانستان
در این کتاب ۴۸ موجود زنده به زبان ساده خود را به اطفال معرفی می کند. هر معرفی به شکل قصه گکی کوتاه بوده و توام با پیامی جهانی می باشد. قصه ها توام با سرگرمی،
شعر و رسم است. این کتاب با استقبال اطفال مواجه شده و اینک برای بار دوم به چاپ رسیده است.
مقدمه کتاب
سلام، نام من پروین است.
پروین اسم گروهی از ستاره ها است که در آسمان می درخشد.
نام خانوادگی من پژواک است.
پژواک انعکاس صدا معنی می دهد.
من در کابل تولد شده ام. خانهء ما حویلی کلان داشت. پدرم در حویلی ما گلهای زیبا می کاشت. ما کرت های سبزیجات و درختان میوه داشتیم. مادرم به گلها آب می داد. پرنده و حشره باغچهء خانهء ما را دوست داشت.
من و دو خواهر و دو برادرم همیشه پشک داشتیم. خوبترین پشک من پشکی سیاه رنگ بود به اسم مینو.
ما چندین پرنده داشتیم، از کبوتر خانگی گرفته تا کبک دشتی، طوطی و کنری. جالبترین پرندهء ما مینا بود که خارج از قفس زندگی می کرد و در حویلی پشت پشت پدرم قدم می زد.
یکبار ما تخم مرغ را زیر سینهء کفتر ماندیم و چوچهء مرغ به دنیا آمد. ما او را "جان تنها" نامیدیم.
بار دیگر تخم های بقه را میان مرتبان پر از آب به خانه آوردم. از میان ده ها تخم یکی آن تبدیل به بقه شد. او اولین بقهء خانگی من بود.
خوردتر که بودم با یک مورچه دوست بودم. من با او هر روز بازی می کردم و در ختم بازی او را رها می ساختم. فردا همینکه به مورچه ها می دیدم، مورچه گکی را که دوستم بود، باز می شناختم!
پیش از جنگ، در زمستان هنگامی که مکاتب رخصت می گشت، من با خانواده ام به دهکده ای در شرق افغانستان می رفتم و با مرغ ها، فیل مرغ ها، مرغابی ها، بره ها، بزغاله ها و گوساله ها همبازی می شدم.
یادم می آید ما به آهو بره گکی که مادرش شکار شده بود، در چوشک شیر می دادیم، یا به عقابی که زخمی شده بود، توته های گوشت تازه می خوراندیم تا زخمش خوب شده و آمادهء پرواز گردد. ما دو چوچه گرگ داشتیم به اسمای زرنگ و پلنگ.
من با همه زنده جان ها مهربان نبودم. وقتی خورد بودم و بیکار می ماندم با مگس کشی در حویلی می گشتم و مگس ها را می زدم.
یکبار بقه گکی را در میان قوطی خوردترکی گذاشتم که در میان آن زیباترین اشیای خود را می ماندم. بقه گک یادم رفت. مجبور شدم قوطی را با تمام آنچه که در میان آن بود، دور بیندازم.
عادت بد دیگرم شکار پروانه ها بود. من از بال های رنگین آنها خوشم می آمد و آنها را میان کتابچه می گذاشتم، اما جرات نمی کردم تا کتابچه را دوباره باز کنم.
وقتی خواستم تابلویی از پرنده بسازم، برادر خوردم گنجشکی را برایم شکار کرد تا از پرهایش کار بگیرم. من آن تابلو را هیچ وقت نساختم.
من خوش داشتم به دم بمبیرک ها تار بسته کنم و آنها را چون گدی پران پرواز بدهم.
من خوش داشتم ماهی های میان حوض را در دستم بگیرم و آنها را مجبور کنم تا همدیگر را ببوسند!
گاه که زمین را می کند، کرم های زمینی با تیغهء بیل دو نیم می شد. اکنون خوشحالم که می دانم هر نیمهء کرم می تواند کرم کامل را بسازد.
در دوران طفولیت توانسته ام بر پشت خر سوار شوم، چشمان شتر را از نزدیک ببینم، شیر گاو را بدوشم، تخم ماکیان ها را بپالم، برای پرنده ها دانه بپاشم، با سنگ پشت میان سبزه ها بنشینم، پوست مار را لمس کنم، به موش غذا بدهم، حلزون ها را از پیاده رو خانه بچینم، کرم های آبی را میان جوی ببینم و حتی بر خارهای خارپشتک دست بکشم!
من نمی توانستم من باشم، اگر در خانه مورچه، فالبینک، کرم شب تاب، بقه، ماهی، پرنده، خرگوش، پشک و سگ نمی داشتم.
شما نیز نمی توانید شما باشید، اگر با پرنده ها، خزنده ها و چرنده ها به تماس نباشید. ما همه چون حلقه های زنجیر با همدیگر بسته هستیم.
آیا می دانید هوایی را که نفس می کشید، قانغوزک ها، گنجشک ها، اسپ ها و برگها نیز نفس می کشد؟
آیا می دانید آبی را که می نوشید، کرم ها، ماهی ها، کورموش ها و خاک نیز می نوشد؟
آیا می دانید آفتابی که بر شما می تابد، بر خرچنگ ها، زاغ ها، گوسفندها و گلها نیز می تابد؟
آیا می دانید من و شما و تمام موجودات دنیا چه در هوا، چه در میان آب، چه بالای خاک یا زیر خاک، تنها و تنها یک خانه داریم و آن خانهء مشترک ما زمین است؟
ما می توانیم به همدیگر کمک کنیم تا یگانه خانهء خود کرهء زمین را پاک، سالم و زیبا نگهداریم.
با دوستی و سلام،
پروین پژواک
۲۳/۴/۱۳۹۰
|