کابل ناتهـ، Kabulnath




















Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

دکتر لطیف طبیبی

 
 
حکومت های اسلامی مانع رسیدن کشورها
 به مرحله گذاربه دموکراسی
 
 

   

 

ازآغاز بهارعربی درتونس وبعدآ شرق میانه زنان و مردان در شهرهای بزرگ به اعتراضات،علیه استبداد،سرکوبگری های حکومت های استبدادی برخاستند. جالب ترین اعتراض در ترکیه صورت گرفت. با آنکه حکومت اسلامی ترکیه ازصندوق انتخابات آزاد به قدرت رسید و نزدیک به یک دهه حکومت می کند و ترکیه نسبتآ از رشداقتصادی چشم گیری بر خورداراست، با آنهم زنان و مردان سکولاردموکرات، ترکيه در پی اعتراض به نابود گران درختان میدان قاضی، مقابل کسانی می ایستند که می خواهند حکومت ِ سکولارساختهء کمال آتاتورک شان را نابود کنند.

زمانیکه اعتراضات ترکیه همگانی شد و سرتاسر ترکیه مردم علیه حکومت اسلامی حزب اردوغان به پا خاستند، یکی از شعاراین بود، که " اگرامروز نجنبیم، فردایمان ایران است".

براستی مکث کردن روی همین شعارباعث نوشتن این مضمون شد. چه تلخ است که می بينيم امروزهمسایه ما «ايران» برخی نهاد های مذهبی و سیاسی را که آنها از سه دهه قبل درجنگ و خون ریزی علیه مردم بیگناه افغانستان دخیل اند،پشتبانی می کند.جمهوری اسلامی ایران از وضیعت ناهمگون سیاسی افغانستان برای تقویه مواضع فراطی مذهب شیعه بهره می برد. در واقع این سیاه روزی مردم افغانستان است که بيش از سی سال است که مردم ما رنج تاريخ را کشيده و زهرمذاهب افراطی را چشيده اند، بازهم اعتراضات عمومی علیه اسلامیستها به راه نیافته است.درحالیکه کشورهای ديگربرای جلوگيری ازافتادن کشورشان به روزسياه آن، به سرک ها می ريزند تا به اسلامیست های کشورشان نشان دهند و نگذارند که دست آورد های تاریخی شان توسط اسلامیست ها به هرزآبه های تاريخ بپيوندد.

واقعآ امروز رژیم های مذهبی ایران،افغانستان وپاکستان لااقل درسی آزمايشگاهی را به ملل ديگر در حوزه عرضه داشته اند. تا آينده شان را آنگونه رقم نزنند که ما  با روی کارآمدن حکومت های اسلامی زديم. در واقع، مردم ترکیه چنين پيش آمده که از وضع مردم، ایران،افغانستان وپاکستان که رنج تاريخ را درین سی سال کشيده و چشيده اند، درس گرفتند.امید است مردم ترکیه آنچه را  که درراستای استقرارسکولار دموکراسی به دست آورده اند، پاس بدارند. درس آموزی ازتجربه نظام های اسلامی اختصاص به ترک ها ندارد. ما می بینیم که امروز کشورهای دیگری که ازاسلامیستها رنج می برند،ازتجربه ما می آموزند.

در تونس،به روز پنجشنبه ۲۵ جولائی امسال البراهمی بعد از شکری بلعید دومی رهبر مخالفان حکومت اسلامی است که، به گفته بن جدو وزیر داخله کشور تونس توسط اسلامیستها سلفی به قتل می رسد. درآغاز تشکل حکومت  درتونس حزب النهضه، حزب اسلامی حاکم تونس درانتخابات از دیگر احزاب سیاسی تونس رآی زیادتر آورد. صحبت سرشکل گیری ساختارآینده قدرت در تونس شروع شد ه بود که دکتر ابراهیم یزدی یکی از رهبران " جبهه ملی ایران" و وزیر خارجه  حکومت مهدی بازرگان که (نخستین حکومت بعد از انقلاب ایران) ، ضمن نامه دوستانه  به راشد الغنوشی رهبر حزب النهضه نوشت که، اگراز تشکیل حکومت اسلامی خود داری نماید، آینده کشور تونس موفق و بی دغدغه خواهد بود.

درافغانستان در پیش نویس قانون انتخابات افغانستان که چندی قبل از سوی هردوخانه مجلس شورای ملی افغانستان تصویب و از سوی رئیس جمهوری امضا شد، برای هندوها و سیک‌های افغانستان یک کرسی در نظر گرفته شده بود.اما مجلس نمایندگان این ماده راحذف کرد.

اکنون درهزاره سوم میلادی کشورهای ایران،افغانستان وپاکستان با داشتن چنین رژیم های روز به روز از جامعه بشریت مدنیت گرا، فاصله می گیرند.

جای خوشی است که همین چند هفته پيش بود که زیادتر از بيست ميليون مصری نيز به سرک ها ريختند تا نگذارند مصرهم مانند حکومت های اسلامی ديگر شود و تن به حکومت آخوند و مفتی سالاری اسلاميستها بسپارد. مانند افغانستان،ایران و پاکستان زن و مردش تکه تکه شوند، باورمندان به مذاهب و فرقه های دیگر صد گونه شکنجه و خانه خراب و محصور شوند، اقوام از ستم مضاعف به بدبختی هائی بی شمار دچار آيند و کودکان چنان مغزشوئی شوند که تاريخ واقعی شان را فراموش کنند.

چنانچه که امروز ما شدیم اگرچه مادران و پدران باستانی سرزمینی که امروز بنام افغانستان مسما گردید، «اعراب نجد» را در اوائل با آغوش باز نه پذيرفتند ولی اکنون جناح های اسلامی خواستند که مردان شان را سر میبرند و زنان و کودکان شان را با تجاوز و بی حرمتی و زور به کنيزی و بردگی و فحشا می کشانند.

 ما، متأسفانه، چهار دههء پیش چنين نمادی را در پيش رو نداشتيم و نمی توانستيم حدس بزنيم که اگر روزی "مردان خدا" به قدرت برسند چه هيولائی را برايمان به سوقات  خواهند آوردند. ما نمی دانستيم که اگرجناح های مذهبی بقدرت برسند آنها ازاتلاف خون جوانان و انهدام و تخريب  تمدن های باستانی وویرانی مجسمه بودا سيراب نخواهند شد.ما به این آگاهی نرسیده بودیم که اسلامیست ها جز استقرار جهنم بر زمين و افساد در بهشت های انسانی به کاری دست نخواهند زد.

از روزیکه اسلامیستها درافغانستان جولان یافته اند، سه نسل از اقوام هندوکش جنگ و زندان و شکنجه و تجاوز و اعدام را چنان هزينهء حکومت مذهبی کرده اند که، تا امروز مصری ها و ترک ها بخود آمدند و نگذاشتند آنچه اسلاميست ها برايشان تعبيه کرده اند تحقق يابد. اين فديه و هديهء مردم افغانستان است.

جوانان ترکيه اما وقوع همهء اين حوادث را درکشورهای اسلامی همسايگی کشورشان ديدند و از آن درس آموخته اند. مصريان نيز در همين تجربهء درس آموزی شرکت کرده و، تا دير نشده، بخود جنبيدند.

«جمهوری اخوان المسلمين» که این نهاد مذهبی نود وهشت سال قبل توسط یک مذهبی افغان سید جمال الدین افغانی پایه گذارشد و گروهی جوانان مصری مانند «محمد عبده وسعد زغلول» را تربیت کرد و این جریان در ۱۳۰۱ خورشیدی فعالیت خود را با نتشار نشریه « العروه الوثقی» آغاز کرد و امروز نهاد اخوان المسلمین یکی از راهنمای معنوی وسیاسی اسلامیست ها شده است. اکنون درافغانستان چندین گروه  پیرواخوان المسلمین فعالیت سیاسی دارند. حزب اسلامی حکمتیار،طالبان وجمعت اسلامی وامثالهم پیرو این نهاد مذهبی اند. جای خوشبختی است که لااقل تا اينجا و اکنون درمصر، این نهاد به حاشیهء تاريخ فرستاده اند.

هنگامی که مردم مصرعليه ديکتاتوری حسنی مبارک برخاستند و ازدل جمعيت هاشان نيروهای آماده و منسجم اخوان المسلمين سربرکشيدند و، ظاهراً به مدد صندوق های رأی «انتخابات آزاد» توانستند به مصادر قدرت دست يابند، برخی از نویسندگان و شاعران عرب مضامینی در باره بهارعربی نوشتند. خالد خمیسی یکی از نویسنده مهاجرمصری است که درگیرمسائل سیاسی بوده ومولف کتاب های رمان "تاکسی" و" کشتی نوح" می باشد. خمیسی داستان های خود را از سنت داستان ‌گویی جهان عرب ساختاری کرده. به نوعی آن چیزی که درداستان«هزار و یک شب» یا حتی «قرآن» وجود دارد، تمثیل کرده است. داستان های اوطوری سرهم شده که سرکوبگری رژیم  های اسلامی علیه زن را نشان می دهد. خمیسی در رومان "کشتی نوح" کوشیده که نقش زن را برازنده کند. راوی زن بودن دراین رمان، تمثیلی است. در میان ۱۲ شخصیت، شخصیت اصلی یک زن است که راوی داستان است و۱۱ شخصیت دیگر را به هم متصل می‌کند.

او معتقد است که ما باید برای شناخت بهتر رژیم های اسلامی کنونی درجامعه، راجع به ناروائی که بر حق زنان صورت می گیرد، از زبان زنها بیاموزیم. با این اساس می‌توانیم بهتر به مشکلات آن جامعه پی ببریم. به باور او واقعآ زنان، راویان بهتری هستند.

خمیسی به این باور است که از مدتی است نویسندگان وهنرمندان کشور های اسلامی نیز متأثرازاین اعتراضات، آثاری را خلق کردند و امید می‌رفت که اوضاع سیاسی تا حدودی در جهان اسلام تغییر کند،لاکن  مذهب در کشوراسلامی برزخی است که، ما در این گذرگاه گیر کردیم. بعضی ازمضامین نویسندگان عربی توسط مصطفی خلجی ترجمه شده و پیوسط در رادیو زمانه به بخش فرهنگ و ادبیات چاپ شده است.

روند اعتراضات بهارعربی در برخی از کشورها که جناح های اسلامی روی کار آمدند، مانند تازه واردینی بود که اول داخل تونلی شده اند که گذر از آن حداقل سه ـ چهار دهه به طول می کشد. کشور های مانند ایران،افغانستان و پاکستان، که سه چهار دهه پيش وارد تونل شده اند،اکنون شاهد آنيم که این کشورها از نگاه بالنده گی فرهنگی با جوامع دیگر بشری، همراهی ندارند و هنوز به کورسوی روشنائی انتهای تونل نرسیده اند. واقعیت این است که تاريخ کشورما چنين پاسخ به مصری ها و ترک ها داد که، چندان نيازی به اتلاف جان و مال و جوانی و هستی خود به مدت سه چهار دهه ندارند. چرا که الگوی اسلامی شدن ايران، افغانستان وپاکستان پيش روی آنان است. آن ها می توانند از تکرار حادثه ای که در يک جای ديگر و در مورد مردمی ديگر رخ داده در سرزمين خود جلوگيری کنند.

اکنون پرسشی که مطرح است، این است که به براستی تجربهء ايران، افغانستان و پاکستان کی به داد ترک ها و مصری ها رسيد؟. همين مردمی که يک سال پيشتر به اخوان المسلمين رأی داده بودند، يا هفت هشت سالی پيش حزب اردوغانی را بقدرت رسانده بودند، چگونه توانستند، با عبرت گيری و درس آموزی از تجربهء کشور های اسلامی دیگر در حوزه، هراس از «اسلامی شدن ِ» کشورشان را تبديل به عمل سياسی بازدارنده کنند؟

به نظر این قلم، پاسخ به اين پرسش برای ما افغان ها ازاهميت سیاسی زیر بر خورداراست.

اول :  اينکه روشنفکران مصری ها و ترک ها نيز، در جريان تسليم شدن خود شان و کشورشان به اسلاميست ها، همانقدر بی آرمان، خام و خوش خيالانه و بی خردانه بی خبرانه عمل نکرده اند که روشنفکران افغان کردند. تحصیل کرده گان ما بودند که، با باورهائی ازاين قبيل که اسلاميست ها می توانند به ديکتاتوری وبه وضع فلاکتباراقتصادی خاتمه دهند و دموکراسی را برقرار سازند واسلاميست ها به آزادی، تساهل و برادری احترام می گذارند؛ واسلاميست ها مردمی خدا ترس و با وجدان و راستکار واخلاقی اند. ین ها باورهای کاذبی است که با صفات قدرت طلبی،مادی پرستی و نوکرمنشی و خود فروشی بخش زیادی از تحصیل کرده گان افغان نهفته است.

دوم : درافغانستان در نیمه قرن اخیرنيروهای سکولار و دموکرات از چند جهت سرکوب شدند. از يکسو توسط حکومت های کودتایی « سکولار ـ ديکتاتوری» حزب دموکرتیک خلق وپس از آن که خودشان متفرق و دشمن يکديگر شدند و هنگامی که نوبت به سرنگونی رژيم شان رسید وفرصت برآمدن حکومت دیگر رسيد، برخی ازآن ها بازو به بازوی اسلاميست های که توسط سازمان استخباراتی خارجی سازمان يافته و مجهز بودند،درانداختند.

سوم: فاجعهء افغانستان و منطقه به نحوی برمی گردد به عملکرد سازمان های پیروان اندیشه های بیرونمرزی کمونیستی چهار دهه قبل که، از آن ها (حکومت های سکولار ديکتاتورایدئولوژی سبک استالنیسم) سرکشید. مثلآ درافغانستان در دوران زمامداری حزب دموکراتیک خلق ترس شان بيشترازسکولار دموکرات ها بود تا از اسلاميست ها. حکومت کمونیستی افغانستان حتی به اسلاميست ها ساخت وباخت داشت و اجازه می داد که اسلامیست ها علیه قشرروشنفکردگراندیش فعالیت کنند، و در جامعه ريشه بدوانند.

توجه کنيم وقتی که ما صحبت از سکولارمی نمایم در واقعيت امر، وجه فارق «سکولار ديکتاتورها» با «سکولار دموکرات ها» در سکولاريسم نبوده و نيست و اين «عامل تفکيک» را بايد در دموکراسی جستجو کرد. ديکتاتورهای سکولارمانند رژیم های استالینسم و امثال الهم، با سرکوب دموکراسی است که سکولاريسم را در پيشگاه اسلاميسم سر می برند و راه را برای به قدرت رساندن آنها هموار می سازند.

اما آنچه تا اينجا نوشته ام بهرحال به ديروز و امروزافغانستان برمی گردد و اگر بخواهم صحبت روشنگرانه به نمایم، باید به فردا بيانديشيم. اگراز دیدگاه آینده نگری شرایط افغانستان را به بحث بکشیم، درمی یابیم که ما با این دستگاه سیاسی که داریم از جمله فلاکتبارترین کشورهای روی زمینیم. اگر ما از تجربهء های دیگر ملل نياموزيم؛وعلیه استبداد مذهبی اعتراض نکنیم،يقيناً  ما همچنان در مزبله ای که دچارش شده ايم سالهای سال گرفتار باقی خواهيم ماند. بی درنگ شاید برخی خوانندگان پرسان کنند، درسی که می توان از تجربه های ملل دیگر گرفت، چيست؟

من فکر می کنم که نخستين و مهمترين درس آن است که اگر، نيروی سکولار و دموکرات افغان درداخل و خارج منسجم شوند تا بصورت دسته جمعی برابر نيروهای اسلاميست ها، صدای اعتراض را بلند کنند. درغیرآن برد هميشه از آن اسلاميست ها خواهد بود.

امروز زیادترازیک ونیم ملیون افغان های مهاجردرامریکا، کانادا و اروپا زندگی می کنند. کافی است که به برنامه های فرهنگی این جمیعت بزرگ مهاجر درکشورهای میزبان نظر اندازیم. بيست ميليون نفری که اين روزها به خيابان آمدند و حکومت اخوان المسلمين مصر را سرنگون ساختند همين ديروز به دنيا نيامده و دیروز صاحب عقيده نشده بودند. اين ها يک سال پيش هم بودند و بسياری شان درانتخابات هم شرکت داشته و برخی شان به آقای مرسی رأی داده بودند. نتيجهء اعلام شده نشان می داد که اين عضو اخوان المسلمين کمی بيش از نيم آراء مردم را به دست آورده است. اما آن «نيمهء ديگر» نشان می داد که سکولار دموکرات ها ویا دیگراندیش اند. این نیروی عظیم یک سال پیش سرگرم رقابت و مبارزه با يکديگربودند تا عليه اسلاميست ها. به نظر می رسد که اگر آنها يک سال پيشتر متحد عمل کرده بودند در همان سال انتخابات را می بردند. آنها چنين نبودند و بازنده شدند؛ اما اين باختی بود که آنها را به ياد تجربهء کشور های ايران، افغانستان و پاکستان انداخت و به سوی همصدائی و همدلی سوق شان داد.

ما درافغانستان فرصت دهه ساله داشتيم ونسبتآ آزادی به دست آمد بود. مثلآ بسیاری از روشنگران افغان زمانیکه سرافغانستان نوشته می کنند، دلیل این همه ویرانی وبی ساختاری را از جنگ می دانند. درست است که جنگ بدبختی و فلاکتی عمومی آورد، ولی فراموش نکنیم جنگ در عین حال به کمک اسلامیست های افغان رسیده است. شايد هنوز برخی ما به عمق این مسئله پی نبرده باشيم؛ که جنگ برای اسلامیست موهبت الهی است. جنگ برای نيروهای سکولار و دموکرات افغانستان مهلت اتحاد را نداد. آن بخش از نيروها نيز که به خارج کشور آمدند، در ناباوری از اينکه حکومت اسلامی آمده است که بماند، هر يک بر طبل خودپسندی ها و خودمحوربينی های خود کوبيدند و از اتحاد عمل گريختند.

چه فايده دارد که بخشی بزرگی از جمعيت خارج کشور، درشرایطی که تحت قوانین حقوقی جوامع مدرن زندگی می کنیم، چنان به سنت و مذهب تابیده شدیم که گویا به خارج آمدیم که به اسلام آشنا شویم. براستی آيا جمیعت کلان مهاجر افغان از خود پرسيده ايم که، اگر قراربراين است که درخارج کشور بمانيم و برسرنوشت داخل کشور تأثيری نداشته باشيم، وجود اين همه حزب بازی و نهاد های سیاسی و دسته و گروه سياسی و شرکت در انتخابات ریاست جمهوری، با برنامه های خاص و خواست های مشخص اما غيرعملی، در خارج کشور از سر چيست؟

اگر «حکومت اسلامی» آن سد سديدی نيست که ما را کلاً از رسيدن به جامعه مدنیت گرا در کشورمان مانع شود، آنگاه، چه نيازی به اين هست که به مسائل سیاسی افغانستان بيانديشيم ؟

با عرض حرمت. اگست ۲۰۱۳ .

 
 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۹۸            سال نهــــــــــم                      اسد/سنبله    ۱۳۹۲                ۱۶ اگست   ۲۰۱۳