من اقليتم
اسمم با نه گره خورده است
نفی
نفی
نفی
از واژه اکثريت بوی تابوت می آيد
بوی قبر
بوی ماتم
بوی طرد
بوی حذف
.............................
من اقليتم
در آوشويتز يهودی می شوم
درافغانستان هندو
بوی بدن برهنه ام
تن سوخته ام هنوز که هنوز است ذهن بشر را آشفته می سازد
من بريان می شوم
لباس زرد درتنم
صليب داود برسينه دارم
اتاق های گازنصيبم می شود از زندگی
..................
من اقليتم
هندو ام
سیکهـ م
کولی آواره ام
به سنگم می زنند
لباس های زرد به تنم می کنند
درکوچه های ذهن تبعيض اکثريت له می شوم
بدنم همه زخم های تحقير را تجربه می کند
هرروز اعدام می شوم
ماشين اکثريت تکه تکه ام می کند
......................
من اقليتم
در سرزمين خودم بيگانه
همسرنوشت هيج
همراز توهين
هم بستر تبعيض
اما
زير سايه مذهب اکثريت
از تمامی حقوقم برخوردارم!
...................................
من انسان اقليت شده ام
وقتی تبعيض خفه ام می کند
هندو می شوم
من ديگر جنسی می شوم
من سوسياليست می شوم
من اتيستم می شوم
من مسيحی می شوم
من يهودی می شوم
من زردشتی می شوم
و....
خانه ام کالبد حذف است
........................
من انسانم
اقليت شده
وارث همه ی رنگ هايم
همه تفاوت ها
تفاوت ها زيبايند
نه از زبان تو
من فرياد اقليتم
من انسانم...
مرا فرياد کن!
|