گل واژه ی غریب غزل! بی قرارمت
در برگ برگِ دفتر دل می نگارمت
من شاعرانه زمزمه می خواهمت کنم
نامی به تازگیِ غزل می گذارمت
رفتی، نرفت خواهش دیدارت از سرم
هر صبح، پای پنجره در انتظارمت
شاید دوباره پنجره ی بسته وا شود
باورکنی که بر سر قول و قرارمت
یادت که هست پای درختان، دَمِ وداع؟
گفتم که تا دَم است به جان، در کنارمت
باور نمی کنی که من از ژرفنای دل
فریاد می زنم به خدا دوست دارمت
باور نمی کنی، چه کنم تا کنی یقین؟
اصلاً بیا فرشته ی من! جان سپارمت
خوابت نمی برد؛ من و تو حال مان یکی ست
چشم انتظار دیده ی شب زنده دارمت
جولای۲۰۱۳ - تورنتو |