هیچکس عزیز!
پیشنهاد میکنم که این نوشته را با صدای بلند بخوانی، با صدای خیلی بلند؛ چون نمیشود در یک فضای ساکت و آرام از سیاست سخن گفت. اگر میتوانی، بعضی وقتها صدایت را خیلی بلند کن. گاهی جیغ بزن و با مشت به روی میز، هرمیزی که باشد، بکوب. اصلا تصور کن که جامعهی مدنی در جیب چپت جای دارد، یا جیب راستت، اصلا چه فرقی میکند، مهم این است که رابطهی جیب و جامعهی مدنی حسنه باشد. نهادهای دفاع از حقوق بشر از قبل برای دفاعاز حقوق و مزایایت صف کشیدهاند. در چنین وضعیتی است که به راحتی میتوان سیاست را تعریف کرد. کسی که رابطهی سالم با صادرات صدا و واردات دود نداشته باشد، نمیتواند سیاست را به درستی بفهمد.
مدتی است که سخت سرگرم سیاست شدهام. سیاست البته بیش از آن که به سرگرمیما کمک کند، به سردرگمیما میانجامد. مثلا من خیلی دلم میخواهد کهیک تعریف ساده و سرراست از سیاست پیدا کنم تا حد اقل دلم خنک شود، هرچه میگردم کمتر مییابم و در نتیجه دلم هرروز ناآرامتر میشود. البته ناآرامیدل یک فرایند سیاسی نیست. یعنی ناآرامی دل با ناآرامی یک کشور یکی نیست. شاید هم یکی باشد، چه میدانم. مثلا وقتی که دلِ آدم ناآرام میشود، تشویش شورش میکند، غصه دست به اعتصاب غذا میزند و گروههای دفاع از حقوق بشر میخواهند که معاش یک یکسالهی شان را از دولت یکجا بگیرند. البته در چنین شرایطی هیچکس دلایل دولت برای محکوم کردن دل را نمیشنود. جامعهی جهانی نیز دست به کار میشود و در یک اقدام بشردوستانه، عملکردهای گذشته و حال دولت را
محکوم میکند، شدیداً هم محکوم میکند. محکوم کردن دولتها امروزه تبدیل به یک پُز روشنفکری شده است. هرکسی که خواست بگوید «من هم هستم»، اولین کاری که میکند، شعر میگوید و بعد در شعرش که نه وزن دارد، نه قافیه و نه هم قیافه، عملکرد دولت را، هرچه که باشد، از تر و خشک، محکوم میکند و بعد شعر بیوزنش را در ترازوی عدالت جهانی میگذارد و برابر وزن آن، میخواهد که به حقوق زنان اضافه شود. حقوق زن هم چیزی نیست که بشود با آن شوخی کرد. اما نمیتوان با شعر بیوزن دست به شورش و اعتصاب کارگری زد و خواستار افزایش معاشهای زنان کارگر شد. هیچکس عزیز!
اصلا سخن از ناآرامیدل بود که گپ به اعتراضات مدنی رسید؛ اما یادمان باشد که بین دل و دولت نه تنها یک تناسب ظریف لفظی وجود دارد، بلکه دولت اصلا به خاطر برآوردن خواستههای دل به دنیا آمده است. به همین دلیل برای تعریف سیاست، پای دل هم به میان کشیده میشود. البته به هیچعنوان قصد ندارم که میانهی دل و دولت را خراب کنم. قسم میخورم که قصد کودتا هم ندارم. در این روزگار، کودتا نه علیه دل سودی دارد و نه علیه دولت. اصلا مگر میشود علیه دولت کودتا کرد؟ اگر هم بشود علیه کودتا کودتا کرد، این کار آدم را به هیچتاج و تختی نمیرساند. اصلا روزگار کودتا کوتاه شده است و کسی دیگر نمیخواهد که نامش به زبان سازمان امنیت بیفتد. میگویند سازمان امنیت تنها جایی است که برای گرفتن امنیت دل، باید آنجا رفت و از همین مردم هم خواست که تعریف تازهای
از سیاست بسازند. سازمان امنیت جایی است که همهی کودتاچیان کلان در آن جمع میشوند تا علیه دیگران کودتا کنند. به همین دلیل، ناآرامیها کاملا از بین رفته اند و در یک سکوتِ مدنی بهراحتی میشود سیاست را تعریف کرد. اصلا جایی که سر و صدا نباشد، نه سر خواهد بود و نه صدا. به همین دلیل، برای تعریف سیاست باید حسابی سر و صدا کرد. اول باید همهی سر و صداها را خواباند و بعد به خواب عمیقی رفت. بعضیها میگویند که اگر به خواب عمیقی برویم، تعریف سیاست آسانتر میشود. البته من با این گفته چندان موافق نیستم؛ چون اگر خواب باشیم که دیگر بیدار نیستیم تا بتوانیم از ناتوانی حرف بزنیم. هیچکس عزیز!
خیلی دلم میخواهد که بتوانم سیاست را تعریف کنم. اگر سیاست تعریف شود، شاید تعداد زیادی از شاعران بخواهند که در مورد وزن رییس جمهور شعر بگویند، شعرهای بیوزن. با شعرهای بیوزن بهراحتی میتوان از وزن رییس جمهور به ترازوی جامعهی مدنی شکایت کرد. میشود حتا پای انتخابات را هم به میان کشید. اصلا انتخابات جایی است که سرنوشت کشور به دست شعر و شاعری میافتد. اگر شاعران خوب عمل کنند، همهی انتخابات بدون تقلب به پیش خواهد رفت و بعد میشود سیاست را در سایهی رییس جمهور منتخب به خوبی تعریف کرد. |