کابل ناتهـ، Kabulnath




















Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

هادی میران

 
 
متن صحبت من در سمینار اجندای ملی در کابل

 
 

   

پیش شرطهای صلح پایدار

صلح پایدار به شرایطی گفته می شود که در آن تمام عوامل بالفعل و بالقوه برهم زننده صلح و امنیت کاملن مهار گردیده باشند. فراهم کردن و برقرار کردن چنین شرایط، مستلزم اقدامات سنجیده شده و تعریف شده می باشد که توسط نخبه گان فکری تعریف گردیده و توسط نظام سیاسی به انجام می رسد. من سعی می کنم که این اقدامات و پیش شرط ها را بصورت فشرده و در چند محور مشخص در حوزه داخلی، توضیح داده تا فهم دقیق تر و تصویر روشن تر از صلح پایدار فراهم آید.

مشارکت ملی!

مشارکت ملی به شرایطی گفته می شود که در آن نظام سیاسی مبتنی بر اراده و آرای مردم شکل گرفته باشد و اقشار مختلف جامعه حضور خود را در آیینه این نظام تماشا نموده و سهم عملی خود را در تمام ساختار و میکانیزم نظام تجربه نمایند. مشارکت ملی پایه های تعلق خاطر، دلبستگی، اعتماد و اعتقاد شهرواندان را به مدیریت سیاسی جامعه استحکام می بخشد و از طرف دیگر ظرفیت و قدرت نظام سیاسی را در تعامل با قضایای ملی و بین المللی افزایش می بخشد. مشارکت ملی جریان رشد و شگوفایی فکری وذهنی جامعه را تسهیل می نماید که این تعامل جامعه را از حالت سکون رکود به حرکت و تکاپو در آورده و روند توسعه اجتماعی را سرعت می بخشد. در افغانستان اما متاسفانه چنین پدیده ای به تجربه عملی منجر نگردیده است. تاریخ افغانستان روایت گر این واقعیت است که این کشور در محور نظام های استبدادی قومی چرخیده است و امکانات دولتی نیز برای تبلیغ و ترویج عصیبت های قومی و تکثیر تنفر و کدورت به کار رفته است. در افغانستان نظام های سیاسی سعی ورزیده است که با استغاده از امکانات دولتی استعداد و خلاقیت های ذهنی کثیری از مردم این کشور را سرکوب نموده و احساس تعلق آنها را نسبت به نظام، به کینه و تنفر تبدیل نمایند. افغانستان در تمام حیات سیاسی خود جامعه راکد، ایستا و متفرق بوده است که همواره در محور نظام های قومی و مخالف با مشارکت ملی چرخیده است.

توزیع عادلانه امتیازات ملی

نظام سیاسی قدرت و امکاناتی را در اختیار دارد که از منابع مختلف فراهم می آیند و از آن به نام قدرت و ثروت ملی تعبیر می رود. این قدرت و ثروت متعلق به تمام شهرواندان جامعه می باشند که در فراهم کردن آن در اشکال مختلف سهیم اند. نظام سیاسی مکلف است که این ثروت و قدرت را در اشکال مختلف خدمات عامه برای مردم عرضه کرده تا از آن طرف در اشکال مالیات و عواید ملی چرخه اقتصادی نظام را به چرخش در آورده و رفاه اجتماعی و امنیت اقتصادی را تامین نماید. در افغانستان امتیازات ملی هیچ گاهی بصورت عادلانه در اختیار مردم قرار نگرفته است. استقرار نظامهای مستبد و متعصب همراه با نگرش مریض و آلوده به عصبیت های قومی سبب گردیده است که امتیازات ملی بصورت امتیازات قومی در جغرافیای مشخص و برای گروه های مشخص اختصاص یافته و یا توسط عناصر مشخص مورد دستبرد قرار گرفته است. نمونه های زیادی را در این راستا می توان سراغ گرفت که بیانگر این واقعیت می باشند. عدم توزیع عادلانه امتیازات ملی احساس تعلق و باور شهروندان را نسبت به نظام به بد بینی و نفرت تبدیل کرده است که این روند در یک چرخه ویرانگر از یک طرف به توسعه فقر کمک کرده است و از طرف دیگر ثبات سیاسی را همیشه در معرض تهدید قرار داده است.

فقر زدای و توسعه اقتصادی

فقر یک پدیده بسیار ویرانگر و مصیبت گستر می باشد که اندام زندگی یک جامعه را از کار انداخته و آن را فرو می ریزد. فقر در افغانستان یک مصیبت عام و فرا گیر می باشد که آثار بسیار عمیق و تلخی را در عرصه های مختلف زندگی مردم افغانستان بر جای گذاشته است. این پدیده که شبیه یک مرض کشنده در تمام تار و پود زندگی مردم تنیده است، فرصت های بالندگی فکری، تکامل ذهنی و آسایش را از مردم سلب کره است. فقر در یک چرخش ویرانگر باعث گردیده است که تکامل و پویایی اجتماعی در تمام حوزه های زندگی متوقف گردد. آثار و تبعات فقر در اشکال مختلف روانی و فرهنگی روحیه و رفتار مردم را از حالت عادی به حالت دلمردگی، تولید خشونت و نا امیدی گرفتار کرده است. توسعه فقر در نهایت به فقر فرهنگی و اخلاقی منجر گردیده است که در گام نخست تولید تفکر و اندیشه را متوقف کرده است. بی سوادی، معلولیت های روانی و آسیب های جسمی از پیامدهای فقر دانسته می شوند که شبیه یک مصیبت سنگین بر زندگی مردم افغانستان سایه افگنده است. نظام های سیاسی در افغانستان کمترین توجه را در زمینه فقر زدایی و توسعه متوازن اقتصادی مبذول داشته است که این بی توجهی شکافهای اجتماعی و بی ثباتی سیاسی را عمق و پهنای بیشتر بخشیده است. فقر زدایی و توسعه اقتصادی قبل از همه چیز به تولیرانس اجتماعی منجر می گردد که در این بستر، خشونت به ملایمت، دلمردگی به دلبستگی، نومیدی به امیدواری و سکون و سکوت به حرکت تبدیل گردیده که در نهایت به استحکام ثبات و امنیت می انجامد.

پرورش اجتماعی

پرورش اجتماعی یا جامعه پذیری به روندی اطلاق می گردد که در جریان آن شهروندان یک جامعه از آغاز طفولیت تا وا پسین روزهای زندگی هنجارها و رفتارهای مسلط بر مناسبات اجتماعی را فرا گرفته و آن را بصورت ارزشهای نهادینه شده در مناسبات اجتماعی تمثیل می نمایند. این روند در افغانستان یک روند کاملن قومی بوده است که آدمها از آغاز طفولیت تا و پسین لحظات حیات از بستر علایق و باورهای قومی وارد حوزه های مناسبات اجتماعی میگردند. به همین دلیل است که در افغانستان به ندرت اتفاق می افتد که دلبستگی ها و علایق قومی جایش را به دلبستگی ها و علایق فرا قومی بسپارد که این علایق بر اساس فضیلت های شهروندی تعریف و تدوین گردیده باشد. در افغانستان شبکه های روابط اجتماعی عمدتن بر اساس تعلقات قومی تعریف می گردند و مردم بیشترینه از حوزه علایق قومی وارد مناسبات و تعاملات با همدیگر می شوند. این وضعیت سبب گردیده ست که چیزی به نام خویشاوندی ملی در این جامعه توفیق ظهور نیافته و رفتارها و هنجارها بر اساس تعلقات قومی مورد قضاوت قرار گیرند. روند قومی سازی پرورش اجتماعی در افغانستان، شکافهای بسیار عمیقی را در زندگی اجتماعی مردم ایجاد کرده است که تجزیه اجتماعی، تکثیر و ترویج عصیبت های قومی از پیامدهای آن میباشند. روند قومی سازی پرورش اجتماعی تهدیدی بسیار جدی برای ثبات و امنیت دانسته می شود که علاج آن تعریف این روند بر اساس فضیلت های شهروندی می باشد.

تولید تفکر و اندیشه

تولید تفکر و اندیشه به مثابه گردش خون در شریانهای اندام یک جامعه پویا و متحرک دانسته می شوند که جامعه را در مسیر تکامل و توسعه هدایت می کنند. قراردادهای اجتماعی که در اشکال قانون و نظامهای سیاسی مناسبات انسانها را قانونمند ساخته و بر آن نظارت می نمایند، حاصل تفکر و اندیشه بشری می باشند که با گذر زمان و با توجه به نیازمندیهای جامعه مستلزم باز تعریف و باز پرداخت می باشند. این قراردادها باید در تناسب با نیازمندیهای معاصر و همخوان با واقعیت های ملموس و محسوس در جامعه و به منظور ارائه خدامات و تامین آسایش بهتر برای شهرواندان تعریف و تدوین گردند. در افغانستان اما متاسفانه تا هنوز جریانی به نام تولید اندیشه و تفکر وارد شریان های زندگی این جامعه نگردیده است که بتوانند دیواره های سکوت و سکون این جامعه را فرو ریخته و بر اندام جامعه قدرت تحرک و تکامل ببخشند. صرف نظر از رخدادهای تاریخی، دقت و تامل در متن و محتوای رخدادهای معاصر نشان می دهند که جایگاه تفکر و اندیشه در حل معضلات این جامعه بسیار نا چیز و اندک می باشند. در فقدان تفکر و اندیشه، از یک طرف سکوت و سکون محض بر زندگی مردم سایه می اندازند و از طرف دیگر، عواطف اجتماعی جایش را به اعمال خشونت و تولید کینه و تنفر می سپارد که فرایند این تعامل نیز به باز تولید خشونت و ترویج و تکثیر فرهنگ خشونت منتهی می گردد. فرهنگ خشونت در واقع زایده جامعه فاقد تفکر و اندیشه می باشد که از آن به عنوان ابزار برتر در تعاملات و مناسبات اجتماعی استفاده می گردد.

نتیجه

آنچه که گفته آمد بصورت فشرده بیان پیشرط های اولیه صلح پایدار می باشند که یک جامعه را از سایه تهدید نا امنی به روشنایی ثبات و امنیت می کشانند. تامین این پیشرط ها در گام نخست مستلزم تولید تفکر و اندیشه می باشند که این پیشرط ها را متناسب با شرایط و نیازمندی های جامعه تعریف و تدوین کرده و در گام بعدی مستلزم نظام متعهد و کارآمد سیاسی می باشد که این قرارداد ها را عملی نماید. صلح پایدار قبل از اینکه یک پدیده عینی باشد، یک پدیده ذهنی است که نه در میادین نبرد، بلکه در بستر ذهن و تفکر شهروندان شکل می گیرد. این شکل گیری به صورت یک روند سیال وارد مناسبات عملی گردیده و از یک طرف ساکنان یک جامعه را در محور علایق و ارزشهای شهروندی به شهروندان با حقوق و امتیازات مساوی تبدیل نموده و از طرف دیگر با ترمیم شکاف های اجتماعی ثبات و امنیت را در عرصه های متخلف زندگی تامین می نماید.

 

 
 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۹۶            سال نهــــــــــم                      سرطان/اسد    ۱۳۹۲                ۱۶جولای   ۲۰۱۳