کابل ناتهـ، Kabulnath




















Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

میر حسین مهدوی

 
 
بینایی و شاعری


با نگاهی به شعر عبدالباقی قایل زاده
 
 
 

   

هرچه من می دانم شیخ ابوسعید ابی الخیر می بیند.

                                                                خواجه بوعلی سینا                        

                                                                   

" مشاطه فکر" مجموعه ی اشعار مرحوم عبدالباقی قایل زاده است که در سال ۱۳۸۸ در کابل به نشر رسیده است. این کتاب با ۲۸۸ صفحه شعر های مختلف شاعر را در بر دارد. به نظر می رسد که مهم ترین مسئله برای مرحوم قایل زاده در این مجموعه ، مبارزه ی مستمر با استبداد و ظلم باشد. جدی ترین سخن "مشاطه فکر" دعوت مردم به مبارزه با جلوه های مختلف استبداد و بی عدالتی است. هر چند مرحوم قایل زاده با چهره های کاملا متفاوتی در این مجموعه ظاهر می شود اما جدی ترین و در عین حال اصلی ترین ویژگی شاعر در این مجموعه  "عدالت طلبی" و مبارزه با بی عدالتی است.  اگر مبارزه با بی عدالتی جدی ترین مسئله برای مرحوم قایل زاده باشد، به نظر می رسد که برای مخاطبان این مجموعه، به ویژه مخاطبان عصری آن ، نابینایی شاعر باشد. در پشت جلد کتاب با خط درشت نوشته شده  است. " شاعر نابینا عبدالباقی قایل زاده". همچنین در چندین مقدمه و تبصره ای که براین کتاب نگاشته شده اند، عموما از نابینایی شاعر به عنوان یک مسئله بسیار جدی سخن به میان آمده است. به راستی چرا برای مخاطبان معاصر شاعر نابینایی شاعر از ظلم ستیزی او اهمیت بیشتر یافته است؟ چرا در پشت جلد به جای تاکید بر نابینایی شاعر نیامده است که " شاعر انقلابی عبدالباقی قایل زاده"

 

به نظر می رسد که مخاطبان معاصر شاعر سعی کرده اند که نوعی نگاه ترحم آمیز را با یک رویکرد احترام آمیز در هم آمیزند و به مردم بگویند که " هرچند شاعر این مجموعه نابینا بوده اما با تمام نابینایی اش شاعر هم بوده است". در چنین رویکردی اصل براین گماشته می شود که برای شاعر بودن  باید بینا بودن. نه تنها برای شاعر بودن بلکه برای هر نوع مشارکت هنرمندانه و اجتماعی باید دو چشم بینا داشت. چگونه کسی می تواند مجسمه سازی کند در حالیکه نابینا باشد. یعنی نمی توان نابینایی و مجسمه سازی را باهم جمع کرد. موسیقی هم همانند مثال مجسمه سازی است. کسی که نمی بیند نمی تواند بنوازد.

 

 

اما رابطه ی موسیقی و نقاشی با بینایی مسئله ی است کاملا متفاوت. برای نقاشی کردن باید بتوان ابزار خاصی را در دست گرفت و با کمک آنها رسم را ایجاد کرد. اما برای شاعری هیچ ابزار واسطه ای به کار برده نمی شود. در شعر هیچ حد حایل و ابزار واسطی در کار نیست. چشمی لازم نیست تا تیشه ای را ببیند که قراراست بر فرق کلمات کوبیده شود تا کلمات را شکل و شمایل بدهد. برای شکل تازه دادن به کلمات به چکش و اره و انبر نیازی نیست. کلمات در دنیای ذهن شاعر شکل می گیرند و در همان جا هم باید شکل تازه بگیرند.  اگر چنین است چرا باید بینایی شاعر از شاعری او پر اهمیت تر جلوه کند؟

برای پاسخ گفتن به این پرسش لازم است به این مسئله بپردازیم که تصویرهای شاعرانه چقدر تصویرهای دیداری اند؟

مثلا وقتی که شاعر می گوید :

 

قیامت است اگر ظبط دل دوباره کنم

جنون بیا که گریبان صبر پاره کنم

تا چه اندازه تصویر "گریبان صبر" دیداری است؟ چقدر ساختن این تصویر به نیروی بینایی ما وابسته است؟

البته که بینایی تاثیر غیر قابل انکار در کسب دانش و درک و دریافت شاعر از محیط پیرموانش دارد اما کسب دانش ربطی  مستقیم با کار شاعری ندارد. کار شاعر آفریدن دیگر گونه ی هستی است. شاعر کسی است که تجربه شخصی خود را وارد فضای عمومی می کند و به کمک جادوی کلام آنرا جاودانه می سازد. شاعر نخست دنیای اطراف خود را کاملا وارد ذهن خود می کند. به عبارت دیگر شعر از شخصی سازی تجربه های جمعی یا فردی آغاز می شود. دنیای بیرون نخست وارد جهان ذهن شاعر می شود. در این مرحله شاعر سعی می کند که دنیای اطراف خود را آن گونه که خودش می خواهد، ببیند، نه آنگونه که رسم دیدن حکم می کند. هر زمانه ای رسم خاصی را برای دیدن و دیده شدن وضع می کند. شاعر کسی است که این رسم های از پیش تعیین شده را می شکند و جهان را و تجربه ی زندگی را آنگونه می بیند که خودش می خواهد. ظرافت مسئله در اینست که شاعر جهان را آنگونه که می خواهد می بیند نه آنگونه که جهان بر او عرضه شده است.

اگر جهان با شکل و شمایل از پیش ساخته شده به سراغ دیدگان شاعر می رود، شاعر نیز با ذوق و سلیقه ی از پیش تعیین شده ای به دیدن جهان می نشیند..

با چنین مقدمه ای می توان گفت که تصویر گری شاعرانه نوعی دخل و تصرف در شکل رسمی اشیاء و جهان است. تصویر یک شئی در آیینه الزاما برابر خود همان شئی است. کسی توقع ندارد وقتی که روبروی آئینه ای می نشیند، به جای این که خودش را در آئینه ببیند، سایه ی سرو روان در دل آئینه جاری شود. اما در دنیای شعر آیینه ها معجزه گرند و در برابر شئی که در مقابلش ایستاده است آن می نمایاند که شاعر می خواهد.

به همین دلیل وقتی که " مشاطه فکر" را ورق می زنیم، به هیچ عنوان نمی توانیم پی به نابینایی شاعر ببریم. شاعر نه نا بینا که یک خشماگین مرد انقلابی است که می خواهد همه چیز و همه کس را در برابر ظلم زمانه به قیام فراخواند.

نازم آن مشتی که مغز زور مندان بشکند

تف به آن دستی که دلهای ضعیفان بشکند

پنبه را هر دختری زیر لگد خواهد شکست

دارد آن پا قدر کو خار مغیلان بشکند

شیشه بشکستن نباشد افتخار سنگ سخت

سنگ اگر مرد است جای شیشه سندان بشکند......

کلبه ی درویش را هر کس توان سازد خراب

خادم آنم که درب قصر خاقان بشکند.

در این شعر شور انگیز، تنها چیزی که می توان دید، دیدِ حق بین و ظلم ستیز شاعر است. نابینایی شاعر هیچ اثر و رد پایی در این شعر شورانگیز از خود به جا نگذاشته است.

مرحوم قایل زاده با جسارت وصف ناپذیری به نقد جامعه، سیاست و دین می رود و به نظر نمی رسد ذره ای هراس از عاقبت کار و زبان سرخ خود داشته باشد. در جایی از این اثر عزیز، شاعر در نقد متولیان دین می رود می گوید:

آنان که سر ز حلقه ی حبل المتین کشند

فتوای دین دهند و به دین آستین کشند

گویند " اهدنا" و نمایند انجراف

پای فریب سوی "صراط الذین" کشند.

شاعر سعی می کند که کجی های جامعه را به درستی به تصویر بکشد با این امید که روزی این کجی ها را دیگر نباشند تا دیده شوند، این کجی نباشند تا برای دیده شدن به تصویر کشیده شوند. اما همانگونه که می بینیم این قصه همچنان ادامه دارد و ظاهرا  قرار نیست که جامعه ی ما از کجی های کسالت آور و مشمئز کننده فاصله بگیرد. هنوز دین دکان زر اندوزی است و هنوز "صراط المستقیم"ِ حق ، "صراط الذین"ِ سود و زر اندوزی است.

این نوشته را با چند بیت از غزل " به هوای او" به پایان می بریم:

دل را به پای یار مکرر شکسته ام

آیینه را به دست سکندر شکسته ام

 

بر یاد چشم مست و لب می وش نگار

شد مدتی که باده و ساغر شکسته ام

 

تا نامه ای زکس نرسد بر حریم دوست

با تیر ناله بال کبوتر شکسته ام

 

از بهر چشم زخم، دو سه خال عارضش

دل را سپند وار به مجمر شکسته ام

 




 

 

 

 
 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۹۶            سال نهــــــــــم                      سرطان/اسد    ۱۳۹۲                ۱۶جولای   ۲۰۱۳