فصل زرد، فصل سرد، فصل درد
فصل انجماد شبنم وشهاب
فصل غربت ستاره
فصل احتضار خنده برلبان ماهتاب
قحط آب
فصل مرگ برگ، نامرادی گلاب
فصل تندر و تگرگ و تیرگی
فصل بی پناهی و برهنگی شاخه ها
در هجوم تند بادهای وحشی که مرگ میپراگنند
در فضای پر ملال و غم فزای این خزان بی امید
پیکهای بی پیام و قاصدان بی نوید
بر شیار شوره زار خاطر فسرده ام که سالهاست
جزغبار بی سوار، ابرهای بی بهار
یار و همدیار دیگری ندیم وی نبوده است
یاد سبز رویشی جوانه میزند
نرم نرمک آن جوانه هر طرف زبانه میزند
یادهای رفته، خاطرات مرده را
زنده می کند
یاد آن صنوبری که در گذار فصلها
فصلهای هول خیز و برف ریز
زوزه های گرگ و قارقار نحس جغد
سبز میستاد
تکدرخت پیرخسته يی که عصرها
با نثار خرمن شگوفه جوی خشک را
پر از بهار مینمود
شاخه بنفشه يی که بیهراس
رو به اوج میخزید
سبز میشوم
و خاطرات سبز
از سراسر وجود من
شعله می کشد
شراره میزند
برهر آنچه زرد و سرد و درد
[][]
با سپاس فراوان از حسین زاهدی گران ارج برای همواره پیشگام بودنش در روشنگری، از عارف فرهمند گرامی (کارمند دویچه ویلی) برای تصویر استاد اخگر و از حمید الله عبیدی عزیز برای دسترس پذیر ساختن این سروده
[][] |