کابل ناتهـ،
Kabulnath
سالار عزیزپور
دوستت دارم در آیینه ای چشمانت
تنها تویی که در تیر رس چشمانم می درخشی
تصویر ها
متن ها
صدا ها از من عبور می کنند
تنها ، تویی که می چراغی
در هر ترانه
در هر عشق
در هر رؤیا
چشمانت چشمه سار هزارانِ متن نا سروده یی ست
که در قلبم الفبا می شود
تصویر می شود
حس می شود
پشت هر متن عاشقانه تو پنهان هستی
عریان هستی
تنها تویی که در تیر رس زنده گیم
مرا می خوانی
مرا می دانی
مرا می سرایی
مرا می حسی
ما بر طوفان خانه کرده ایم
آرامش پیش از طوفان را در سکوت امروزت یافتم
تنهایم مگذار
دستانت
پلی ست به سوی رهایی
جهان از نفس های تو آغاز می شوی
جای که تو هستی
دنیا همان جاست
پیام ها را خط مزن
دوستت دارم در آیینه ای چشمانت
وقتی مرا می سرایی.
بالا
دروازهً کابل
شمارهء مسلسل
۱۹۴
سال
نهــــــــــم
سرطان
۱۳۹۲
۱۶ جون
۲۰۱۳