نواز شریف، یکی از سیاستمداران ملیگرای پاکستان است که پیروزی کشورش را در ضعفِ همسایهگان میجوید. وی برای سومینبار، به سمّت نخستوزیری میرسد. شاخۀ مسلملیگ نواز، بزرگترین حزب سیاسی پاکستان، بیشتر برآیند نقش پاکستان در دوران جنگ است که بر بنیاد آیدیولوژی اسلامگرایی سیاسی با همگرایی بورژوازی، شکل گرفته است. نواز شریف، یکی از بزرگترین صنعتگران و سرمایهداران پاکستان است. وی از زمرۀ سیاستگذاران کممانندی است که توانسته است منابع ساختاری اقتصادیاش را با برنامههای سیاسیاش همآهنگ سازد. همۀ رهبران مسلملیگ، به نحوی با دوران سرمایۀ نواز شریف پیوند دارند. این پیوند، تعهد اقتصادی و سیاسی رهبران حزب را در برابرِ
نواز شریف ـ که رهبر پُرقدرتی است ـ استحکام بخشیده است. خانوادۀ نواز شریف، در عرصههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی پاکستان، به ویژه در پنجاب، حرف مهم و نهایی را میزند. رابطهیی که نوازشریف با ساختارهای اقتصادی پاکستان ایجاد کرده، به مافیایی میماند که بر روند تحولات اقتصاد خصوصی پاکستان خیلی اثرگذار است. نواز شریف در هر دو دورِ حاکمیت سیاسی خویش، به دست داشتن در فساد اداری محکوم گردیده است. در هر دو دور، وی حاکمیت سیاسی را به مثابۀ وسیلۀ تأثیرگذاری در خدمت مافیای خویش قرار داد. امّا قدرت و اثرگذاری وی بر سیستم قضایی پاکستان، به حدی برجسته بود که توانست حتّا پس از تبعید به لندن و دوبی، دوباره به کشور برگردد و از پیگرد حقوقی محفوظ بماند.
سیاست خارجی مسلملیگ، شاخۀ نواز شریف
مسلملیگ ازدید سیاست روابط بینالمللی، به نهادی بنیادگرا شباهت دارد. دورنمای استراتیژیک این حزب را تقویت اسلام سیاسی در پاکستان و دادخواهی برای کانونهای اسلامی در سطح جهانی میسازد. امّا گستردهگی نقش سیاسی اقتصادی این حزب سبب گردیده است تا نیروهای اعتدالگرای اسلامی نیز همگرایی با این حزب را شعار خویش قرار دهند. تقویت نیروهای بنیادگرای کشمیر در مرز با هندوستان و حمایت از نیروهای بنیادگرای اسلامی در مرزهای افغانستان، وسایل خوبی برای تمثیل سیاست خارجی مسلملیگ از نخستین دور حاکمیت این حزب(اواخر دهۀ نود سدۀ پیش) بدینسو میسازد. نوازشریف سیاستمداری است که پیروزیاش را در تضعیف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی همسایهگان خود میبیند. وی از همپاشیدهگی ارتش افغانستان را که در دوران جنگ سرد شکل گرفته بود و یکی از ارتشهای مجهز و دارای نزدیک به چهارصد هزار کادر تخصصی، مدیران نظامی، افسران، سربازان،
موشکهای دوربُرد و قارهپیما، چهارهزار عراده تانک و 2800 عراده ماشین محاربهیی و هزاران پایه تجهیزات تخنیکی- مخابراتی و لوژیستیکی بود، یکی از مهمترین پیروزیهای سیاست خارجی خود، بر بنیاد منافع ملی پاکستان میداند. حمایت گستردۀ نیروهای جهادی در مبارزه با منابع هندوستان در کشمیر و راهاندازی برنامههای هراسافگنانه در هند، نمونۀ دیگری از توسعهگری و پاکستانیزه شدن منطقه به حساب میآید. وی از اثرگذاری زیادی بر رهبران سیاسی افغانستان، بهویژه رهبران جهادی، برخوردار است. در هردو دور حاکمیت سیاسی نواز شریف، شاخۀ اوپراتیفی آیاسآی، تقویت بیشتر یافت و از بودجه و امکانات بیشتری بهرهمند گردید. وی توانست با درنظرداشت منافع ملی پاکستان، رهبران جهادی را در مراحل مختلف، مورد استفاده قرار دهد. این امر، سبب شد تا افکار سیاسی پاکستان، جوهر برنامههای سیاسی گروههای جهادی را در افغانستان شکل دهد. نواز شریف
ناخوشنودی زیادی از برنامههای فرمانده مسعود داشت. از همین رو، سایر رهبران جهادی را در برابر این فرمانده قرار میداد. وی تلاش کرد تا رهبران سیاسی تحت حمایت پاکستان را به گونههای جداگانه به کار بگمارد. در دوران حاکمیت نواز شریف، هیچگاهی رهبران سیاسی افغانستان به این سطح «پاکستانیزه» نشده بودند. پیآمد این ناهمگونی، سبب جنگ داخلی در افغانستان گردید و ساختارهای نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که از رژیم داکتر نجیبالله بازمانده بودند، توسط این گروههای پاکستانیزهشده، ویران و به تاراج کشانیده شدند.
به باور این قلم، پیروزی حزب مسلملیگ نواز شریف، نباید خبر خوشی برای دولت افغانستان، و بهویژه سیاست خارجی این کشور، تلقی گردد. دکتورین سیاست خارجی، درسهای زیادی از حوادث منطقه آموختهاند. این دکتورین، دست از حمایت اسلامگرایان سازمانیافتۀ منطقه برنخواهند داشت که به مهمترین تناقض همگرایی منطقهیی میان دو کشور مبدّل میگردد. تقویت اسلامگرایان در مرزهای افغانستان، منافع ملی این کشور را صدمه زده و زمینههای توسعۀ اقتصادی و اجتماعی کشور را محدود میگرداند. پاکستان تلاش خواهد کرد تا جایگاه تأثیرگذار امریکا را در ساختار سیاسی افغانستان تضعیف کند و آیاسآی جای آن را به شکل فرسایشی پُر خواهد کرد. یکی از این وسایل را تلاش برای قطع حملات هواپیماهای بیسرنشین امریکا در مرزهای پاکستان با افغانستان، تشکیل میدهد که بهترین وسیلۀ مبارزه با هراسافگنی را میسازد.
موضع حزب مسلملیگ، شاخۀ نواز در برابر دیورند نیز روشن است. مسلملیگ دیورند را به عنوانِ خط پذیرفتهشدۀ مرزی میان دو کشور به رسمیت میشناسد. هرچند تمرکز بیشتر این حزب به پنجاب سبب گردیده است که نواز شریف را به نام «شیر پنجاب» میشناسند، امّا این امر سبب نمیگردد که وی توجهش را به مناطق «پشتونخواه» کمرنگ سازد. حزب وی پس از لاهور به پشاور و کشمیر توجه فراوان دارد، جاهایی که دورنمای استراتیژیک این حزب را به تمثیل میگیرد. نبود موضع مشخص همراه با راهکارهای معیّن ملی و بینالمللی پیرامون دیورند از سوی دولت افغانستان سبب خواهد شد که وزیرستان به نقطۀ عطف سیاست خارجی پاکستان در منطقه باقی بماند.
مسلملیگ در دورۀ سوّم حاکمیت خویش تحت رهبری نواز شریف تلاش خواهد کرد تا به تسلیحاتی شدن بیشتر پاکستان دست بزند. پاکستان در نظر دارد تا هواپیماهای سیستم Phantom امریکایی و سیستم کنترل هواییAbe System بریتانیایی را زیر نام «مشارکت استراتیژیک» به دست آورد. اگر دولت پاکستان به این
تجهیزات دست یابد، از نقش مهمتری در منطقه بهرهمند میگردد و خبر ناخوشی برای همسایهگان به ویژه افغانستان خواهد بود.
سن تسیو، استراتیژست بزرگ جهان در اثر جاودان خود به نام «هنر رزمیدن» نوشته است که دشمن را باید شناخت، ظرفیت وی را باید شناخت، ماحول تأثیرگذاری وی را باید شناخت و سرانجام، خود و امکانات خود را باید شناخت.
اگر ما شناخت خوبی از پاکستان به دست آوریم، زمینه برای مانورهای استراتیژیک فراهم میگردد. امّا آیا سیاستگذارانما در این زمینه ظرفیتی برای مانور استراتیژیک دارند؟ بحثی است سخت تأمّلبرانگیز.