کابل ناتهـ، Kabulnath




















Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

 

 
 
خالد حسینی
در مورد تاثیر جنگ عراق روی مسئله افغانستان حرف می زند
مصاحبه گر: اندرو گولدمن
نیویورک تایمز، ۱۷ می
مترجم: حامد علی پور


 
 

   

 

یادداشت مترجم: نام خالد حسینی با رمان "کاغذپران باز" گره خورده است و او را شهرهٔ عالم ساخته است. حسینی نه به معرفی بیشتر نیاز دارد و نه این یاددهانی که بنده در شروع بیشتر ترجمه هایم از آن برای گفتن چند گپ به نظر خودم ضروری استفاده می کنم قصد بررسی آثار این گرامی را دارد.  آنچه می خواستم به آگاهی خوانندگان این سطور برسانم اینست که کتاب جدید ایشان به عنوان "و کوه های انعکاس کردند" (ترجمه عنوان از بنده است و شاید بعضیها آنرا به "و کوه ها انعکاس کردند" ترجمه کنند) از چاپ برآمد. مطبوعات امریکایی تا به حال که فقط چهار روز از بیرون شدن این کتاب می گذرند چند نقد و گفتگو با انجام داده اند و به طور حتم بیشتر و عمیق تر در مورد این اثر بحث و بررسی خواهند داشت.  آنچه در پی می آید، ترجمه یک مصاحبه خالد حسینی با خبرنگار نیویورک تایمز است. حامد علی پور

 

 

در کتاب جدید شما نام "و کوه ها انعکاس کردند" یکی از شخصیت های داستان، مانند خود شما، یک داکتر امریکایی افغان تبار است که مدتها روی این مسئله که چگونه در خانه خود یک تلویزیون با صوت و تصویر خوب داشته باشد وقت مصرف می کند در حالیکه می داند که در کشورش هموطنان او دردهای متعددی را متحمل می شوند. او خود را کمی ازین بابت مقصر می شمارد. آیا خودت هم گاه اینگونه احساس گناه را داری؟

بلی، معلومدار. من همیشه این احساس را داشته ام. یگانه دلیلی که من در موقعیت آن هموطنانم قرار ندارم طالع محض است و بس. به عباره دیگر، لاتری من برآمده است. داشتن اینگونه زندگی برای من یک تحفه است که من برایش هیچگونه شایستگی نشان نداده ام. کتابهای من به مراتب بیشتر از توقع خودم موفق بوده اند. این کتابها در مورد مردمان عادی نوشته شده و من احساس می کنم که تا حدی از وضع و حال خراب آنها بهره برده ام.

کتاب "کاغذ پران باز" را شما زمانی نوشتید که داکتر داخله بودید و هر روز ساعت چهار صبح بیدار میشدید قسمتی ازین کتاب را می نوشتید. آیا هیچگاه در خیال تان هم می آمد که یکروز یک رمان نویس مشهور و معتبر شوید؟

هرگز، نخیر، نخیر. من هیچگاه در فکر چاپ آن کتاب نبودم. هیچگاه خیال هم نمی کردم که آن کتاب اثر خوبی بود. من فقط می خواستم برای خودم ثبوت کنم که من هم یک رومان نوشته ام. اولین ویراستار آثارم خانم من است و او تمام نوشته های مرا می خواند. وقتی حادثه ۱۱ سپتامبر رخ داد من حدود دوبرسه کتاب را نوشته بودم. یکروز خانمم به من گفت، "اگر روزی این کتاب را تمام کردی حتماً آنرا برای نشر به جایی بفرست چرا که هر داستان و گذارشی که در مورد افغانستان پخش می شود فقط در مورد تروریزم، مواد مخدر، بن لادن، و طالبان است. کتاب ما اثر زیبای است و به افغانستان از زاویه دیگری می بیند."

اگر واقعه یازده سپتمبر رخ نمی داد آیا تصور می کنید که کتاب تان چاپ می شد؟

چه کسی میداند؟ صادقانه بگوییم، حادثه ۱۱ سپتمبر شاید وسیله شد که این کتاب به نشر برسد. ولی شاید باور تان نیاید که من در ماه جون سال ۲۰۰۲ دنبال فردی می گشتم که مرا در نشر این کتاب یاری رساند. یکی از این افراد تقاضای مرا رد کرد و برایم در نامه اش نوشت، " کتاب ترا می پسندیم ولی ما به دنبال داستانی می گردیم که محورش مسئله عراق باشد."

عجیب است. پس حتی در آنروزها بنگاه های نشر کتاب روی اشغال عراق فکر می کردند؟

خوب یک نویسنده باید این انتظار را داشته باشد که اثرش توسط بنگاه های نشراتی گاه رد شود ولی آنچه مرا ناراحت ساخت تاثیر اشغال عراق روی اوضاع افغانستان بود. جنگ عراق افغانستان را به حاشیه راند و تمام نیرو و قدرت نظامی را به سوی خود جلب کرد. یکروز قبل از آنکه آن در عراق به اصطلاح"ترس و وحشت" (آنچه که به انگلیسی به آن shock and awe گفتند و مقامات نظامی امریکایی گفته بودند که در عراق رخ خواهد داد. مترجم) رخ دهد، من به کابل رسیدم. در هر گوشه شهر می شد شکایت و نارضایتی عمومی مردم را شنید و احساس کرد.

بسیاریها پیشبینی می کنند که بعد از خروج قوای امریکایی در سال ۲۰۱۴ حزب های متعدد افغانستان دوباره به یک جنگ داخلی خواهند پرداخت. پس بعد ازینهمه جنگ چه به دست ما آمده است؟

کس نمی داند که آیا احزاب افغانستان قادر خواهند بود که از حقوق مردمان خود دفاع کنند یاخیر؟ ولی اهمیت مسئله در این است که به خاطر داشته باشیم که زحمات 12 سال اخیر به هدر نرفته است. در افغانستان آزادی های فردی به مراتب بیشتر از گذشته وجود دارد. میلیون ها کودک، به شمول دختران، حالا به مکتب می روند و این چیزی بود که در سال 2001 اصلاً وجود نداشت. زنها کاندید ریاست جمهوری می شوند، کاندید کرسی پارلمان می شوند. امید به زندگی (به انگلیسی به آن life expectancy  می گویند و یک یک شاخص آماری است برای نشان دادن حد وسط طول عمر در یک جامعه می باشد. مترجم) به مراتب بالاتر رفته است و میزان مرگ نوزادان به مراتب صعود کرده است.

ولی فکر نمی کنید که تمام این دست آوردها در چند هفته از بین برود، همانطوریکه با آمدن طالبان در اوایل دهه نود از بین رفت؟

بلی. ولی بلاخره در افغانستان صلح خواهد آمد. افغانها از جنگ خسته شده اند. این مسئله بسیار مهم است که ما در کار خود عجله نداشته باشیم و صرف به خاطر اینکه یک کاری کرده باشیم، عملی را انجام بدهم. باید مذاکره با گروه های مختلف مورد نظر ما باشد و در این راه خواسته های زنان را به خاطر داشته باشیم.

زمانیکه فلم "کاغذپران باز" را در کاخ سفید نشان میدادند، شما در آنجا حاضر بودید. لورا بوش معرفی نامه کوتاه شما را در مجله تایم در سال ۲۰۰۸ در جمله "افراد موثر" نوشت. آیا شما از اینکه یکی از افغان-امریکایی های مورد علاقه فامیل بوش واقع شده اید راضی استید؟

ببینید، ما باید با افراد متفاوت و از گروه های که با طرز فکر ما جور در نمی آید بتوانیم گفتگو کنیم. من این عمل خانم بوش را یک دعوت مهربانانه یافتم و لطف ایشان بود که در مورد من آن نوشته را کردند. من با بیشتر سیاستهای شوهر ایشان مخالفت داشتم ولی این به این معنی نبود که دعوت شانرا قبول نکنم.

آیا بعد از واقعه ۱۱ سپتامبر مسافرت برای شما مشکلات را به وجود آورده است؟

گاه و بیگاه وقتی من به پیشخوان یک میدان هوایی می روم و کارت شناسایی خودم را نشان می دهم، فرد مسوول آنجا به ملایمت و ادب از من می خواهد که منتظر بمانم. بعد می رود و حدود بیست دقیقه بعد بر می گردد و می گوید همه چیز درست است. آنها هیچگاه دلیل این تاخیر را برایم نمی گویند. به هرحال این برای من یک مشغله بسیار کوچک و بی اهمیت است.

شما می توانید یکی از کرتی های را که پوستر فلم "کاغذپران باز" را در خود دارد بپوشید، منظورم آن کرتی های اطلسی است که در وقت فلمبرداری این فلم برای بعضیها می دادند.

من دوست ندارم که گپ به آنجاها بکشد. به جای اینگونه کارها ترجیح می دهم که مرا به اتاق استنطاق ببرند و سوال وجواب کنند.

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۹۳            سال نهــــــــــم                      جوزا    ۱۳۹۲                اول جون   ۲۰۱۳