چه فصلى بود كاشعار دلارا مى سرائيدم
گر از شادى گر از غم بود زيبا مى سرائيدم
قدت را چون قيام سرو ، در پهلوى دريا بار
هوايت را بلند از كوهِ بابا مى سرائيدم
مقابل با نگاهت دل چو از دلخانه ام ميرفت
تمامم را به كامِ موج دريا مى سرائيدم
گه از گردابِ درد خود به بند قرغه ميگفتم
گهى از آتش دل ، رو به گنگا مى سرائيدم
ز نقش پاى توفان برده ى شاهمامه و سلسال
به بندِ باميان ، از گَردِ بودا مى سرائيدم
لبِ خشك من و خشكىِ برگ لاله همسان است
اگر از تشنه كامى هاى بگوا مى سرائيدم
ز توفانِ حوادث ، خيمه هاىِ مان فرارى گشت
و من غمنامه ى بر نسلِ فردا مى سرائيدم
بسانِ مادرم يا حاجت الحاجات مى گفتم
به دستان دعا هر شب ، خدا را مى سرائيدم
سِوا از درد ميهن ، دردِ دورى ، درد تنهائى
ترا شهكارِ زيبائىِ دنيا مى سرائيدم
" عبابا " جُرم بسيارم به نزدِ محتسب اينست
كه از عشق كسى ، رو بر كليسا مى سرائيدم .
( عليشاه احمدى عباب )
تورنتو ۲۰۰۹ کانادا |