چشمانت را از نوازش گرم سپیده یی باز کن!
لذت خواهی برد اگر سبد خالی امروزت را با تراوت بی آلایش صبحدم ِ از نور ِ ملایم خورشید پرکنی ...و روشنایی را راهمراه باشی. انجیلا پگاهی
سلامم را از کنار گل ها و پودینه زاران و نعناع های خوشبو کابل بپذیر ، از خیابان های که قلب اش سوراخ شده است اما با پاهای زخمی هنوز بسوی تان در حرکت است، سلامم را از کنار بنفشه های که هر روز شهید میشوند و دیگر بر نمی گردند قبول کن. سلامم را از گوشه های شهری بپذیر که پارچه نانی را از دست کودک یتیم می دزدند و مادری نمی تواند تا اشک هایش را لمس کند، این غم ها اتفاقی نیست می توانی از سفر کرده های کابل زخمی بپرسی ، می توانی از رهگذرانی خیابانی که به کشتار های نا امیدی، نامعلوم، کوزه های ترک خورده و بوسه که در نیم راه شهید می شوند بپرسی.
این مقاله را باید زود تر می نوشتم اما غم های که در دلم خانه کرده بودند پشت یک ایستگاه سکوت کرده بودم تا بلاخره اشعارت مرا صدا کرد و در قایق این مقاله شانده و بسوی قشنگ ترین سروده ها و اشعارت پارو میزنم.
شعر و ادبیات کشور به ویژه شعر معاصر با همه ی فراز و نشیب های تاریخی اش که پشت سر گذشتانده است توانسته است جایگاه اش را در عرصه فرهنگ و ادبیات در کنار ملل جهان امروز گسترش داده و بر فراز تپه ادبیات شعر ی
خود را برساند در شرایط کنونی ادبیات و شعر افغانستان را می توان گفت که هویت اش را شناسانده است و شاعران معاصر در وضعیت فعلی که واقیعت های عینی و ذهنی و چشم دید واقعات کشور را انعکاس میدهند از بن بست های نا آگاهی و عدم شناخت و پرداخت
شعر گنگ و مبهم بیرون آیند، اگر دقیق از زاویه روشن نگاه کنیم در گستره تاریخ شاعران ما مشکلات و خشونت های مختلف را به ویژه بانوان شاعر از جهات متعدد مشاهده کرده اند که با انواع این خشونت ها و ناملایمات زنده گی دست و پنجه نرم کرده اند اما همواره صدای شانرا به گونه های مختلف فریاد کشیده اند شعر از دو زبان
شنیده شده از دو قلم خنجر شده و از دو احساس بیان میشود یکی شعر طبقه اناث و دیگری شعر طبقه ذکور، تاریخ گواه است که زنان از جمله پیش قراولان شعر و ادبیات بوده اند اولین شاعره،
اولین شهید زبان فارسی دری و اولین مادر شعر فارسی دری رابعه بلخی بوده و نظر به علاقه مندی که به زبان شعر و ادبیات داشت سر قافله رشد شعر و ادب فارسی دری شد رابعه بلخی اولین زنی بود که در این راه قربانی شد و سلسله این قربانی
ها در دامن تاریخ پهن بوده است از پروین اعتصامی گرفته تا فروغ، مخفی بدخشی ، لیلا صراحت روشنی و سر انجام نادیا انجمن شاعر گل های دودی که به خاطر زبان و شعر شان هزاران درد و رنج را پشت سر گذشتاند و راه را برای نسل های بعد خویش باز کرده اند و شاعرانی زنی در مبارزه اند مانند بهار سعید، حمیرا نگهت دستگیر زاده،
ناهید بشردوست، لیزا سروش، پروین پژواک، راحله یار، نادیه فضل، ثریا واحدی، نیلاب موج سلام، خالده فروغ، نظیفه یعقوبی ویرا، مژگان ساغر، و ده ها شاعره آزاده زن را می توان گفت و نادیده نگذشت هر پدیده که در یک جامعه پا به عرصه وجود می گذارد یقینناً مسیر پیشرفت اش با چالش ها و عکس العمل های سرسختانه مردم و مخاطبین مواجه شده است تا گام به گام جایش را پیدا کرده است ،شعر هم از این امر مستثنا نیست تا به این پخته گی که
رسیده است حاصل رنج ها و کوشش های افرادی بوده است که عاشقانه در این راه گام برداشته اند و تهداب این راه را به نسل های بعد با هزاران تکلیف و استقامت گذاشته اند.
نگارنده منحیث کسی که روزگاری در این راه با دیگر خامه سرایان گام بر می دارد به این باور است تبعیض شعری فاجعه آور ترین پدیده های دنیای ادبیات است یعنی اینکه بگوییم که این شعر مردانه هست و یا آن شعر زنانه اما نکته که خیلی مهم و با اهمیت است این است که چقدر احساس زنانه و یا مردانه در اشعار دیده میشود چگونه تصویر ها و کاربرد واژه ها آنچه که لازم است در شعر بکار رفته است تا مخاطب و خواننده را گرویده خود ساخته باشد من فکر میکنم بهترین شعر در هر سبک و قالب که باشد احساس واقعی زن و یا مرد را منعکس سازد بگفته علی بهمنی شاعر ایران ، گاهی یک غزل با یک تک بیت و گاهی یک شعر با یک مصرع اش مانده گار می ماند تفاوت شعر زنان و یا شعر مردان در این است که هر شعر با همه زیبایی ها و یا تصویر سازی آنرا پیشکش نمایند بارز ترین نکته که تفاوت
میان این شعر ها را نشان میدهد همان احساس زنانه و یا مردانه بودنش هست که میان این خامه سرایان و نگرش شان به دنیای امروزی تفاوت قایل می شود.
شعر امروز شعر درد، رنج ، خشونت ، ویرانی ها و آواره گی ها، دربدری ها، فقر، گریه، آه ، ناله، اشک، انفجار، تفنگ ،جنگ و ... انتحاری است شعر امروز شعر مقاومت، ایستاده گی و پایداری است پس در جاده های سخت حراست از حق زن، عدالت و قانون زنان پیروز مندانه با زبان قلم جنگیده اند و شمشیر های شعر شانرا از نیام ادبیات بیرون کرده اند که تعداد شان زیاد است از میان این زنان و پرداز
شگر یکی هم بانو انجیلا پگاهی است که از شعر معاصر پاسداری و نگهداری می کند ایشان از جمله زنان شاعره شجاع و مبارزی است که درد و رنج
و ده ها ناگفتنی های روزگار را با زبان شعر بیان میکند وی یکتن از شاعره زنانی هست که از سال های خیلی دور دریچه های شعر را باز کرده است و آفتاب را به خانه های شعر زن از کلکین ها به میزبانی نشسته تا زنان تبعیدی از این روزنه به تاکستان های سبز و دشت های بی کینه و ارغوان
های که بر فراز تپه ها اقامت دارند بنگرند اشعار بانو پگاهی هر بار با خوانش اش مخاطب را گرسنه میکند و خواننده سعی میکند که بیشتر صرف کند و طعم شعر هایش به زبان ها تا دیر ها در ذهن و دهن باقی بماند و چنین حس پیدا میشود که بار بار آنرا مطالعه کرده و دنبال اش را گرفت.
شعر پگاه دماغی چون پگاه و صباح می خواهد که عطر های شعرش هر پگاه فضا را معطر ،ذهن را روشن تر و نسیم را خوشبو تر سازد.
شعر انجیلا پگاهی شعر فریاد زن است و قلم اش خنجری است بر سینه های دشمن و جامعه زن ستیز، شاعر در قالب های مختلف شعری خوب درخشیده است و تا جائیکه توانسته است جایگاه خود را در سبک های گوناگون پیدا نموده و پیش رود در اینجا به نمونه های از اشعار شاعر، بحث را آغاز می
کنیم یکی از ویژه گی های بارز که شاعره دارد این است که قلم اش را در قالب های گوناگون تجربه نموده و تا جائیکه دیده میشود در خامه اش توانسته خوب بدرخشد این غزل یکی از اشعار خوب شاعر است که از اوزان عروضی وتصویر یک غزل خوب معاصر برخوردار است، شاعر رگه های غزل را درک کرده و زبان شاعر در کاربرد واژه ها نرم و عام فهم است خواننده احساس راحتی و آرامش میکند زمانی غزل زیر را که مطالعه می کنیم آغاز و
انجام غزل معلوم است و تصویری که از غزل خواننده می گیرد حالت ویژه که شاعر درصدد دریافت و بیان آن بوده است به خواننده ارایه نموده است
ایکاش میان من و تو جـــــــــــــــــــــــــوش محبت
آشفته تر از پیش شکــــوفان شود امروز
چون غنــــــــچه بخندیم به غمهای زمانه
تا چرخ بخشـــم افتد و توفان شود امروز
در بادیه ی معـنی شعــــــــرم شرر افگن
با جلـوه ی هر سبزه بگو آن شود امروز
پـرواز کنـــــــیم در پی اندیشه چو باران
با دیــده ی خورشید چراغان شود امروز
بر پنــجه گلباز بهــــــــــــــاران بگشایم
این دفتــــر دل راکه گلستـــــان شود امروز
با نشه ی نمـــناک می سبز طبیــــــــعت
پا کـــــوبم و گویم که بهاران شود امروز
به نمونه دیگری از اشعار شاعر که بشکل چهار پاره نوشته شده نوع نگرش شاعر نسبت به قالب دیگر شعری است که توانسته خوب پیش رود
……………
اوج بگـــــــیر پــــــــــــــــــــــــــر بزن
در سفـــــــری جدا زتن
عـــــــادت من یقین من
جلوه هستی بودن است
مشـــــتری غروری گر
در فــــــــــر آسمان بپر
بار بگـــــــیر ازین سفر
مایهء هر سرودن است
پنــــــــــجره دو دیده شو
رود بشـــــــــو دونده شو
موج بشــــــــــو تپنده شو
چشمهءجان گشودن است
باز بیـــــــــا دریـن چمن
باز بگــــــــو سخن سخن
وحی خـــــــــدا بمن بمن
شوقم همین شنودن است
گاهی شعر پگاه شعر مقاومت میشود وی از جمله شاعره کم نظیر و مبارزی زن است که در برابر دشمن و استبداد که از مردم بی خرمندانه انتقام میگیرد با بیان رسا سر بلند میکند و گاهی اشعارش نمایانگر مقاومت و
پرخاشگری در برابر زورمندان و تجاوزگران میشود که خامه اش بیقرار شده و شاعر را وا میدارد تا خنجر قلم اش را از نیام واژه ها بیرون کشیده و در مقابل این همه بی عدالتی ها و ویرانی
ها قد علم کند.
اهدا : به رزمندگان فلسطینی
کو ؟ آن عدالتش ، خدا خواب رفته است ؟
اینجا بخاک و خون ، فلسطین نشسته است
زخمیست غزه مثل ِ تن شهریان خود
جاریست خون ِعاشقش این شهر شسته است
هرسو زمین سوخته ، ویرانه های ِ بمب
هرسو مصیبت ، هر درِ ِ امید بسته است
بر کی فروختند!!! دل ِ زخمی ات به چند !!!
تاراج ِ خاک ِ تو همه اسرار گفته است
خون است خون هر سو تن ِ پاره کودکان
اشک است هر سو ناله صدای ِ که خسته است
سرخ ِ مقاومت ، شهید جان سپرده ، لیک
بانو پگاه در شعر سپید توانسته در کنار سایر سبک ها و قالب ها خوب بدرخشد این شاعرّهء گرانمایهء وطن دارای طبع رسای همچنان شعری در قالب های عروضی و نیمائی است سرایش گر سروده های بس دل انگیز است که از دیر زمانی به سرودن شروع کرده و در گذر زمان به پختگی سر وده هایش رسیده است و تصویر واقعی از اشعار سپید و نیمایی زن را تبارز دهد شاعر از شب ها عبور نموده سعی میکند دروازه های خورشید را باز کند تا سبزه های زرد و خزان زده دیار خود را تازه
نموده و دوباره شکوفه و میوه کند تا نسل های بعد از دروازه های آفتاب پاسبانی و حراست نمایند به نمونه دیگری از شعر نگاه میکنیم.
شعر های سپید و نیمایی
میرویم با فریاد
سبز میشوم در کتابت لحظه ها
و قضاوت آیینه ها
بر شانه های حقیقت
ریشه میزنم با لجاجت
در بطن آرزومند زمین
میرویم بی پروا
در مستیی تاکستانها
در دشت های بی باران
قطره قطره از آفتاب
عبور میکنم با نور
در سرزمین تاریکیها و عقده ها
آنجا که ستاره های گریان
با هق هق آشنای زمان
کهکشان زندگی را تفسیر میکنند
عبور میکنم از افسون شب
از کشتزار علامتها
تا دروازه ی خورشید
مشگفم چون جبرییل در آینه صبح
و طلوع را فریاد میکنم
شاعره آرام نه نشسته بامردش درد هایش را شریک میسازد و اشک وطن اش را با تا رو پود خویش احساس میکند و در سوگ هنرمند جوانی که تازه شکوفه کرده بود گیر می شود و خامه اش در غم وی مرثیه ای می سراید که قطره های اشک اش
نمونه از غزل زیر میشود.
برای هنرمند فقید نصرت پارسا
باز ميگريم به سوگ مهربان ديگری
آن شهاب ديگر و آن کهکشان ديگری
آن شگوفايی آهنگ و جوانيی صدا
سربريدندش به شب ، شب رهروان ديگری
بزم خاموش و تهی از شور و آهنک و صداست
تا ز بزم ما بدزديدند کانی ديگری
دست تو خشکد الهی خصم بی فرهنگ کور
چيده ی کز کين زباغ ما نشان ديگری
باز ميگريم به تنهايی باغ بی سرود
باز بر سوگ هنر سوگ جوان ديگری
این کارکرد به سعی و تلاش این شاعرهء آزاده و توانا بسته گی دارد که تا چه حد می تواند دوستاران و مخاطبین شعر خود را از دست نداده و راه را بسوی اینده خوب و درخشان باز نماید اما تاجائیکه مشاهده میشود بانو پگاه از استعداد فوق العاده خوب و عالی برخوردار بوده و گام به گام با تحولات کشور در بیرون مرز ها با حفظ روحیه وطن پرستی، صداقت و ارزش های فرهنگی پیش برود که نشانگر نویدی یست به سوی بهترین ها و
نشر گزینه های شعری ایشان.
اشعارت را در باغستان های بهار شعر، مثل لاله های سرخ قشنگ تر تمنا دارم. با درود.
۲۱/۱۲/۱۳۹۰
|