صفحه ی تازه یی از خودم می گشایم
سپید ترازكفِ دستانِ بی خط خورشید
شروع میكنم به سیاه كردنم
از آغازِخاكستر تا پایانِ قیرجاده
ازسفال هایی كه ریختیم
و تند رو نشد
ازقطارهایی كه مسافری نداشتند
ازایستگاه هایی كه راه میرفتند در پارادوكسِ معنی
و دیوانه سوارمیكردند دركابینِ بوسه
ازجفت هایی كه می بریدند ازهم، در نیمه راه
از مسافرهایی که نمیرسیدند و پیا د ه می شدند
شروع میكنم به سیاه كردنم
ازواژه های صدایی تو كه كَرَم میكرد درشعر
ونگاهِ نامریی كه پوستم را كشیده بود ازسرم
از همه ماضی هایی كه هستت را" بود" میكرد
ودیوانه میشدی دراستمرارمداوم تكرارش ازدهنم
شروع میكنم از پیراهنِ آبیی
كه شانه هایم را بوسه نمیزد
بی شرفه ی دستانت روی پوست خشك صورتک
ازشبهایی كه خواب میشدی با من درخواب
ازشعرهایی كه می نوشتیم
دورازجفرافیای متروک نفسهایی مان
ازصدای خنده هایی خودم،
كه برگشته بودند بی دهن زندگی
اززندگیی كه در معاد بعدیش "من" میشد
اما نه . باید ناتمام بماند
باید مچاله ام کنم
این ها من نیستم
تویی!
دوباره می نویسم
خودم را ...فقط خودم را
۲۰۱۳/۰۴/۲۶
مجموعه : "این شعرها برای "تو" نیست " / اپریل /
زینت نور
|