امروز شنبه ۱۰ حمل رئیس جمهور کرزی به دعوت پادشاه قطر عازم این کشور شد. هدف از این سفر دیدار با رهبران قطر و تلاش در جهت مذاکره با طالبان بدون کمک پاکستان خوانده شده است.
در دو هفتهء اخیر روابط میان کابل و اسلام آباد رو به تیره گی رفته و پاکستان حملات موشکی به ولایت کنر را از سر گرفته است. حکومت افغانستان نیز بازدید یک هیئت نظامی افغان به پاکستان را لغو نموده است. این سردی روابط بعد از آن رخ می دهد که از مدت حداقل پنج ماه بدینسو، حکومت افغانستان و شورای عالی صلح هردو به این باور بودند که سیاست پاکستان در قبال افغانستان تغییر کرده و این کشور به این نتیجه رسیده است که دوام ناامنی ها در افغانستان بیش از این به نفع پاکستان نیست. پس برای مقابله با ناامنی ها در پاکستان هم که شده، باید به کوشش های صلح در افغانستان از دید واقعبینانه تری بنگرد و از طرح های بلند پروازنه و دور از دسترس در مورد افغانستان دست بردارد.
این باور به مذاکرات میان اعضای شورای عالی صلح و مقامات پاکستانی تحرک بیشتری بخشید و سرانجام پاکستانی ها به نقشهء راهی توافق کردند که به موجب آن پاکستان باید در مدت شش ماه اول سال ۲۰۱۳ طالبان را به پیوستن به پروسهء صلح و مذاکره با حکومت کابل وادار سازند.
پاکستان همچنان توافق نموده بود تا از گردهمائی مشترک از علمای دینی دو سوی دیورند حمایت نماید. قرار بود در این جلسه در مورد مسایل مختلف مربوط به خشونت گرائی در دوسوی دیورند و بخصوص موضوع بسیار مهم حملات انتحاری بحث صورت گیرد اما این گردهمائی هم با مخالفت علمای پاکستان مواجه شد و به اعتماد تازه ایجاد شده و شدیدا شکننده، آسیب جدی وارد آورد.
بازهم مشکل با پاکستان:
پس از آنکه یک مقام وزارت خارجهء پاکستان که نامی از وی برده نشده گفت که حامدکرزی مانع اصلی تحقق صلح در افغانستان است، سخنگویان رئیس جمهور کرزی اعلام نمودند که پاکستان نمی خواهد به پروسهء صلح در افغانستان کمک نماید و شرایط غیرقابل قبول برای کمک به پروسهء صلح ارائه می نماید؛ بنابراین حکومت افغانستان بدون کمک به پاکستان این روند را به پیش خواهد برد. برای این کار قرار است حامدکرزی سفری به قطر داشته باشد تا در مورد چگونگی باز شدن دفتر قطر برای طالبان با مقامات آنکشور در دوحه مذاکره نماید.
نکتهء مهمی که از طرف ارگ ریاست جمهوری به رسانه ها رسیده، شرایطی است که پاکستان برای کمک به پروسهء صلح میان دولت افغانستان و طالبان به جانب افغانی پیشنهاد نموده است از جمله اینکه در مذاکرات باید اپوزیسیون سیاسی حکومت افغانستان هم شامل باشند و از همه مهمتر اینکه روابط میان افغانستان و هند کاملا محدود گردد و نظامیان افغان بجای هندوستان در پاکستان آموزش نظامی ببینند.
پاکستان و استفاده از تجربهء اتحاد شوروی:
جالب است که پاکستان در برابر افغانستان از سیاست اتحاد شوروی در دوران جنگ سرد استفاده می کند با این تفاوت که در آن زمان اتحاد شوروی از افغانستان می خواست تا با غرب و کشور های هم پیمان غرب رابطهء محدود داشته باشد، افسران نظامی افغان عمدتا در شوروی تحصیل کنند و سلاح اردوی افغانستان هم از شوروی تامین گردد. کاری به نفوذ شوروی در اردوی افغانستان و سرانجام کودتای ۷ ثور انجامید. اکنون پاکستان هم از افغانستان تقاضای مشابه و بدون تردید با هدفی مشابه دارد اما از جانب کشوری که خود حتی توان تامین برق را برای اتباع خود ندارد و هرروز با موجی از حملات انتحاری مواجه است، چنین خواستی از افغانستان بیشتر به طنز شباهت دارد تا یک تقاضای جدی!
پاکستان کشوری است که بزرگترین بار قرضه را در میان کشور های جنوب آسیا بدوش دارد که بدون کمک امریکا یک کشور ورشکسته است. اما این کشور می خواهد در افغانستان با هندوستان رقابت نماید که یکی از قدرت های بزرگ منطقوی است و بیش از یک ملیارد دالر در طول یازده سال گذشته به افغانستان کمک کرده است.
اتهامی که به نفع پاکستان تمام شد:
دولت افغانستان همیشه پاکستان را مسبب جنگ در افغانستان قلمداد می کرد و طبعا این ادعای افغانستان به القای این ذهنیت در سطح بین المللی کمک کرد که بدون پاکستان تامین صلح درافغانستان ممکن نیست. معمولا انداختن بار تمام مسوولیت جنگ بدوش پاکستان از جانب افغانستان، به نحوی پنهان کردن ضعف های حکومت کرزی هم بود. تلاش حکومت افغانستان این بود تا از این طریق امریکا و در مجموع غرب را وادار به وارد آوردن فشار بر پاکستان سازد بدون اینکه مقامات افغان به این نکتهء مهم توجه داشته باشند که پاکستان مهمترین متحد استراتژیک امریکا در این منطقه بوده و به همین دلیل این کشور بعد از اسرائیل بیشترین کمک های امریکا را بدست آورده است.
خواست افغانستان از امریکا برای حمله به لانه های تروریسم که منظور تهاجم به خاک پاکستان است، انتظار بیجائی بود؛ امریکا فقط می خواست از پاکستان فقط بعنوان کشور حامی طالبان نام برده شود تا جنگ طالبان علیه نیروهای خارجی، یک مقاومت ملی بشمار نیاید اما آقای کرزی خواهان حمله به مراکز اصلی تروریسم شد که این کار نیازمند گذشتن از خطوط قرمزی بود که امریکا در این منطقه از جهان خود را ملزم به رعایت از آن می داند. اختلاف کرزی با امریکا از همین جا آغاز شد.
اتهامات افغانستان ضرر جدی به پاکستان وارد نکرد و فشار های جدی جامعهء جهانی را علیه این کشور موجب نگردید بلکه برعکس این تصور را بوجود آورد که وقتی جنگ امریکا در افغانستان به بن بست رسیده است، پس هرگونه راه حل غیرنظامی این قضیه فقط به کمک پاکستان ممکن است. اینجاست که پاکستان بار دیگر بعنوان یک قدرت مهم در معادلات این منطقه مطرح می شود.
پاکستان وطالبان:
رسانه ها عادت دارند تا به نقش پاکستان در تحریک طالبان با همان دیدگاهی که "طالبان چگونه به قدرت رسیدند" ببینند اما در این تحلیل که بیشتر "ساده ساختن" یک مسئلهء پیچیده است، به نقش سایر بازیگران که در بقدرت رسانیدن طالبان در نیمهء دوم از دههء نود قرن گذشته نقش داشتند، اشاره ای نمی کنند. همان سخنی که حکمتیار در آغاز قیام طالبان گفت و بعدا بی نظیر بخشی از آنرا تکرار کرد: برنامهء این کار را انگلیس ها ریختند، مصارف آنرا سعودی پرداخت و پاکستان آنرا به کمک یک حزب سیاسی مذهبی خود (جمعیت العلمای اسلام) عملی ساخت. (والبته هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد که سازمان سیای امریکا در این ماجرا نقشی نداشته و یا لااقل مورد مشورت قرار نگرفته باشد).
اکنون نفوذ این کشورها، سازمانها و احزاب در میان طالبان چگونه است؟ در طول یازده سال گذشته طالبان با انگلیس و امریکا درگیر جنگ بودند و در جنگی که در آن هزاران سرباز خارجی کشته شده اند، امکان سازش میان طالبان و این نیروها که فرض کنیم یک جنگ ساختگی را سامان داده باشد، بدور از عقل است.
عربستان سعودی از جمله کشور هائی است که طالبان هرگونه وساطت وی را به دلیل دشمنی این کشور با طالبان بعد از سال ۲۰۰۱ مردود می دانند و آنها به دو دلیل سعودی را به عنوان کشوری که در آن دفتر داشته باشند، رد کردند: نخست رابطهء نزدیک استخابارات سعودی با آی اس آی و دوم اینکه سعودی بعد از سال ۲۰۰۱ با طالبان دشمنی کرد. پس طالبان کشور قطر را که به نحوی رقیب عربستان سعودی در منطقه هم به شمار می آید و از نفوذ آی اس آی بدور است، به عنوان آدرسی برای دفتر سیاسی خود برگزیدند.
در مورد نقش جمعیت العلمای اسلام پاکستان در تحریک طالبان نیز وضع تغییر کرده است. تلاش برای کشتن مولانا فضل الرحمن از جانب طالبان خود کافیست تا این نکته را مشخص سازد که این گروه دیگر در میان طالبان بعنوان یک همپیمان و رهبر آن بعنوان یک دوست، جایگاهی ندارد. سفر اخیر مولانا به قطر به منظور دیدار با طیب آغا از جانب آنان رد شد و مولانا دست خالی به پاکستان برگشت.
بعد از اینکه جمعی از اعضای دفتر سیاسی طالبان بر بنیاد توافق با امریکا به قطر رفتند، پاکستان بشدت نگران شد و تلاش کرد تا امریکا را از این کار منصرف سازد و چنین وانمود نماید که قدرت اصلی در دست جنگجویان این گروه است نه دفتر سیاسی آنان. ای اس آی برای اینکه دفتر قطر را تضعیف نماید، حاجی ابراهیم برادر جلال الدین حقانی را به دوبی برد و بعنوان یکی از فرماندهان گروه حقانی به امریکائی ها معرفی کرد اما از آنجا که حاجی ابراهیم هیچ نقشی در تحریک طالبان نداشت، این نقشهء پاکستانی ها نتیجهء دلخواه به ببار نیاورد. تلاش پاکستان برای ایجاد دودستگی وانشعاب در صف طالبان ادامه دارد اما تا کنون به نتیجه ای نرسیده است.
مخالفت پاکستان با تاسیس دفتری برای طالبان در قطر بخشی از اختلافاتی بود که میان پاکستان و امریکا بروز کرد و در توافق بر سر بازشدن راه تدارکاتی ناتو این مسئله هم مطرح بود زیرا این کار کنترول بر پروسهء صلح در افغانستان را از دست پاکستان خارج می ساخت. در نتیجه امریکا که در ابتدا سخت علاقمند مذاکرهء مستقیم با طالبان بود، از این کار دست برداشت تا پاکستان را بیش از پیش آزرده نسازد.
پاکستان وتجربهء قرارداد ژنو:
در سال ۱۹۸۸ توافقات ژنو میان نماینده گان اتحادشوروی، امریکا، پاکستان و حکومت داکتر نجیب به امضا رسید که به موجب آن نیروهای اتحاد شوروی افغانستان را ترک کردند. در این توافقات نماینده گان مجاهدین کنار نهاده شدند و پاکستان این کار را به نماینده گی از مجاهدین انجام داد که پیامد های خونینی برای افغانستان به امرمغان آورد. پاکستان اکنون یکبار دیگر در صدد است تا خود بعنوان قیم و وصی طالبان، طرح صلحی را مطابق به خواست خود که در آن فقط منافع پاکستان در نظر باشد، بر افغانستان تحمیل نماید. اما آیا پاکستان نفوذ سال ۱۹۹۵ را بر طالبان دارد؟
در میان دولتمردان افغان این نظر همچنان به قوت خود باقیست که طالبان در چنگ پاکستان اند و خلاف میل پاکستان قادر به هیچ کاری نیستند. این درحالیست که بیش از یک هزار طالب افغان از جمله ملابرادر در زندان های پاکستان در بند اند و عده ای از رهبران آنان چون ملاعبیدالله و استاد یاسر در زندان کشته شدند. سوال اینست که اگر رهبران طالبان از خود اراده ای ندارند پس روی کدام دلیل تصامیمی می گیرند و عملی می سازند که خلاف خواست پاکستان است؟ آیا این خود نمایانگر این مسئله نیست که طالبان در حدی که برای اطاعت بی چون و چرا لازم است، از پاکستان حرف شنوی ندارند؟
سوال مهم در این رابطه اینست: اگر آقای کرزی به این باور است که طالبان در دست پاکستان اند و از خود اراده ای ندارند، پس چرا به قطر می رود؟ اگر براستی وی باور دارد که طالبان از پاکستان رهبری می شوند، پس چگونه ممکن است آنها در قطر تصمیمی خلاف خواست پاکستان بگیرند؟
اما اگر آقای کرزی می داند که طالبان بصورت مستقل و بدور از نفوذ پاکستان قادر به تصمیم گیری اند، پس باید به این نکته هم توجه نماید که طالبان مسئلهء افغانستان را دارای دو بعد می دانند، بعد خارجی و بعد داخلی. بعد خارجی قضیه که به حضور یا عدم حضور نیروهای خارجی بعد از سال ۲۰۱۴ مربوط است، از نظر طالبان در اولویت قرار دارد و آنها بخاطر مذاکرات در مورد همین مسئله به قطر رفته اند. اگر قرار باشد که حتی بخش کوچکی از این نیروها بعد از سال ۲۰۱۴ در افغانستان باقی بمانند، این حضور از نظر طالبان به معنی دوام جنگ است که در آنصورت دفتر قطر برای طالبان هیچ ارزشی ندارد.
جناب رئیس جمهور درصدد است تا دو ضد را باهم جمع نماید؛ هم قرارداد امنیتی را با امریکا به امضا برساند وهم از طالبان می خواهد تا به دعوت صلح وی لبیک بگویند و راه آشتی در پیش گیرند که کار به معنی دو تربوز به یک دست گرفتن است.
از طرف دیگر دولت افغانستان برای باز شدن این دفتر شرایط خاص خود را دارد از جمله اینکه در این دفتر باید طالبان با حکومت افغانستان مذاکره نمایند، قانون اساسی را بپذیرند، بصورت رسمی از القاعده اعلام برائت نموده و سلاح خود را به زمین بگذارند، دست آورد های بعد از سال ۲۰۰۱ را احترام نمایند ... پیش شرط هائی که طالبان هرگز پذیرای آن نیستند.
با توجه به آنچه که گفته آمدیم، نباید از سفر جناب رئیس جمهور به قطر انتظار دست آوردی را در جهت صلح داشت. وی که با سپرده شدن مسوولیت زندان بگرام به جانب افغانی اکنون به این باور است که حاکمیت ملی افغانستان تامین شده و بنابراین باید طالبان با وی مذاکره نمایند اما طالبان حتی سپردن تمام پایگاه بگرام را برای تامین حاکمیت ملی در کشور کافی نمی دانند! |