کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   

      بتول سید حیدری

                 کاربرد قصه دررواندرمانی کودکان افغانستان

 

·                      قصه گویی فعالیتی است که ازانسان، انسان می سازد.(موره.۱۹۹۱)
 

·                       افراد به وسیله ی داستان هایی که می شنوند شکل داده می شوند.(اسکرام ۱۹۹۳)

 

 
 
 

 

 

تاریخ قصه وقصه گویی به اندازه ی تاریخ حضوربشردرکره ی خاکی قدمت دارد به گونه ای که بشرزندگی خود را درچارچوب قصه ها به تصویرکشیده است وقصه ها نیززندگی را شکل داده ومتحول ساخته اند.قصه ها بازنمایی ازخودمان وتجربه هایمان هستند.

زندگی فرایند پیوسته ای ازنظم بخشی وسازماندهی تجربه هاست.هنگامی که شناخت کاملی ازجهان وجود ندارد نیاز نسبت دادن معنا به تجارب احساس می شود بدین ترتیب، تجربه ها ورویدادهای عمرطولانی هریک ازافراد به قصه تبدیل می شود.افرادهنگام بیان داستان توالی ورابطه های معنادار را کشف می کنند ونسبت به وضعیت خود بینش عمیق تری به دست می آورند.(دوایودی ۱۹۹۷) درواقع قصه ها به عنوان سازه های تخیلی وفرهنگی ازنظرفردی واجتماعی بامعنا ودربرگیرنده ی نکات برجسته ای هستند. (امدن ۱۹۹۸) قصه ها به ما می گویند دراین جهان چگونه باشیم واین فرصت را می دهند تا دیدگاه خود را نسبت به واقعیت تغییر دهیم به عبارت دیگر قصه ها بیانگر باورهای افراد درباره ی خودشان است.داستان نوشتن وشنیدن فرد را یاری می دهد که تخیلات، رویدادها وتصوراتش را دریک کلیت یکپارچه منسجم کند که به گونه ای به ارتقا وخودآگاهی فرد می انجامد.

اصطلاح قصه گویی ممکن است این موضوع را به ذهن ما متبادرکند که قصه ها بخشی ازارتباط جدی محسوب نمی شوند بلکه تنها برای سرگرمی هستند درحالی که قصه ها به ما می گویند که دراین جهان چگونه باشیم وبه ما فرصت می دهند تا دیدگاهمان را به واقعیت تغییردهیم ؛ به عبارت دیگر داستان مبین باورهای ما درباره ی خودمان هستند. استفاده ازقصه و داستان و روایت برای آموزش وشناساندن حقیقت، شیوه های درست زندگی، اخلاقیات و روش های دستیابی به کمال وموفقیت به اندازه ی تاریخ بشرقدمت دارد به گونه ای که حتی یکی ازرویکردهای مهم کتاب های مقدس قران وانجیل وتورات برای آموزش شیوه های درست زندگی وکشف حقایق استفاده ازاستعاره ها، روایت ها وقصه های اقوام ومردمان گذشته است. (کراوفورد، بروان وکراوفورد۲۰۰۴).به همین دلیل همواره یکی ازعمده ترین ورایج ترین راه های انتقال تجربه وسرگرمی، قصه گویی وگوش سپردن به قصه ها بوده است.

مازندگی را برمبنای قصه هایی که آن ها را زندگی می کنیم یا قصه هایی که می گوییم معنا می کنیم. در واقع، معنی زندگی ما براین اساس شکل می گیرد که چگونه رویدادها را دریک توالی معنا داربه هم ربط دهیم وچگونه احساس به خود را بنا می نهیم وآن را بخشی ازشرح حال خود می کنیم.

درواقع قصه ها  چارچوبی برای خود پدیدآیی ونیز آموزش وارتقای خودفهمی وکارایی در روابط بین شخصی فراهم می آورند.(دین ۱۹۹۸).

داستان وافسانه ها، پیام های روانشناختی مهمی دربردارند.آن ها با آشناکردن کودکان حتی بزرگسالان با آن چه درضمیرناخوداگاه شان می گذرد به آن ها کمک می کند تا برمشکلات روانشناختی رشد فایق آیند می آموزند که مبارزه علیه مشکلات شدید درزندگی اجتناب ناپذیر وبخش طبیعی درحیات بشری است.

درافسانه ی هزارویکشب، شهرزادقصه گوبرطبق گفته ی کتاب،دختری آگاه است. اوعلاقه ی شاه را میداند. (ملک رانیزخواب نمی برد وبه شنودن حکایات رغبتی تمام داشت ) این معرفت ذات شهریار ا ورا دردرمان درست شاه مستبد یاری می کند.بتلهایم ؛ درکتاب کاربردهای افسونگری، به نکته ای دیگر اشاره می کند که درطب هندو برای بیمارپریشان حال یک قصه ی پریان می گفتند که اندیشیدن درباره ی آن به بیمارکمک می کرد تابرآشفتگی عاطفی خود غلبه کند.سالیس هم براین عقیده است.که درپزشکی کهن هندوستان به حضورجدی شگرداستفاده ازقصه دردرمان اختلالات روانی بیماران توجه زیادی می شد.(ثمینی ۱۳۷۹) "قصه درمانی" به مثابه ی یک رویکرد درمانی  باجریان پست مدرن پابرعرصه گذاشت چراکه با دیدگاه های روان درمانی مدرن، تفاوت اساسی داشت. پسامدرنیسم ازاین باور حمایت می کند که هیچ حقیقت مطلقی وجود ندارد بلکه به نظر ودیدگاه ما بستگی دارد. برخلاف روان درمانی ها یی که درسازه های مدرنیست ازجمله دانش، قدرت، واقعیت،حقیقت، تجربه، استدلال خود وهویت ریشه دارد، دیدگاه پست مدرن که مبانی قصه درمانی را شکل داد به جای به کارگیری این مفاهیم آن ها رازیرسوال برد. براین اساس خود یا هویت ثابت ومشخص یا اساسی وجود ندارد بلکه خودوهویت تنها درچارچوب فعالیت های عقلانی، فرهنگی وزبانی شکل می گیرد. درواقع قصه ها ازطریق زبان وتعامل های اجتماعی  موجود دربافت ها ی اجتماعی وتاریخی خاص انتقال پیدا می کنند. قصه ها بازنمایی ساده رویدادهای زندگی نیستند بلکه آنها ما رامی سازند وبه زندگی و روابط ما شکل می دهند. به همین دلیل است که قصه درمانی بر تجربه ی زندگی متمرکز است.(براون وآگوستا، اسکات ۲۰۰۷) کاربردهای روانشناختی داستان شمار روزافزونی از رواندرمانگران وروانشناسان را برآن داشت تا ازقصه وداستان برای کمک به حل مشکلات مردم استفاده کنند.کارل یونگ یکی ازبرجسته ترین روانکاوان معاصردرکتاب (انسان وسمبل هایش ) می نویسد که ما اگرچه ممکن است پس زمینه های فرهنگی ومذهبی متفاوتی داشته باشیم اما همه درضمیرخودآگاه  مشترکی سهیم هستیم.

رواندرمانگران در روان درمانی کودکان درمقایسه با بزرگسالان همواره با مشکلاتی روبروبودند که کار درمانگری را با دشواری مواجه ساخته بود.محدودیت های شناختی وزبانی کودکان ازیک سو وانگیزش پایین کودکان برای مشارکت درجلسات وفعالیت های روان درمانی باعث شدتا از"قصه درمانی "به عنوان یکی ازروش های عالی درمشاوره وروان درمانی کودکان استفاده گردد چراکه  کودکان نمی توانستند به سا دگی افکار واحساساتشان را شناسایی وابرازکنند به همین دلیل قصه گویی یکی ازبهترین شیوه ها درمشاوره با کودکان پابرعرصه گذاشت.

شاید بتوان گفت که به دلیل شرایط خاص دوره ی کودکی، ازنظرتوانایی های شناختی، کودکان می توانند ازروش قصه درمانی استفاده ی بیشتری کنند چون درواقع مجاورت ونزدیکی کودکان به رویدادهای مهم بین فردی درزندگی روزمره وغوطه وربودن آن ها درجنبه های حسی وعینی تجربه ها موجب می شود که  این رویدادها نفوذقوی تری درقصه های زندگی آن ها داشته باشند.

علاقه ی درمانگران به استفاده ازقصه گویی با کار ریچاردگاردنر در۱۹۷۱شروع شد.وی ازفن قصه گویی متقابل در روان درمانی کودک استفاده کرد.دراین فن ازکودک خواسته می شود که قصه ای دارای آغاز، میانه وپایان بگوید.سپس درمانگرموضوعات روان تحلیل گرانه مرتبط با مسائل کودک را انتخاب می کند ودرقصه ای مشابه قصه کودک به کارمی بردوآن را بیان می کند.دراین قصه درمان گرراه حل های سالم تروبالغانه تری را برای رویارویی با مشکلات عرضه می کند.(آراد،۲۰۰۴ ) کودکی تاقبل ازبرنامه ی قصه درمانی ازمشکل خود سخن نمی گفت بعدازگذراندن جلسات کوتاه درمان، مشکل خود رایافته است وبه آن اشراف یافته ودرباره ی حل آن با کمک رواندرمانگردرحالی که درباره ی قهرمان قصه داستان را می سازد وادامه می دهد درحقیقت درحال حل کردن مشکل خودش می باشد.(فهرستی ازکلمات روی کارتهایی نوشته می شود مثل :غمگین،خوشحال،مردن، جنگ، شب، آرزو، ترس و../این کلمات بازمینه های مربوط به مشکلات آنها مرتبط بوده است. )سپس با استفاده ازکلمات دارای بارعاطفی مثبت ومنفی قصه گفته می شود وبااستفاده ازخود کودکان جنبه های مختلف قصه را به بحث وبررسی می گذارند ورویدادهای خوشایند وناخوشایند را بسته به موضوع مطرح شده بررسی وراه حل میدهندکه درکناراین مساله به صورت ظریف احساسات وهیجان های کودکان درمسیرصحیح هدایت وکنترل می گردد ؛البته روش های بسیامتنوعی دراستفاده ازاین درمان وجود داردمثل کلمه ی قصه مراحدس بزن، فن قصه درمانی با استفاده ازاستعاره ها، بااستفاده ازاشیا، بازی با کلمات احساسی و...).قصه درمانی هم درموقعیت های فردی وهم درموقعیت های گروهی نیز قابل اجراست.

برخی صاحبنظران روانشناسی مثل جروم برونر، لکس،جکسوان، قصه گویی را شیوه ای طبیعی برای ساختن جهان می دانند.دراین دیدگاه ارائه ی درس های اخلاقی درچارچوب قصه برای سازمان دادن به یادگیری درزندگی مطرح شده است.بدین ترتیب که اگرقصه ها دربرگیرنده ی اعمال وپیامدهای آنان باشدموجب رشد اخلاقی می شوند.

زمانی که کودکان به قصه گوش می دهند یا قصه ی نیمه تمام را تکمیل می کنند خود را درنقش قهرمان قصه قرارمی دهند ودرواقع به سمت تعارض های خودشان می روند.آن ها ممکن است مهارت ها وراه حل هایی را که شخصیت های قصه به کارمی برند به طورناهشیار برای رویارویی با مشکلات خود امانت بگیرند.این امرموجب می شود ان ها بتوانند برگذشته وناکامی های پیشین خود فایق آیند وآینده ی خود را پرمعناتربیابند.

برونوبتلهایم یکی ازمشهورترین روانشناسان دراین زمینه است که ازداستان به عنوان روش درمانی کودکان استفاده می کرد.او مربی ودرمانگر کودکان روانپریش بود.به عقیده ی بتلهایم، مشکل ترین کار درآموزش کودکان مساعدت به آنان در درک معنای زندگی است تا به بلوغ روانی دست یابند.بتلهایم چنین توضیح می دهد ؛ موضوع این نیست که فضیلت درپایان پیروز واخلاقیات ترویج می شوند بلکه این است که قهرمان قصه، جذاب ترین مساله برای کودک است واو درتمام مبارزات قهرمان، خود را درنقش قهرمان قصه می بیند به خاطراین همذات پنداری، کودک تصورمی کند که به قهرمان داستان ازآزمون ها وبلایا به زحمت می افتد وبا اوبه پیروزی دست می یابد زیرا که فضیلت پیروزاست.

داستان (بززنگوله بپاوسه بزغاله اش) ممکن است درنظراول خیلی پیش پاافتاده به نظربیاید اما تمثیل بسیارخوبی برای یاد دادن این است که حتما به توصیه های والدین گوش کنند وبه هر غریبه ای اعتمادنکنند.

دیلالو،نمیرومنینگ (۲۰۰۲)؛ فرایند قصه درمانی حتی دربزرگسالان  را بدین ترتیب توصیف کرده اند ؛ برونی کردن مشکل شامل به تصویرکشیدن چگونگی تأثیرمشکل برزندگی فرد ونیزتأثیر فرد برمشکل با شناسایی، خود شرح حال نگار وساختارزدایی، شامل بحث کردن درباره ی مشکل به صورت روشن و واگذاری مسوولیت مشکل به فرد، تدوین قصه ای که مشکل را بهتر توصیف کند وارزیابی، ترمیم وتعمیم دادن شامل خلق کردن قصه ای که مشکل را به طورمختصرنشان دهد، درمیان گذاشتن قصه با دیگران دریک گروه واستفاده ازبازخورد دیگران ودرمان گر برای بازنویسی قصه. دراستفاده از رویکرد قصه درمانی رویه های متنوعی درادبیات موضوعی وجود دارد که ازجمله ی آن ها عبارت اند از: کمک به مراجع درمعنا دهی دوباره به رویدادهای زندگی وصورت بندی جدیدی از رویدادهای مشکل زا، قصه گویی توسط مراجع وگفت وگو بین درمان گر ومراجع وشناسایی تعارض های مراجع ازخلال قصه وقصه سازی وقصه گویی توسط درمان گر به منظور کمک به مراجع برای درک بهتر خودش ودیگران وینز درک بهتر مشکلات وشیوه های رویارویی با آن ها ( شیبانی، یوسفی لویه و دلاور۱۳۸۵) ابتدا درمان گر برمبنای اطلاعات به دست امده ازشرح حال ومعاینه وضعیت روانی، نیازهای فردی، تعارض ها،نگرانی ها وعوامل فشارزا را درهریک از آزمودنی ها شناسایی می کند وپس ازآن قصه هایی را می سازد که قهرمانان آن ها مشکلاتی مشابه مشکلات آزمودنی ها داشته اند.قصه ها به گونه ای تنظیم می شوند که قهرمان قصه ها، مهارت ها وشیوه های رویارویی تازه ای را برای غلبه برمشکلات به کار می برند. پایان همه ی قصه ها همیشه مثبت وپرازموفقیت است وبه جای ضعف ها وناامیدی ها برتوانمندی، قدرت و امیدواری وراه حل های اثربخش تاکید شده است.

درفرایند "قصه درمانی" تلاش براین است که کودکان نسبت به احساسات وافکار خودآگاهی بیشتری پیداکنند بخصوص نسبت به شیوه های رویارویی خودشان با مشکلاتی که با آن درگیرشده اند شناخت به دست آورند.باتعارض ها واحساسات دردناکشان روبه روشوند وآن ها را درخلال قصه ابرازکنندوقصه ی متفاوتی با سناریوی جدیدی ازخود بسازند وبا یک قصه ی خوب به کودک می فهمانیم که ضعیف ترین ها هم راهی برای موفقیت خواهند یافت یا قوی ترین قهرمانان هم دچارمشکلات وبدبختی خواهند شد اما توانایی وامکانات راه حل درباره ی گشایش مشکلات را چگونه می یابند وازآن ها رهایی می یابند.

 "قصه درمانی " تاکنون درمشکلات روانشناختی کودکان بسیارنقش بسزایی داشته است.ازآن جمله می توان به استفاده ی قصه درمانی برای کاهش اضطراب وافزایش احساس مسلط بودن وشایستگی وامیدواری درکودکان (هنی وکوزلوفسکا۲۰۰۲)  برای کمک به کودکان دارای والدین مبتلا به اختلال عاطفی (فوچ وبردسلی ۱۹۹۶) دردرمان اختلال سلوک کودکان (۲۰۰۴آرد) درکار با کودکان ناشنوا ونیمه شنوا(فارلانگر۱۹۹۹) در درمان های الکلیسم، خانواده درمانی، درمان لکنت وکودکانی که مورد آزار واذیت جنسی قرارگرفته اند؛ اشاره کرد.

کمک به کودکان افسرده وجنگ دیده و والدین ازدست داده، برای افزایش خودآگاهی هیجانی ازطریق شناسایی احساسات وهیجان های قهرمان قصه ها وساختن قصه هایی با کلمات احساسی وابراز احساساتشان درخلال قصه ها وگوش دادن این کودکان به قصه هایی که بیانگر مشکلاتی مشابه مشکلات آنان است ودرعین حال راه حل های موثروخوشایند دارد بسیارموثراست.

ü   دراین زمینه  نزدیک به چندسال است که درایران نیز ازروش قصه درمانی، بازی درمانی وتئاتر درمانی برای درمان اختلالاتی ازجمله مشکلات رفتاری،عاطفی وپرخاشگری، اختلال های یادگیری؛ رواندرمانگران استفاده می کنند ؛

ü   درکشورافغانستان که سال ها کودکان جزجنگ وبی خانمانی چیزی ندیده اند ودارای روحیه های خسته وافسرده هستند بخصوص کودکانی که باازدست دادن والدین خود غم بی خانمانی وکاردرسنین پایین ویا بردوش داشتن مسولیت خانواده درنبود پدرخانه به جای بازی درکوچه ویا رفتن سرکلاس درس دارند؛ وظیفه ی بسیارخطیرومهم  بردوش کسانیست که درحوزه های رواندرمانی وروانشناسی  فعالیت می کنند تا با تحقیق وتفحص واستفاده ازاین شیوه ی نوین وبسیارساده اما کارآ به صورت علمی در درمان وکمک به این بچه ها تلاش کنند وازقصه هایی براساس شرایط بومی واقلیمی ومذهبی جهت بالا بردن سطح رشدامید وشایستگی وافزایش اعتمادبه نفس کودکان استفاده کنند چراکه قصه ها به عنوان سازه های تخیلی وفرهنگی ازنظرفردی واجتماعی با معنا ودربرگیرنده ی نکات برجسته وظریفی هستند که به بالندگی ورشد شخصیتی کودکان ما این آینده سازان فردای افغانستان کمک شایانی می کنند ظرفیت ها وقابلیت های کودکان را افزایش می دهد وبه کودکان افغانستان کمک می کنند درباره ی این که چه کسی هستند وچه کسی می توانند درآینده باشند بیشتربدانند؛ چراکه همه چیزشدنی است به شرطی که سازه های فکری ونگاه هایشان را نسبت به مسایل منفی پیرامون خود تغییردهند ودرجهت مثبت وخوشایند سوق دهندچراکه فردای افغانستان دردستان این کودکان است ولازم است که افرادی با داشتن شخصیت های سالم وقوی درکنارفکرسالم وپویا مملکت را اداره کنند وپیش ببرند واین نمی شود مگر این که ازهمین اوان کودکی به فکراین نهال های درحال رشد باشیم.

 

 بتول سیدحیدری

دانشجوی ماستری روانشناسی بالینی دانشگاه اصفهان – ایران. ۱۳۹۲

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل     ۱۸۹،          سال    نهـــــــــم،     حمل     ۱۳۹۲   هجری خورشیدی           اول اپریل      ۲۰۱۳ عیسایی