هزار و یک شب
هزار و یک بهانه برای ماندنت
رد میشوم
همچو نبض دیوارهای حقارت انسانی
نامه های معشوقم
الفبای انقلاب
و لبخند کودک مرده ام
که دیشب
شناسنامه ام را با پک های سیگارت
به آتش زدی
و
همچو کاغذ بیکاره روی آسمان آزاد
زندانی ام کردی
اما
دوباره مینویسم
با بی عدالتی زمانه
با آزادی محروم
با خدایی نامعلوم
با عشق آزار دهنده
و مردسالاری اسلام
ترا ای
"بهار"
زیبا خوش آمدید میگم
با صدای ژرف شاعرانه ام
با لبخند عاشقانه ام
با شعار انقلابی ام
و بلاخره
با آزادی هویت زنانه ام
که در هر سطر مجموعه ی تازه ام
تولید واژه های بهاری دارم
مطمین باش
که تو آمدی بهار
عشق من هم امد
و ما از جمهوری سکوت
از خیابان های انقلاب
و از نفس تاریخ
که در لب مهتاب نشسته ..
گذشته ایم...
و حالا من و تو که سایه ی هیچ از آزادی ایم
تفنگ هایمان را دست آرامش
گلو پر بغض زمانه
و گیسوان دخترا آریانا می سپاریم
که این روزها
کنار هم
بدبختیهایشان را آتش میزنند
و در انتظار خوشبختی های
که از باغ بهار میاید
عید نوروز را
با هفت سین
و دستان حنا شده تجلیل میکنند
و من برایشان
کتاب معجزه ی عشقم را با صدای بلند
زمزمه میکنم..
|