اینک بهار
گرفته نوروز در آغوش
عطر ختن چکیده از بر و دوش
باد سوار، نیلی آب در خروش
از راه میرسد و بار دیگر شور و هیجان در بیکرانگی طبیعت رخ می نماید.
اما آیا شده که گاهی از خود پرسیده باشید بهار برای شما چه معنی دارد ؟
اما برای من، معنی رها شدن است از کرختی ها ... کرختی زمستان، کرختی عادت، کرختی بی تفاوتی، کرختی روز مره گی...
برای من، جدا شدن است از قشر لایه های یخ زدگی ها، منجمد شدن ها و فرو رفتن در قعر خود و سرد شدن از دیگران...
برای من، جوانه زدن مجدد است در فصل تابیدن بی دریغ خورشید!
برای من، یادآور پرواز غچی هاست از کناره باختر بسوی خانه ما، تا در زیر سقف خانه و ایوان برای خود آشیانه بسازند.
برای من لبخند است و شادی و حنا بندان دستها و لباس نو نوروزی پوشـــیدن و عیدیانه گرفتن و در هوای پاک و تمیز کوچه باغها نفس کشیدن.
مگر بهار این خاطره ها را برای شما زنده نمیکند؟
آیا دلتان نمیخواهد که بار دیگر شاهد پرواز غچی ها در زیر آسمان صاف بهاری بسوی خانه تان باشید؟
دل تان نمی خواهد برای لحظه یی بر بال بی قرار تخیل سوار شوید و تا دور های دور، تا فراز دشتهای غرق در لاله و شقایق بهاران پرواز کنید.
این کار را بکنید ! این دقایق خوش خیال انگیز را از خود دریغ مدارید. خیال پرواز بسوی خاطره ها، بسوی کوچه باغ های سبز و پر شگوه، برای تان شادی و الهام می آورد، دل و دست تان را می گشاید و شما را به اقلیمی می کشاند که ازان نیرو و لذت خواهید گرفت.
پابلو نرودا شاعر بزرگ گفت : برده عادت نشوید، همیشه از یک راه تکراری نروید، روزمره گی را تغییر دهید، به نوا های زندگی گوش کنید، از خطر نهراسید و برای مطمئن، در نامطمئن خطر کنید!
بهار از راه میرسد. برای در آغوش کشیدن آن خود را آماده سازیم. هر چند در این سوی آبها، بهار آن چنانی که در شهر و دیار ما با قدرت و جبروت خاص خود ظهور می کرد، نیست و اینجا پنهان و آرام آرام به جلوه می نشیند، ولی با آنهم بوی آن را می شنویم و طراوت و شگوفایی آن را از دور ها حس میکنیم.
هر چندی که دامان و قامت کشیده برف را به دور و بر خود می بینیم، ولی بوی بهار از دل برف بر می خیزد و چهچهه تک تک پرندگانی که بالهای شان را به پیشواز بهار، هر چه گشوده بالترآراسته اند، بگوش می نشیند و برای ما نوید فصل گرم و فصل سبز شدن را میدهد.
بهار اکنون در آستانه خانه ماست. برف را لگد می زند و آب می کند و با گام های سبز اسطوره یی اش، جلوتر از خورشید گام بر میدارد و پیشتازتر از بوی نسیم خانه مان را از بوی شگوفه و نسترن و نرگس معطر می سازد.
برخیزیم تا پیش از اینکه این سفر کرده از راه دور، در خانه ما را دق الباب کند، دم درب را بروبیم، خانه تکانی کنیم. سبزه سمنک را سبز کنیم، هفت میوه تر کنیم و در و دیوار خانه و کاشانه را با عطر و گلاب معطر سازیم .
خود را برای شستشو در هوای بهاری مهیا سازیم، تا جان و روان ما، از کرختی ها و کسالت ها، رها شود.
دست های خود را در آب سرد فرو کنیم تا بهار بار دیگر، مهر و عطوفت را در زیر پوست ما جاری سازد. لباس پاکیزه بپوشیم و مو های خود را صاف شانه زنیم و آغوش گشاییم و آغوش در آغوش آفتاب، بهارانه شویم تا ذهن و روان ما از افسرده گی و آشفته حالی و خشم و خشونت و قهر، بدر آید و خوبی ها و راستی ها و درستی ها و بر ما بتابد.
خنده کنیم تا بیماری از ما بگریزد. بهار با خنده جوانه ها بر همه چیز غالب می شود. ما نیز با خنده جوانه ها، شوخ بخندیم و شوخ شادیانه سر دهیم.
بهار حقیقت است. تن و ذهن خود را از دروغ ها و نا درستی ها و غل و غش ها، صافی دهیم و بتکانیم تا حقیقت و راستی، روح ما را، جلوه بهارانه بخشد.
پایان |