کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
ادبیات در حوزۀ روشنگری

فشرده سخنرانی عزیزالله ایما
در نخستین کنفرانس دانشمندان و متخصصان در شهر مادرید
 
 

روشنگری و ادبیات پیوندِ پیشینه و دیرینه‌یی دارند، هرچند این واژه پس از استبداداندیشیِ سدۀ میانه‌یی و پس از جنبشی به نام رنسانس، تا سدۀ هژدهم عیسایی جای ویژه‌یی در فلسفه و ادبیات نداشت. آن‌چه را که می‌توان گونه‌یی از گونه‌های گوناگونِ رگه‌های روشنگری در ادبیات دانست، در متن‌های ادبی ما به صورت و جلوۀ دیگری هم می‌توان یافت.

 

 

و اما اگر روشنگری را پذیرش اندیشه‌های علمی، خردباوری، حاکمیت قانون، رهایی از سنت‌های نامعقول، ازادی بیان و آزادی‌های دیگری که انسان را از بندهای فراخردباورانه رها می‌سازد، بدانیم، چه بسا که متن‌های ادبی ما تنها خالی ازین اندیشه‌ها نه، که نیمه‌خالی هم نیستند.

روشنگری که از درونِ مباحثِ فلسفی غرب به ادبیات نفوذ کرده‌است، در جامعۀ ما پیش از آن‌که بنیاد استوارِ فکری داشته‌باشد، به گونۀ سطحی و تقلیدی گهگاه بیان ادبی یافته‌است. از سوی دیگر روشنگری در ادبیات سرزمین ما به معنای غربی آن مطرح نبوده و نیست، زیرا ما آن رویدادهای رفته بر باختر را نه زیسته‌ایم و نه هم آزموده‌ایم.

جرقه‌های ادبیات روشنگرِ ما در همسویی با خرد و خردورزی پس از جنبش‌های موسوم به مشروطیت در ژرفای تاریکیِ استبدادِ حاکم بر همه پهنه‌های زیستن، رُستن و رَستن به چشم می‌آید.

اگر در روشنگری شهامت و دلیریِ بیان و گفتنِ فهمِ انسان در میان است، انسانِ آگاه سرزمین ما همان فهمِ ناشی از واقعیت را با شهامتی استثنایی و دلیری شگفتی‌انگیز با دیگران درمیان گذاشته‌است. نمونه‌هایی از بیت‌ها، شعرها و روایت‌هایی را که در دمِ توپ، پای دار و لحظه‌های ظالمانۀ اعدام از سوی محکومانِ روشن‌اندیش بیان گردیده‌اند، همه شنیده‌ایم. در میانِ دوبیتی‌ها، لندی‌ها، قصه‌ها و یادواره‌هایی که به افسانه‌ها و اسطوره‌های مردمی راه یافته‌اند، رگه‌هایی از ادبیاتِ روشنگرِ مردمی را می‌توان یافت.

طبیعی‌ست که این شمع‌های نیم‌مرده در تاریکیِ پهناور و در میانِ مردمی که دست شان از دسترسی به قلم و سواد دور نگهداشته‌شده‌است،  نتوانسته‌اند روشناییِ فزاینده‌یی داشته باشند.

ورودِ واژه‌های جهانِ نو در سرزمین ما همراه بوده‌است با بازی‌های بزرگِ دیگری که به گونۀ دیگر اندیشه‌های جدید را قالب زده‌اند و بازهم بدونِ زیربنای محکم در اندیشه‌های قشری و قشرِ کوچکی از باسوادان شهرنشین راه یافته‌اند.

در همین گیرودار حضور فردی و انگشت‌شمارِ روشن‌اندیشان کنار زده‌می‌شود و ادبیات باربرِ اندیشه‌های وارداتی چپ و راست می‌گردد. در نمونه‌های نخستینِ شعر نو می‌بینیم، کوشش‌های گویا روشنگرانه‌یی که با حسِ ادبی می‌آمیزند، از مرزهای ایدیولوژی‌های مسلط زمان فراتر نمی‌روند و ایدیولوژی‌گرایی با خردگرایی یکی پنداشته‌می‌شود.

در فاصلۀ تفکر سنتی و جزم‌اندیشیِ ایدیولوِژی زده، گونه‌یی از روشنگریِ ساده را داریم که میان ادبیاتِ اشرافیِ قدرت‌گرا و ادبیات حزبی مطلق‌گرا به سختی نفس می‌کشد و بیش‌تر آهنگِ دانش‌گرایی و فراخوانِ بیداری دارد.

 به‌این‌سان جدی‌ترین آوای ادبیاتِ روشنگر از درونِ سیاه‌چال‌ها، کوته‌قفلی‌ها، زندان‌ها و میدان‌های مبارزه بلند می‌شود. گاه در همان چهاردیوارها به سکوت جاودانه می‌پیوندد و گاه با ممیزی و سانسورِ ستم خفه و خاموش می‌گردد و داسِ چند سر به دستانِ تمامیت‌خواه نه فقط ریشۀ هر اندیشه‌یی را از زمینِ بارور و زمینه‌های کارور می‌کَنند و بُرند، که تخمِ درگیری‌های زبانی، تباری و مذهبی را نیز همه‌جا می‌پاشند.

از همین روست که در پایانِ سدۀ بیست و آغازِ سدۀ بیست‌ویک سرزمین مان صحنۀ نمایشِ وحشتناکِ قرونِ وسطاییِ کشتن‌ها، ترورها، تن‌دریدن‌ها، سربریدن‌ها و سنگسارها گردید. لشکرکشی‌ها و آزمایش‌های جدیدترین سلاح‌های جهانِ پسامدرن، چشمِ تماشاگرانِ دنیا را به روی خشن‌ترین تراژیدیِ امروزِ گیتی بازکرد.

چه خوب است که در پهلوی همگامی با ادبیاتِ جدی زمان و زمانه، سال‌ها پس از نقدِ جلوه‌های خردِابزاری و روشنگریِ دوران مدرن، نگاهی داشته‌باشیم خودی و ویژه در حوزۀ ادبیات روشنگر، برای رهایی از بارِ صغارت و حقارتی که بدون شک – اگر همه نه، بسیاری از ما – بر دوش می‌کشیم.

 

دانشگاه مادرید

۱۹ فبرور ۲۰۱۳

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل     ۱۸۷،          سال    نهـــــــــم،      حوب     ۱۳۹۱ هجری خورشیدی           اول مارچ      ۲۰۱۳ عیسایی