آدمی پرنده است
هر طرف که خواست می رود
مثل سار پشت تاک سایه می کند
مثل طوطی از جهان یکی قفس کرایه می کند
مثل زاغ خو به زاغه
مثل قو به دلبری
مثل باز با خدای وارگی بزرگ می شود
مثل کرکس
از زمین به بوی خون، به بوی مرده
به درندگی دچار
کم کم از پرنده گرگ می شود
آدمی درنده است
مثل شیر ، دشت دشت دشت می دود
سر شکسته کم به خانه می رود
مثل روبه آنچه نیم خورده های شیر را
نشانه می رود
مثل سگ
به راه
مثل سگ اجیر این و آن
مثل سگ
پادشاه گله های دیگران
دربه در برای نیم لقمه استخوان
برای نیم متر سر پناه
مثل سوسمار
با دلی سیاه
در کمین دوستان
آدمی خزنده است
مثل اژدها
به روی گنج خفته آب و نان نمی خورد
از گرسنگی هلاک می شود ،تکان نمی خورد
مثل کرم در لجن
در زباله
غرق
غیر حرص از جهان نمی خورد
آدمی پرنده است
آدمی درنده است
آدمی خزنده است
آدمی خلاصه هر چه هست تا که زنده است |