بهجای تبریکیهای راست و دروغ، بیایید اعتراف کنیم که ما هیچوقت عاشق
زنان نبودهایم. در شهری که فرخنده چنان کشته میشود، در شهری که ستاره
بینیاش بریده میشود، در شهری که تبسم سرش بریده میشود، در شهری که زن را
گاهی حتا در شمار انسان نمیآورند؛ از عشق گفتن و نوشتن شرمآور است.
عشق ما هم با شما پیوسته با نیرنگ بود
عشق اما از شماها ساده و بیرنگ بود
عشق در ذهن شما معنای پاک صلح لیک
عشق ما آمیختهآمیخته با جنگ بود
"دوستت دارم" همیشه با فریبت گفتهایم
"عشق" از لبهای تو همواره خوشآهنگ بود
این حقیقت مانده در هر صفحه تاریخ مرد
بین ما و عشق دوریهای با فرسنگ بود
عرف ما بر کشتن و بستن ترا بگزیده است
با شما بیگانگی در شهر ما فرهنگ بود
پاسخ مهر ترا دادیم با مشت و لگد
پاسخ آیینه در قاموس مردان سنگ بود
عشق در تو چهرهء مهتاب در آب زلال
عشق در پیشانی من لکههای ننگ بود
|