چندین بار پنج هزار سال
چندین بار مرگ
چندین بار پنج هزار زخم تا بیداری
بیدارم
تنها برای گریستن
دست و پای خواب آلود
سر به هوا و مشغول دعا
تا خدایی مشت هایم شود
تا خدایی دست و پایم شود
خدا اگر مشت می شد
اول بر دهان خاموشم می کوبید
خدا اگر پای می شد
فاصله ها را می پیمود
خدا اگر فریاد می شد
بر سکوتم لعنت می فرستاد
تابلوی آویخته ام
بر دیوار ویرانی
با نقشی از آزادی
با نقشی از خشم
چندين هزار سال .
صنم عنبرین |