غم كه داشته باشي
شانه هايت با جاذبه ي زمين
رفيق مي شود
و دست هايت با سرگرداني ها
و كفش هايت با خيابان ها
بي درنگ !
اندوه نبودنت
زن زيبايي است كه لبخند مي زند
تظاهر ميكند
و شبها بي آنكه ميلي به همخوابگي باشد
تن مي دهد
لب مي دهد
اما دل نمي دهد
اسرافيل.
٢٧/١٢/٢٠١٦
هانوفر
روزگاري كه درد كند
نانش ادمي را دندان مي كند
اكسيژنش مسمومت مي كند
و زنان ارواح سرگرداني كه
ترسهايشان را به ديوار تاريخ مي چسبانند
ميان لباسها حسرت هايشان راه مي رود
روزگاري كه درد كند
زنانش آواز نمي خوانند
شعر هاي غمگين مي سرايند
لبخند مي زنند
دروغ ميگويند
اسرافيل
٢٨.١٢.٢٠١٦
|