چی با هوا به هوای پروازم
وقتی یاد کسی به این حوالی می وزد
نمیدانم کجا ی این جنگل گمش کرد
اسمم را
که به کتاب خاطرش
به جر مرگ من ننوشت
و سازدر پرده ها لای انگشتان من
نغمۀ سکوت نواخت
من جای خالی او را
همه انتظار فرش بافتم
که هرگز
گِلِ زمین غیر شکایت نه کشت
من وشب
یک عمر خالی از حضور او
هما امیری |