د
کتاب
ځانگړتیاوې
:
د کتاب نوم :
عبقریان او
نورې
قصې
لیکوال :
شهید
محمد موسی شفیق کاموی
د پښتی دیزاین :
محمد زمزم
تایپ او کمپوز: لایق جان خوستی
د چاپ مهتمم : آیت الرحمن فاضل
لومړی چاپ : کابل
-
۱۳۴۶ هـ
.
ش
دوهم چاپ : قاهره 1395 هـ . ش
خپرونکی
: د مصر په عربی جمهوریت کی د افغانستان د اسلامی جمهوریت سفارت، فرهنګی
څانګه
نیټه : ( د
لړم
/ عقرب ۳ ) د ۱۳۹۵ هجری لمریز کال
۱۴۳۸ ق
محرم الحرام 23
د2016
(اکتوبر24)
نشراتی لړۍ
: اوه اویایم (۷۷)
embafghancairo@yahoo.com
www.afghanembassy-egypt.com
اهداء
زمونږ
نوی نسل ته
چه د انتقال په خوند او عذاب اخته دی.
بسم الله
الرحمن الرحیم
سرآغاز
شهید محمد موسی شفیق فرزند مولوی محمد ابراهیم کاموی ، از دانشمندان نامدار
سرزمین ماست . او به تاریخ پنجم جوزای سال 1308 هجری خورشیدی در شهر کابل
تولد یافته
است
، محمد موسی شفیق آن گونه که خودش زندگینامهء خویش را نگاشته و به
دوستش عبد الرءوف بینوا جهت نشر در کتاب قطور و سودمند «اوسنۍ لیکوال»
فرستاده ، در آن چنین آمده است :
«
زما نوم محمد موسی شفیق دی،
پلار می مولوی محمد ابراهیم کاموی نومیږی،
زموږ کورنۍ د ننګرهار د ولایت د کامی په سیمه کی اوسیږی او یو اوږد علمی
تاریخ لری . زه پخپله د کابل په ښار کی چیرته زما پلار ډیره موده کار
کاوه د ۱۳۰۸
هـ
ش کال د جوزا پرپنځمه زیږیدلی
یم.
زما رسمی تحصیلات په
ابتدایی مرحله کی د کامی او کابل په مکتبو
کی صورت نیولی،
بیا وروسته دپلار په اراده او امر د ننګرهار د ولایت د نجم المدارس
په مدرسه کی شامل شوم.
دوه کاله وروسته د کابل د عربی دارالعلوم مدرسی ته راغلم؛
چیرته چی می دوولسم صنف خلاص
کړ
او مولوی تری راووتلم
د مدرسی
وروسته د همایونی اعلیحضرت په امر په
دارالتحریر شاهی کی مقرر شوم او بیا وروسته دپوهنی د وزارت له خوا مصر
ته د تحصیل لپاره
ولیږل شوم،
او د هغه ځای نه د تحصیل د ختم نه وروسته امریکی ته ولاړم.
ځما د تحصیل
درجه دا ده :
د بکلوریا معادله شهادتنامه د کابل له عربی دارالعلوم څخه . د لیسانس
شهادتنامه له مصر څخه،
په عدلی چارو کی د ماسټري شهادتنامه
له مصر څخه،
په مقایسوی حقوقو کی د ماسټري شهادتنامه له امریکی څخه.
د مور ژبه می پاړسی او د پلار می
پښتو
ده او ما ورسره عربی او انګریزی هم لوستلی دی...... زما فعالیت د حقوقو او
قوانینونو په ساحه کی دی.
وظیفه می د عدلیی په وزارت کی د قواننینو د لوی مدیریت اداره او د حقوقو او
سیاسی علومو پوهنځي کی د خاص بین المللی حقوقو او د مقایسوی حقوقو تدریس دی.
جراید او مجلاتو ته مقالی هم لیکم او کله کله می پخوا شعر هم وایه او اوس
هم د شعر شیطان کله کله را باندی پیښه کوی
....» اوسنی لیکوال
صفحات 715-716
این زندگینامه ایست که شادروان شفیق به قلم خویش نگاشته است که نمىتوان
بر آن چیزی افزود ، مگر اینکه وظایف او را بعد از مدیریت عمومی تقنین
وزارت عدلیه پیگیری
و یا تاریخ دقیق برخی رویدادهای
زندگی او
را
ثبت
کرد.
بناء بایست یادآور شد که محمد موسی شفیق در سال 1330 هجری خورشیدی به
درجهء اول از صنف دوازدهم دارالعلوم عربی کابل فارغ و به تاریخ 25
سنبلهء سال 1331 هجری خورشیدی از طرف پوهنتون کابل، جهت ادامهء تحصیلات
عالی به سفارت مصر در کابل معرفی گردیده است و در حالی که سه ماه و چند
روز از پیروزی جنبش افسران آزاد به رهبری جنرال محمد نجیب و جمال عبد
الناصر سپری مىگردید ؛ یعنی به تاریخ اول نوامبر سال 1952 م ( 9 عقرب
سال 1331 هجری خورشیدی) وارد قاهره شده است.
راجع به زندگینامهء شهید محمد موسی شفیق قبلا کارهایی صورت گرفته است ، از
جمله آن گاه که در سیمیناری به مناسبت بزرگداشت از خاطرهء شهادت موصوف در
ننگرهار انعقاد یافت، یا دوست ارجمندم عبدالباری شهرت ننگیال حینی که سروده
های شهید شفیق را تحت عنوان «پیغام» در سال 1367 هجری خورشیدی ، در
دوران جهاد با عظمت مردم افغانستان در محیط هجرت، به نشر رساند، یا بعدا
مجموعهء کاملی از سروده های او را تحت عنوان «
دا په یاد د محبت درسره واخله»
در سال 1379 هجری خورشیدی، با قطع و صحافت زیبا ، در پشاور ، به دست چاپ
سپرد؛ در این همه ، به صفحات پرافتخار کار و فعالیت و خدمتگزاری شهید
محمد موسی شفیق به میهن عزیز، اشاراتی رفته است ، اما در این میان به
ویژه در دورانی که او به حیث دانشجو در مصر مشغول تحصیل گردید و یا اینکه
چگونه از مصر به امریکا رفت و بعدا که به حیث سفیر در مصر تقرر حاصل کرد
، نسبت در دسترس نبودن منابع ، در شرح حال موصوف و زندگینامه هایی که
توسط دوستان دیگر تنظیم شده است ، اشارتی صورت نگرفته است. اینک اینجانب
استوار بر اسناد آرشیفی موجود در سفارت افغانستان در قاهره، به برخی از
آن زوایای فراموش شده ، اشارت مىکنم . نخستین معلومات همانا یادداشتی است
که 64 سال قبل به وسیله مرحوم عبد الهادی داوی در ورقه ای ، چنین
نگاشته شده است : « تاریخ وصول متعلم مذکور اول نومبر 1952 مطابق 9 عقرب
1331» که این معلومات قبلا در هیچ منبعی نیامده است.
به همین سلسله شادروان عبد الهادی داوی در نامهء شماره 310 مورخ 28 عقرب
1331 خویش عنوانی داکتر محمد انس رئیس پوهنتون کابل مىنگارد : « احتراما
به استحضار مىرساند که محمد موسی خان شفیق متعلم افغانی وارد قاهره
گردید، نامبرده را ذریعه نوته رسمی، طبق معمول به جامع ازهر معرفی نمودیم
. مذکور پس از گذشتاندن دو سه روز و رویت دادن شهادتنامهء خویش به صنف
چهارم فاکولتهء علوم شرعیهء ازهر داخل گردید . بنا بر آن ا ز رسیدن مذکور
در قاهره و شامل شدنش به فاکولتهء علوم شرعیه ازهر بالوسیله به آن ریاست
محترمه اطمینان داده مىشود .»
نامه ای که در میان اسناد آرشیف سفارت به زبان عربی موجود و به قلم
مرحوم محمد موسی شفیق عنوانی مرحوم عبد الهادی داوی سفیر افغانستان در
مصر نگاشته شده است اشعار مىدارد که مرحوم محمد موسی شفیق از سفیر
افغانستان در همان هفتهء نخست ورود خویش به قاهره، تقاضا مىکند تا او
را جهت نیل تخصص قضایی ازهر شریف، نخست به صنف چهارم فاکولتهء شرعیات
معرفی دارد و برای اینکه کار زودتر نتیجه بدهد چنین تصریح مىکند :
«..وإنی ارجو سعادتکم أن تتفضلوا بتقدیمی إلی صاحب الفضیلة الأستاذ الأکبر
شیخ الجامع الأزهر أن تسهلوا لی سبیل الالتحاق فی السنة الرابعة من کلیة
الشریعة للحصول علی شهادتها و بعدها التحق بقسم التخصص فی الأزهر، مع
العلم بأن الفصل الدراسی فد بدأ و إنی لحریص علی عدم إضاعة أیة فرصة
للدراسة.»
شهید شفیق در دارالعلوم عربی کابل کتاب های صدرا ، مطول، تصریح، حمد
الله ، سنن ترمذی ، صحیح مسلم، صحیح البخاری، شرح چغمنی ،تفسیر بیضاوی ،
توضیح و تلویح را با تاریخ خلفاء به مثابهء نصاب تعلیمی آن دارالعلوم ،
خوانده و امتحان هم داده است . کتاب های یادشده با نصاب تعلیمی ازهر در
دورهء لیسانس برابری مىکند، اما محمد موسی شفیق مىخواهد در صنف چهارم
ازهر شامل گردد تا نخست شهادتنامه لیسانس ازهر را به دست بیاورد که چنین
مىکند و به این آرزویش می رسد.
شاید مرحوم شفیق این درخواست خود را به زبان عربی با آن تفصیل برای آن
نگاشته است تا سکرتر سفارت - که مصری بوده است- بدون تشریح اضافی،
موضوع را درک کند و نامه مطابق خواستهء محمد موسی شفیق ، به زبان عربی
نگاشته شود و از مطالعهء متن نامه ای که مرحوم داوی به امام اکبر شیخ
ازهر مىنگارد ، دیده مىشود که عین خواستهء مرحوم شفیق درج آن نامه ،
شده است . در نامهء مورخ 6 /10/1952
(
)
به امضای مرحوم داوی عنوانی شیخ ازهر چنین آمده است : « .. إن هذا الطالب
یود الالتحاق بالسنة الرابعة فی کلیة الشریعة للحصول علی شهادتها وبعدها
یلتحق بقسم تخصص الشریعة. لهذا نرجو فضیلتکم أن تتکرموا باصدار امرکم
الکریم لسرعة قبوله فی المعهد المذکور کی لاتضیع علیه فرصة الدراسة التی
بدأت وهو یحمل شهاداته والتواصی اللازمة لقبوله. »
همه همّ و غمّ محمد موسی شفیق در مصر دانش اندوزی و فراگرفتن علم بیشتر
است و مىخواهد از وقت اضافی خویش تا حد توان بهره بگیرد، از همین رو
تقریبا بعد از سپری کردن 14 ماه در مصر ، به تاریخ 13 جدی 1332 هجری
خورشیدی طی درخواستی عنوانی عبد الهادی داوی سفیر کبیر افغانستان در
قاهره مىنگارد :
« محمد موسی شفیق طالب العلم افغان در جامع الأزهر الشریف احتراما به
عرض مىرساند :
طوری که جناب شما معلومات دارند اینجانب در تخصص قضای شرعی مربوط فاکولته
شریعة جامع الأزهر الشریف مشغول تحصیل می باشم . چون از یک طرف مضامین
وعلومی که در تخصص مذکور درس داده مىشود با حقوق و قوانین مدنی (که
موضع درس آن، فاکولتهء حقوق مىباشد) رابطه و علاقه وثیقی دارند و از طرف
دیگر درس های ما بر حسب نظامی که در جامع الأزهر الشریف موجود است از
طرف شب صورت مىگیرد واز این رو گویا من روزانه از ساعت 8 تا سه و نیم
بعد از ظهر که موعد آن از دروس تخصص قضا است، وقت کافی دارم. پس برای
استفاده از این وقت و به غرض استکمال تحصیلات خویش در شق قضایی و
قانونی، میل زیاد دارم که به فاکولته حقوق شامل گردم و روزانه در آنجا
مشغول استفاده باشم، خصوصا که یونیورستی های قاهره متعلمین ممالک شرقی و
اسلامی را از پرداخت مصارف سالانه نیز معاف شمرده و فقط یک مبلغ جزئی را
به نام مصارف فرعی از نزد ایشان اخذ می دارند و من مىتوانم از عهدهء
پرداخت آن شخصا برایم. لهذا موضوع را به حضور جناب شما عرض کرده متمنی
ام تا برای ادخال بنده در فاکولته حقوق اقدامات لازمه بفرمایید و البته
جناب شما ثمرهء این تحصیلات حقوقی ام را منضما با تحصیلات ازهر شریف در راه
خدمت به وطن و هموطنان، بهتر و خوبتر اندازه فرموده مىتوانید. امیدوارم
این آرزوی یک طالب علمی که شوق اکمال و ازدیاد علم و تحصیل و امید خدمت
بیشتری به وطن را دارد، مورد عطف وتشویق حضرتعالی شما واقع گردد. با عرض
احترام. محمد موسی شفیق»
مرحوم داوی نیز با خواندن آن درخواست، به سکرتر اول سفارت آقای غلام محمد
خان ، چنین دستور مىدهد : « ارجمند سرکاتب صاحب، عریضهء ملفوفه شاغلی
شفیق را نقل گرفته و اصل آن را به جلالتمآب وزیر معارف ، کابل بفرستید که
اگر اجازه مىدادند البته حسب آرزویشان به جامعه
حقوق مصر مراجعت مىشود و إلا خیر. عبدالهادی داوی.»
استوار به هدایت مرحوم داوی به تاریخ 17 جدی سال 1332 نامهء سفیر کبیر
داوی همراه با عریضهء محمد موسی شفیق به داکتر عبد المجید خان وزیر معارف
جهت موافقه فرستاده مىشود تقریبا سه ماه بعد به تاریخ 22 حمل 1333
نامهء عبد المجید خان وزیر معارف مواصلت مىورزد و در آن چنین آمده است :
« ..در صورتی که آقای محمد موسی خان شفیق محصل افغانی خواهش دارد که به
فاکولتهء حقوق نیز شامل گردد ، از طرف وزارت معارف کدام ممانعتی نیست،
نامبرده مىتواند دروس فاکولته حقوق را هم تعقیب کند مشروط بر اینکه مصارف
اضافی دیگر تقاضا نکند، خواهش مىرود تا موضوع به آقای موصوف فهمانده شود.
عبدالمجید.»
محمد موسی شفیق در دوران تحصیل با جدیت درسهای خویش را تعققیب مىکند
و در فعالیت های سفارت سهم مىگیرد از محضر مرحوم داوی و علامه
سلجوقی نیز فیض مىبرد .
از مقاله ای که به قلم مرحوم شفیق در شماره نخست ماهنامهء « افغانستان»
به زبان عربی، به چاپ رسیده است ، پرده از فعالیت های اجتماعی او نیز بر
می دارد . او همراه با شاگردان خارجی و در رأس گروه محصلان افغانی مقیم
مصر که در آن جمله غلام محمد نیازی ، غلام صفدر پنجشیری ، غلام محی
الدین دری ، خان محمد خان شلگری ؛ محمد کبیر خان و دیگران حضور دارند در
میلهء عنعنوی بهاری مصری ها که به نام « شمّ النسیم » یاد مىشود ، بنا
به دعوت جنرال محد نجیب نخستین رئیس جمهور مصر اشتراک مىورزد . مرحوم
شفیق گزارش اشتراک خویش را در این میله عنعنوی تحت عنوان جالب «
کیف قضینا یوما مع الرئیس محمد نجیب»
( چگونه یک روز را با رئیس جمهور محمد نجیب سپری کردیم) ، نگاشته و در
نشریه یادشده به چاپ رسیده است .
مرحوم شفیق در بخشی از گزارش خویش چنین نبشته است : بعد از پایان یافتن
نان چاشت وقت نماز عصر فرا رسید ، رئیس جمهور پیش شد و ما را امامت کرد و
من در اینجا گوشه دیگری از عظمت او را دیدم که چسان آن رهبر، با خشوع و
خضوع کامل در برابر پروردگار ایستاده است. رئیس جمهور ( جنرال محمد نجیب)
بعد از این که نماز را به پایان رساند ، در حالی که بوت هایش را به پا می
کرد گفت : نماز با کفش و پاپوش نیز جایز است ، اما در اینجا یعنی مصر
عادتا با بوت نماز نمی خوانند . موسی شفیق می افزاید : من گفتم : بلی
در وطن ما وقتی که کفش ها پاک باشد، با آن نماز می خوانند.»()
موسی شفیق در این «میله» یا مراسم « شمّ النسیم» آن قدر توجه جنرال محمد
نجیب رئیس جمهور مصر را به مثابه یک شاگرد هوشیار و لایق ، به خود جلب
کرده است که رئیس جمهور یک قطعه فوتوی خویش را به وی اهدا کرده است . این
فوتو را در آخر این کتاب در بخش تصاویر مشاهده فرمایید.
محمد موسی شفیق تحصیل خود را با جدیت و تلاش به پایان مىرساند و تخصص
خود را در رشته قضا از پوهنتون ازهر شریف اخذ و درس های حقوقی را نیز در
پوهنتون عین الشمس به صورت مستمع دنبال مىکند تا این که بورسیه ای از
امریکا برای محصلان ازهر می رسد و در این وقت علامه صلاح الدین سلجوقی
سفیر افغانستان در قاهره است . علامه سلجوقی بدون اینکه با وزارت خارجه
یا وزارت معارف افغانستان مشورت کند، محمد موسی شفیق را به بورسیه
امریکا معرفی نموده و به تاریخ 3 اگست 1955 م ( 12 اسد 1334 هـ ـ ش)
به سفارت امریکا در قاهره نامه ای نوشته و برای موصوف تقاضای ویزه
تحصیلی مىکند و همزمان با آن چون عرف در پوهنتون های مصر این است که
شهادتنامه های شاگرد مشغول تحصیل ، نزد اداره مربوط قید مىباشد، از
همینرو به وزارت خارجه مصر رسما اطلاع مىدهد که محمد موسی شفیق
رغبت عاجل دارد تا به افغانستان عودت کند؛ بناء از اداره فرهنگی وزارت
خارجه مصر تقاضا مىکند تا شهادت نامه های محمد موسی شفیق را مسترد کند.
نامهء دیگری هم با عین محتوا به ازهر شریف نیز ارسال مىدارد و تقاضا
مىکند شهادتنامه و مجموعه نمرات محمد موسی شفیق را نیز بفرستند تا او
بتواند به سرعت عازم کشور گردد.
از طرف دیگر علامه سلجوقی به مثابهء شخصیتی که در ادارهء افغانستان از
زمان اعلیحضرت امان الله خان مشغول خدمت بوده و می داند که اعزام یک محصل
به کشور سومی مسئولیت وظیفوی دارد ، و احتمال دارد که محمد موسی شفیق همان
روز یا فردای آن؛ یعنی 13 اسد 1334 هـ ش ویزه تحصیلی امریکا را به دست
آورده باشد ، بناء علامه سلجوقی ، به تاریخ 15 اسد 1334 ( 6 اگست 1952م
) در یک نامهء رسمی عنوانی سردار محمد نعیم خان که در آن زمان، وزیر
امور خارجه و معاون صدارت عظمی است چنین مىنگارد :
« به حضور والاحضرت وزیر امورخارجه و معاون صدارت عظمی!
شاغلی محمد موسی شفیق پسر (ف) مولوی محمد ابراهیم خان کاموی معروف که مدتی
است به حیث طالب العلم ارسالی افغانستان در جامعه ازهر مصر به تعلیم
مشغول است، اکنون از دروس کامیاب و خلاص شده و عازم وطن بود که در اینجا
بعضی سکالر شیپ ها مربوط به تعلیمات ازهر موجود بود و نامبرده در این باره
با من مشورت نمود. من چونکه این سکالر شیپ ها را از حوزه افغانستان جدا
یافتم ، به او مشوره دادم که در این باره کوشش کند، من هم همراه او کوشش
کردم که او را قبول کنند.
مقصد من چند چیز بود. اول اینکه نامبرده چانسی به دست می آورد که به حساب
جامع ازهر محسوب مىشود ، نه به حساب افغانستان و چرا از این چانس یک جوان
افغانی محروم شود.
دوم اینکه موسی شفیق جوانی است خیلی لایق و دانشمند زحمت کش و با اخلاق،
اکنون در مصر در قانون مخصوصا قانون اسلامی تعلیمات خوب گرفته است ، اگر
مدتی به امریکا مىرود و در «مقارنهء قانون» {حقوق مقایسوی} طوری که نامزد
شده است، چیزی حاصل مىکند ، فردا برای وطن خود که جوان وطنخواه است،
تحصیلات بیشتری حاصل کرده و عضو مفیدی مىگردد . من به او توصیه کردم که
بکوشد این مضمون را به رتبه عالی به دست آرد.
سوم چون زبان عربی را در مصر حاصل نموده است و قدری انگلیسی هم آموخته است
، زبان انگلیسی او نیز تکمیل مىشود و این طور مردم که زبان عربی را با
انگلیسی بدانند، به حالت موجودهء افغانستان خیلی ها مفید است.
چون این فرصت در این روز به دست آمد و وقت کافی نبود که در این باره به
وزارت جلیله معارف مخابره می کردیم، از این رو به اختیارات و مسئولیت خود
این کار را خیر دانسته، اجرا نمودم.
آرزومندم والاحضرت اگر این تجویز را لطفا قبول می فرمایند ، امر فرمایند
که از این مراتب، به وزارت جلیله معارف خبر داده شود و هم چون نامبرده
بعد از اتمام تعلیم خود باید به مصر بیاید، زیرا سفر خرج و مصارف امریکایی
به نامبرده از قاهره الی قاهره داده مىشود، باید وزارت معارف سفرخرج
قاهره کابل او را که بر عهدهء وزارت موصوف است، در نظر داشته باشد و هم
وزارت جلیله مراتب را به سفارت افغانی در امریکا نیز خبر بدهد. زیرا
نامبرده طبیعی است که همیشه با سفارت خود در تماس خواهد بود.
با احترامات. صلاح الدین.»
وزارت خارجه نامهء علامه سلجوقی را به وزارت معارف ارسال مىکند و پاسخ
وزارت معارف که به تاریخ 20 سنبله 1334 صادر شده است چنین مىباشد:« .. ع
، ج آقای سفیر کبیر افغانستان در قاهره ، قبلا به فیلوشیپ شاغلی محمد موسی
خان به امریکا موافقه کرده اند، قرار معلوم متعلم مذکور به امریکا هم
رسیده ، وزارت معارف در زمینه موافقه مىدارد و آینده خواهش می کنیم اگر
شعبات مربوط قبل از اجرای چنین موضوعات، به وزارت معارف یا ریاست پوهنتون
اطلاع بدارند ، بهتر مىشود .»
علامه سلجوقی با مطالعه نامه یادشده عنوانی سردارمحمد نعیم خان وزیر
امورخارجه و معاون صدرات عظمی به تاریخ 12 میزان 1334 چنین مىنگارد : «
... من در مکتوب خود صریحا از کمی وقت اظهار داشتم که ممکن نبود وزارت
معارف را خبر مىکردم. طبیعی است در آینده اگر این طور واقع مىشود و
وقت کافی مىباشد، خبر خواهم کرد و اگر وقت نباشد (فورس ماژور) هرجا معذور
است. با احترام . صلاح الدین.»
محمدموسی شفیق درک مىکند که علامه سلجوقی بدون استئذان مقامات صالحهء
داخل، با موافقت با موصوف جهت تحصیل در یک کشور ثالث و همکاری با وی در
این زمینه، با درنظرداشت حساسیت های نظام حاکم آن دوران افغانستان ، چه
ایثار وخود گذری را مرعی داشته است ، از همینرو خود را مدیون او دانسته و
یقینا نخستین نامه اش را از امریکا به علامه سلجوقی نگاشته است . این
نامه که از آن 61 سال سپری مىگردد اگر به همین بهانه آن را به دست نشر
نسپارم، شاید نسل های بعدی از آن بی اطلاع باقی بمانند و الله أعلم که
محتویات این نامه به کسی برسد . از همین رو، نامهء مرحوم شفیق را عنوانی
شادروان سلجوقی به گونهء مکمل جهت آگاهی خوانندگان ، درج مىکنم .
بلی محمد موسی شفیق (احتمالا یک هفته بعد از ترک قاهره) در نامه ای که
به تاریخ 13 اگست 1955 م (22 اسد 1334 هـ .ش ) از واشنگتن فرستاده بعد
از بسم الله .. چنین مىنویسد :
« به حضور جناب معظم و مهربانم! اینک بعد از سفر دور و درازی موفق میشوم
این معروضه را به خدمت شما از واشنگتن بفرستم و از رسیدن خود و احوال
سلامتی ام اطمینان عرض کردم. طوری که از پروگرام خود در آنجا جناب شما را
مطلع ساخته بودم، مقرر بود که دو روز در پاریس باشم، هر دو روز آن، خیلی
به خوشی گذشت و زیبائی شهر پاریس خیلی مرا به خود جلب کرد حتی که میخواستم
اگر روزهای بود و باشم در آنجا بسیار باشد. در فرصت کوتاهی که داشتم بعضی
از جاهای دیدنی را دیده نتوانستم. در سفر بر فراز اتلانتیک هیچ زحمتی
ندیدیم و به صحت تامه روز چهارشنبه 10 اگست وارد نیویارک گردیدم،(
)
نمایندۀ معهد فرهنگ بین المللی که یک مؤسسۀ رسمی امریکائی است از من در
میدان طیاره استقبال و سپس راه بلدی کرد، شب را به نیویارک گذشتانده و
فردای آن به واشنگتن آمدم، و اکنون در جایی که شعبۀ مربوطه امریکا برایم
گرفته سکونت دارم، سر از روز دوشنبه درس های انگلیسی آغاز میگردد، دیروز در
امریکن یونیورستی از من امتحان گرفتند که اندازۀ قوت مرا در زبان انگلیسی
بدانند.
واشنگتن شهر خیلی زیبا است، ولی طرز حیات در اینجا تفاوت زیاد ـ به نسبت
حیات در شرق ـ دارد. همان مقولۀ مشهوره که می گویند: هلپ یور سلف
،{
Help Yourself
}
در سراسر زندگی این توده حکومت مىکند .
هر دقیقه همان نصائح پدرانه شما به یادم میآید که میفرمودید: باید متعلم
زندگی مختصر و کمی درشت داشته باشد.
امروز به سفارت هم رفته بودم، آقای غلام محمد خان سرکاتب صاحب را حتی
دیروز ملاقات کردم و چاشت دیروز هم به خانۀ شان بودم، از شما و از کوکوگل
صاحبه ()
و از مرحمت های زیاد تان خیلی یاد میکردند، مخصوصا خانم شان که بسیار
احوال پرسی کردند. در باب رادیو گفت که من فرمایش داده ام و حینی که تیار
شود، آن را خواهد فرستادم، من هم منتظر هستم که درین چند روزی آن را تهیه
کند و یا علی الاقل من بدانم که چه مىخواهد بکند.
در باب پیراهن ها إن شاء الله تعالی عنقریب به خدمت تان ارسال خواهد شد.
هوا در اینجا گرم است، ولی درین دو روز به اندازۀ باران زیاد میبارد که
چه عرض کنم.
سفارت اینجا از من میپرسیدند که چرا با خود یک مکتوبی نیاوردم تا علی
الاقل اطلاعی حاصل میکردند، من به اوشان گفتم شاید مکتوبی از کابل برای تان
برسد.
و در باب مکتوبیکه جناب شما به کابل فرستادید من میخواستم در آنجا عرض
کنم ولی فراموش کردم، چون مکتوب مذکور
()
برای من از یک طرف رسما مهم است و از طرف دیگر بناء بر مرحمتیکه جناب شما
در آن، راجع به من اظهار فرموده اید پیش من اهمیت تاریخی دارد، لهذا اگر
ممکن باشد به دفتر امر بفرمائید که یک کاپی آن را برای من بفرستند، خیلی
مهربانی تان خواهد بود.
زیاده غیر از اینکه از مرحمت های بی پایان شما و خواهر بزرگوار جنابۀ
کوکوگل صاحبه که در تمام روزهای بود و باشم در قاهره به من فرموده اید،
اظهار شکر گزاری کنم دیگر چه گفته میتوانم، یقینا مهربانی های پدرانۀ شما
از روز اول ورود تان به قاهره تا روز اخیر وداع من و مخصوصاً این دروازۀ
جدیدی را که بر روی من باز فرمودید، مرا اسیر لطف شما نموده است و در هیچ
جا و هیچ وقت آن را فراموش نخواهد کردم و بدون اینکه برای شما از خداوند
تبارک و تعالی اجر بخواهم، دیگر عوضی هم ندارم. در آینده هم همیشه امید
وارم نصائح پدرانۀ آن بزرگوارم را بشنوم و از آن در زندگی استفاده نمایم،
اگر بتوانم مرحمت نامه های شما را همیشه در این دنیای دور، زیارت کنم باعث
افتخار و خوشبختی ام خواهد بود.
در خاتمه به خدمت جنابۀ معظمه و محترمه کوکوگل صاحبه سلام و احترام بی
پایان خود را تقدیم و از مهربانی های زیاد شان که به حیث یک همشیرۀ بزرگ و
مهربان به من نشان دادند، خیلی اظهار شکر گزاری مىکنم .
اگر امر و خدمتی را بتوانم از این جا اجراء کنم خیلی خوشبخت خواهم
بود.
آدرس :
با تجدید احترامات
Davis
House
شاگرد مخلص 1822
R St NW
محمد موسی
Washington,
DC 20009 U.S.A
معظما !
آدرسیکه در این مکتوب نوشته ام ، من برای سه هفته در اینجا خواهد بودم، و
چون در آخر نام پدر من کاموی است، این ها در اینجا مرا به نام محمد موسی
کاموی میشناسند، لهذا بهتر است که در سر پاکت چنین نوشته باشد:
Mohammad M.
sh. Kamawi
»
علامه سلجوقی با مطالعهء نامهء یادشده و مشحون از اخلاص، طبق خواستهء
مرحوم شفیق کاپی مکتوبی را که در مورد رفتن وی به امریکا عنوانی
سردار محمد نعیم خان وزیر خارجه نوشته است ، به موصوف ارسال مىدارد و
محمد موسی شفیق هم به تاریخ 20 اکتوبر اطمئنان وامتنان خویش را در برگه
ای که نشان پوهنتون کلمبیا را با خود دارد ، چنین ابراز مىدارد :
« جناب عالیقدر جلالتمآب سفیر صاحب کبیر افغانستان در قاهره، بعد ازتقدیم
احترامات . مکتوب {شماره} 1295 تاریخی 12 میزان 1334 سفارتکبرای افغانی در
قاهره را- که مزّین به امضای آن جلالتمآب بود ونقل مکتوب {شماره) 793
مورخه 20/6/34 وزارت معارف را راجع به موافقهء وزارت موصوفه بر اجازهء شما
به این جانب ضمیمه داشت - با مسرت زیاد گرفتم.
قبل بر این سواد مکتوب سفارت محترمه به وزارت خارجه – که دفتر سفارتکبری
مرحمت نموده برایم فرستاده بود- نیز واصل و باعث اطمئنان ومسرتم گردید.
در حالی که از وصول هر دو نامه به حضور محترم شما عرض اطمینان می نمایم،
افتخار دارم مراتب امتنان وتشکر بیش از حد خود را به خدمت آن جلالتمآبی ،
تقدیم ،سعادت و موفقیت تان را تمنا برم. با تجدید احترامات . مخلص شما
محمد موسی شفیق.»
مرحوم محمد موسی شفیق این دوستی و صممیمیت خویش را با علامه سلجوقی تا آخر
حفظ مىکند و آنگاه که علامه سلجوقی به رحمت حق می پیوندد ، محمد موسی
شفیق درجای او به حیث سفیر کبیر افغانستان در قاهره ایفای وظیفه مىکند .
محمد انور السادات به تاریخ 15 جون 1970 تلگرام آتی را به سفارت
افغانستان می فرستد : « سعادة سفیر افغانستان بالقاهرة... خالص عزائی فی
وفاة المغفور له السید صلاح الدین السلجوقی السفیر الأفغانی السابق
بالقاهرة عزائی القلبی إلی أسرة الفقید داعیا المولی أن یتغمده بواسع
رحمته. انور السادات نائب رئیس الجمهوریة.»
محمد موسی شفیق در پاسخ انور السادات چنین مىنویسد :
« صاحب السیادة أنور السادات نائب رئیس الجمهوریة . القاهرة
أقدم لکم أخلص الشکر علی تعزیتکم الرقیقة بوفاة فقید أفغانستان المغفور له
صلاح الدین السلجوقی و أعلم مبلغ تأثرکم لما کان بینکم و بینه من صداقة
ومودة و أسأل لکم من الله تعالی دوام الصحة والعافیة. محمد موسی شفیق ،
سفیر أفغانستان»
جلالتمآب انور السادات معاون رنیس جمهوری. بی شایبه ترین سپاس های خویش را
به مناسبت مراتب تعزیت نهایت رقیق تان در مورد وفات فقید افغانستان
مرحوم صلاح الدین سلجوقی تقدیم می دارم و اندازه تاثر شما را
استوار بر دوستی و صمیمیتی که میان شما و او بود، می دانم از بارگاه
الهی برای شما تندرستی و عافیت می خواهم . محمد موسی شفیق سفیر
افغانستان.»
حکایت تبادل نامه ها ومکاتیب و مراجعه به اسناد به درازا انجامید بر
گردم به آغاز حرف و آن اینکه محمد موسی شفیق تحصیل یافته مدارس دینی
کشور که به گفتهء دوست صمیمی اش پروفیسور عبد الله بختانی خدمتگار،
مدتی در ننگرهار ، شاید در حالی که کمتر از هژده سال عمر داشت به امامت
مسجدی تعیین گردید و در کابل بعد از فراغت افزون بر کار در دارالتحریر
شاهی به امامت هم مشغول بود و در جراید و مجلات آن دوران ، مقالاتی هم
مىنگاشت و از سال1326 هجری خورشیدی که جدیدا 18 سالگی را تکمیل کرده بود
به حیث عضو فعال «ویش زلمیان» (جوانان بیدار) نیر فعالیت داشت و این
فعالیت ها را در قاهره نیز ادامه می داد .
استاد بختانی خدمتگار در مورد این آشنایی ها چنین مىنگارد :
« په ١٣٢٤هـ ش کال ما (خدمتگار) هم، د نجم المدارس په پنځم ټولگي کښې، په
غير رسمي توگه درس وايه او محمد موسى شفيق هم، چه له هغه سره دا زما لومړئ
پېژندنه وه .
دواړه يو تر بل سره خواږه دوستان شوو. يو ځاى به کښيناستو پاڅېدو او يو ځاى
به گرځېدو راگرځېدو. تر غرمې پورې به په صنف کښې وو. د مازپښين تر لمانځه
وروسته، «د اوښ غونډئ» ته ختلو او تر مازيگره پورې به مو هلته په پتياوي
کښې خپل سبقونه زوتول او «مذاکره» مو کوله .
تر دوو کالو وروسته ښاغلى شفيق د خپل پلار په سلا
او د خلکو په خوښه د کامې د سنگر سراى د جامع جومات خطيب او امام شو.
پروفیسور
عبد الله بختانی ، مرحوم شفیق را از همان دوران جوانی، جوان پرشور و با
جرأت می خواند و به گونهء نمونه ، حرف های او را که هنوز جوانی بیست
ساله است در برابر سید شمس الدین مجروح و استاد حبیبی چنین انعکاس مىدهد
:
«
ښاغلى شفيق سربېره پر خپلو انتباهي ليکنو، د ضرورت په وخت د ليکوالو ملگرو
شاعرانو سره راشه درشه او ادبي مرسته هم کوله او هم د ويښ زلميانو په رسمي
مجلسونو کښې په جرءت خپلې نظريې وړاندې کولې.
يو څو بېلگې :
زمونږ د يو کثير الکلامه شاعر ملگري ښاغلي سيد محمد طاهر بينا تخلص
«بليد» و چه د «ساده، بوله ، ابله ، کم عقل او کند ذهن» معنا لري. ما او
شفيق صاحب د خوږياڼيو د «بيار -يا- بهار» په کلي کښې، چه د ملک ميرا جان
مېلمانه وو، د روژې د مبارکې مياشتې په يوه شپه کښې له ماسخوتنه تر پېشلمي
پورې نوموړي سره خبرې وکړې څو چه «بليد» مو «بينا» کړ .
- په کابل کښې د ښاغلي عبدالرءوف بېنوا په کور کښې او د هغه تر رياست لاندې
د ويښ زلميانو کالنئ غونډه وه. دبېنوا صاحب کيڼ لاس ته محترم عبدالحى حبيبي
(په هغه مهال: په اولسي جرگه کښې وکيل) او ورپسې محترم سيد شمس الدين مجروح
(په هغه مهال: د عدلييې وزير) ناست وو.
د نورو په کتار کښې زه عبدالله بختانى (د ويښ زلميانو د ننگرهار د ولايتي
کميټې منشي) ناست وم. زما ښي اړخ ته محمد موسى شفيق او کيڼ اړخ ته
عبدالوکيل صداقت ناست وو.
د غونډې په بهير کښې زه له صداقت صاحب سره وپسيدم چه زه خو په ننگرهار
کښې اوسم. پوه نه يم چه آيا حبيبي او مجروح صاحبان مونږ سره ملگري شوي دي
او که څنگه؟
هغه وويل: زه هم خبر نه يم. له شفيق څخه پوښتنه وکړه !
شفيق زما تر پسېدنې او پوښتنې وروسته د غونډې د روان بحث په حال کښې، په
ډېر جرء ت، په لوړ غږ، د غونډې له رئيس څخه پوښتنه وکړه.
هغه ځواب ورکړ: يه ! يه ! که دوى وغواړي تر دې وروسته شاملېدى سي.
بيا يې حبيبي صاحب څخه پوښتنه وکړه چه موږ سره شاملېږي که يه ؟
هغه وويل : يه ! يه ! زه تاسو سره نه سواى شامليداى.
ما فکر کاوه چه تاسو کوم لوى کار روان کړى دى. خو وپوهيدم چه يه ! تاسو
کوچنى کار . . .
- مجروح صاحب وفرمايل:
زما وظيفوي موقف دا نه ايجابوي چه تاسو سره رسماً ملگرى شم. مگر کېدى شي چه
ستاسو «مشاور» واوسم. . .
شفيق صاحب په لوړ غږ وويل:
مونږ خو سمدستي کوم مشاور ته ضرورت نه لرو. د ضرورت په وخت کېدى شي چه
ددې جرگې له خوا کوم غړى موظف شي چه ستاسو حضور ته درشي او په ورسپارل شوې
موضوع تاسو نه مشوره وغواړي. پرته له هغه څوک چه رسماً د کوم حزب ملگرتيا
ونه لري د هغه په غونډو کښې نه کښېني.»
د ادب څو ستوري ص 145-146
مرحوم شفیق گاهی مقالات انتقادی خویش را از همان دوران جوانی زیر نام
مستعار نیز به نشر مىرساند ، از جملهء آثار او ، یک پارچه نثر ادبی تحت
عنوان «قیاس» و زیر نام مستعار « منطقی» در مجله « زیری » که دوستش آقای
بختانی مسئولیت آن را برعهده داشت، به نشر رسیده است ، با هم می خوانیم :
« قياس . سحر وختي د يو خواږه آشنا د کتو دپاره د هغه ځاى ته ورغلم. په
خواږه خوب ويده ؤ متأسفانه راويښ مې کړو د لاس او مخ د کنگالولو نه وروسته
زما د زړه پورې ملگرى د چاى په دسترخان ماته مخامخ کښېناست. خوشبختانه زما
کور به ملگري ته ډاکټر د چاى په وخت کښې د څه مڼو توصيه هم کړې وه، د
دسترخان په مخ باندى تکې سرې ښايسته مڼې کيښودل شوې،
ما خپل آشنا ته وويل ته خو به دا نه خورې ځکه چه پرهېز ئې، ستا د داروگانو
پوړئ او بو تلو نه ستا په ناروغتيا دلا لت کوي.
حاضر جواب ملگري راته وويل چه زه خو پرهيز يم مگر د بدو. . نه .
خير خو خبره په مڼو کښې ده. دا مڼې دومره ښايسته او ښکلې وې چه قطعاً د
پاکولو دپاره چاړه نه ورتله، هغه تنکى پوټکى چه د معشوقو ښکلي رخسار ته ډېر
ورته دى، څوک په چاړه غوڅولي شى؟
هوس ورته ورپېد مگر د نفس د خواهش لمسون ته اراده تسليم شوه او ما هغه ښکلې
مڼه په ډېر شوق و ذوق پاکه کړه.
لاخوړلې مې نه وه چه خولې مې ورته اوبه پرېښودې يو قپ مې ترې رابېل کړ خو
چه خولې ته مې ننويستو هلته د توقع نه بېخي بيرون ؤ،
دا ښکليتوب هلته نه ؤ،
معلومه شوه چه دا د دنيا د بازار زړه وړونکې متاع ډېره ظاهر داره او خود
فروشه ده
.
د هغې تريووالي زه مجبور کړم چه د خولې نه ئى بېرته راتو کړم.
ددې واقعې نه زما ذهن د قياس په سلسله يو بل شي ته ارتقا وکړه.
ما وويل: معلومه شوه چه ددې عصر ونو، غڼو او مېوو دانو هم د همدې وخت د
انسانانو نه الهام اخيستى ،
داسې برېښي چه د بنيادمانو د تحولاتو سره سم زما نه حتى په نباتاتو او ميوه
جاتو کښې هم تغيیر راولي،
لکه څنگه چه ددې زمانې انسانان، دوستان، آشنايان او خواږه خواږۀ ملگري د
ورايه ښکلي. ښايسته او رنگين معلوميږي، مگر بيا د امتحان په موقع کښې د
همدغي مڼې غوندې تروه او بې خونده وي.
دا قياس البته د سترگو خاوندانو ته د تعمق او دوربينئ سبق وائي: تر څو چه
څوک امتحان نه کړئ د هغه په ظاهري فيشن او لاپو شاپو مه غولېږئ خلک او بيا
خاص خپل دوستان، آشنايان، ملگري، او رفقاء يو ځل امتحان کړئ چه مبادا بيا
ئې زما د مڼې د قپ غوندې د خولې نه تونه کړئ !» د ادب څو ستوري ، ص 150-151
برای درک دوستی و صمیمت میان آقایان شفیق و بختانی این نامه را که به
روز دوشنبه 12 ربیع الاول یا روز میلاد النبی در سال 1374 هجری قمری
( برابر با 17 عقرب 1333 – 8 نوامبر 1954م) ار سال کرده است با هم
مطالعه می کنیم که در آن آمده است :
« مصر - القاهره - ٢٥ شارع الدرى بالعجوزه - ش ٥١ .
د ١٣٧٤ د ربيع الاول ١٢ مه .
بسم الله الرحمان الرحيم
زما گران ورور بختانى صاحب !
نه پوهيږم تاسې به د ځان سره ددې کاغذ د ليکلو لپاره څه علت وټاکئ ؟
ډېره موده وشوه چه ما تاسې ته خط خبر نه دى د راستولى او تاسې هم د ليک
مهرباني نه ده کړې ، نو اوس ددې مکتوب ليکل طبعاً کوم علت ته منسوب دى . دا
علت به څــه شـــى وي ؟
تاسې ته پنځه دقيقې د فکر کولو مهلت دى . . . . . .
ددې کاغذ په آخر کښې يوه موضوع ده ، مگر گمان ونه کړئ چه هغه گوندې د کاغذ
د ليکلو سبب دى .
که زما د کتاب د سفارش موضوع ته مو ذهن مبادرت وکړو هغه هم علت نه دى .
ځکه دا چه ستاسې صرف يادېدنه د خط ليکلو د پاره سبب کيدى شي ، دا هم پوره
علت ځکه نه دى چه تاسې زما هيڅکله هير شوي نه ياست .
معلومه شوه چه تاسې يې علت ونه موند . يا يې همدغسې فرض کړئ !
نو اوس به يې زه درته ووايم :
هغه تيره ورځ د پښتو نخوا خاطراتو او د وطن د بيلتانه احساس زما په ټولو
معنوياتو د منځنيو پيړيو حکومت کاوه .
زه پاڅيدم د افغانستان نه د راغلو خطونو رَوَک مې ايله کړو او هلته مې
ستاسې په يو زاړه خط سترگې ولگيدې . چه ومې لوست په ځان کښې مې يو شديد
رغبت او د صحبت ميل احساس کړو . هغه و چه د کاغذ ليکل ترې نه ضروري نتيجه
شوه.
ښه ! اوس دا مهمه ده چه څنگه ياست ؟ ورځې شپې دې خداى پاک وکړي چه په خير
تيرې شوي وي او په خير تيرې شي .
«زېرى» هم ډېره موده وشوه چه د راتلو نه انکار کړى دى . نو نه پوهيږم چه
اختياري دى که اضطراري؟ کابل مجله هم آبله ورځ يو درې نسخې راغلې . ډېرې
شمارې يې پخوا تردې نه دي را رسيدلي . شايد علت به يې داوي چه د زيري سره
خو ما بيخي کومک نه دى کړى او د کابل مجلې سره مې کافي مرسته نه ده کړې .
مگر هلته ديو پادري په باب کښې يو مضمون ما دراستولى و . نه پوهيږم چه
خپورشو که نه ؟
د کتاب مسئله هم ماته معلومه ده . که چاپ شوى وي اميد کوم چه ماته يې کومه
نسخه راوليږئ ، يا کوشش وکړئ چه راډيو يې راوليږي ،
دا د هغه ځاى په متعلق . هر څه زما احوال دي، نو زه د پاک خداى په فضل ښه
يم . رخصتي مو تيره کړه او اوس دغه دى پرون راډيو او اخبارونو اعلان وکړ چه
از هر په راتلونکي هفته کښې بيا شروع په درسونو کوي .يعنې نوى تعليمي کال
دغه دى چه شروع کيدونکى دى . د خداى پاک نه اميد کوم چه بيا په کاميابئ آخر
ته ورسيږي .
پروسږ نى امتحان په ډېره ښۀ کاميابئ تمام شو .
د رخصتئ په شپو کښې زه يو څو ورځې کليو ته تللى وم . د کلو خلک ډير پاک زړ
ونه او ډير ډو ډيماره طبعه لري .
د مصر آب و هوا اوس ښه شوې ده . د گرمئ شپې تيرې شوې او دغه دى ژمى
راتلونکى دى . دلته منى ډير لنډ دى . نارنجان او گازرې تازه رارسيدلي دي او
د ميوه فروشانو حرص لکه چه د پوره پخيدو وار نه دى ورکړى . دنيل درياب هم
اوس د جوش نه په کښيناستو شروع کړې ده.
نن د مولدالنبي عليه الصلوة والسلام بختوره ورځ ده. په دې مناسبت زما
مبارکي ومنئ . خداى پاک تبارک و تعالى دې د هغه رحمة للعالمين په خاطر تاسې
او مونږ او د دنيا ټولو مسلمانانو ته خير پيښ کړي او دنيا او آخرت مودې سم
کړي . دلته دا ورځ د اختر غوندې گڼل کيږي او پوره احتفال يې د دولت او ملت
له خوا نيولى شي .
هلته زما سلامونه ټولو ته چه زما پوښتنه کوي ورسوئ . آغاى شيرين ته ډير
سلام ووايئ . د خداى پاک نه يې موفقيت غواړم .
خادم صاحب خو به تاسې ته نژدې وي ، که زما سلام او احترام مو ور ورساوه
ډېره مهرباني به مو وي . د هغه قيمتداره نصايحو ته هميشه په احتياج کښې يم.
اللهم نفعنا به فى الدنيا والاخرة .
مولانا سيفي صاحب ، ژواک صاحب او نورو دوستانو ته هم سلام ووايئ .
لکه چه غمخور صاحب هم هلته وي، هغه طبعاً د مسافرو غمونه نه خوري او بيا
خاص چه اوس پښتو ټولنې ته راغلى او هلته دومره غمجنان شته چه د هغوى نيم
غمونه يې هم درست عمر بس دي . که زما ستړي ستومان سلام غم نه گڼي نو ورته
يې وړاندې کړه . خداى پاک دې وکړي چه هغه روغ او موفق اوسي .
اوه ! بيا مې څومره سلامونه تاسې ته وسپارل؟ مگر وروره تاسې پوهيږئ چه بله
چاره نشته. اوس هم لا د ښاغلي زلمي سلام پاته دى، هغه ته هم سلام ووايه .
ددې سلامونو د پاسه دا ديو بل مسافر طالب خدمت :
دلته يو پښتون طالب په يوه لار ځان د هند نه رارسولى. هغه هلته د قرغې د
بند په عسکرو کښى يو خپلوان ضابط لري. د هغه ورسره خط کتابت و . مگر اوس
اوس يې قطع کړى او دده کاله ته ډېره سودا ده. که زحمت نه وي ، کومه د جومې
ورځ دې کار ته وقف کړئ ډېر ثواب پکښې دى . د هغه ضابط نه د دغه طالب د کور
د حال احوال پوښتنه وکړئ او بيا يې لطفاً ماته وليکئ . پته يې دا ده : محمد
سليم خان ضابط ټولى ٢ کنډک اول لواى ٣٢ فرقۀ ٥ مربوط قواى مرکز مقيم قرغۀ
کابل .
د طالب نوم محمد امان خان او د پيچ د درې دى .
نور نو کاغذ ځکه نه اوږدوم چه اوس ترې بل خدمت پيدا نه شي. په همدې ځاى کښى
زما سلام يو ځل بيا ومنئ او لاس را اوږد کړئ چه خداى په امان درته ووايم.
په ډېره مينه .
ستاسې مخلص ورور - محمد موسى شفيق . »
د ادب څو ستوري، ص 155-159
این شخصی که مرحوم شفیق به نام محمد امان به او اشارت مىکند ،جوانی
است از منطقهء کنر که با دشواری زیاد از طریق شبه قارهء هند خود را به
مصر رسانده است . بعد ها در ازهر شامل گردیده، از صنف دوازده آن ، سند
فراغت مىگیرد ، لیسانس، ماستری و داکتری خود را در ادب و نقد زبان عربی
اخذ و بعدها در پوهنتون های مصر به تدریس مشغول مىشود و چندین اثر مهم
به زبان عربی تالیف مىنماید ، از جمله دیوان عبد الرحمان بابا و کتاب «
پته خزانه» را از زبان پشتو به عربی ترجمه و در قاهره به دست نشر می
سپارد و بیش از ده سال به حیث استاد زبان عربی در پوهنتون ملک عبد العزیر
در جده، ایفای وظیفه مىکند و سرانجام در شهر جدهء عربستان سعودی ، در
دهم جنوری سال 2001 م جان به جان آفرین تسلیم مىنماید .
ادامه دارد........
|