که را گویم؟
به کس باور نمیدارم
و حتا چرخه ساعت برایم دشنه میکارد
خزان در چشم هایم حلقه میبندد
لبان شعر آلودم ز تیغ سوگ ترکی اند
و نامت را نمی آرند
حروف نام تو در لای نیزار گلوگاهم فروخفته
کبوترهای الهام
سرانگشتان دلتنگ مرا پدرود میگویند
فراسو شعله می روید
و اما ابرها دیگر نمی بارند |