کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

خوانده اید:

 

 

 

مایا یا فرشته

 

 

از دارا تا نادار

 

 

قدرت اندیشه

 

 

آزمایش زیرکانه

 

 

ابتکار نیک و اقبال نیک

 

 

تنزیل
 شخصیت در کسب مقام

 

 

خدا کفن کش
 سابق را بیامرزد

 

 

خری که دم نداشت

 

 

راز و رمز پیروزی

 

 

مجسمه ها انتقام می‌گیرند

 

 

خدمت کرده گناه لازم

 

 

با هزینه یا بی هزینه؟

 

 

انتخاب شغل

 

 

سنگ سیاه

 

 
 

   

استاد رشید بهادری

    

 
انقلاب

 

 

 

برخی از انسانها اگر زور و قدرت دارند، همراه با زرومقام ؛ حتی بعضی از انسانهای با دانش و بینش، در بسا موارد چنین می اندیشند ، که گویا همه کاره ی روزگار و زمان خویش استند.
شایسته است، که اکثر اشخاص با دانش و بینش معقول را ازاین قاعده به استثنا گرفت. زیرا این گونه افراد در برخورد با قضایا از بینش شان مدد جسته و به یاری آن، خویشتن داری خود را تبارز می دهند.
با درنظرداشت همین خصوصیت و ویژه گی لازم است، که به صاحبان دانش و بینش امتیاز داد و آنها را بیرون ازین مجموعه دانست. درغیر آن، همه همان هستند که در بالا گفتیم و خواندیم . این عده افراد جامعه، به زعم خودشان هرچه انجام می دهند ، شایسه است و اصلاً جایی برای ایراد ، نگرانی و انگشت انتقاد گرفتن به سوی شان وجود ندارد. اگر کسی به طرف شان انگشت اعتراض آمیز نشانه گرفت، هیچ خوششان نمی آید، رگ وراست گفته شود، آزرده خاطرمی شوند، بعضی ها در دل عقده می گیرند.درنتیجه درملای عام و یا در خفا، به جبهه گیری و انتقام جویی برآمده؛ و بر هر نحوی شده است، عقده های درونی و گره خورده خویش را خالی می کنند .
هنگامی که چنین موقفی را مشاهده می نماییم ،پرسشی ایجاد می شود که علت آن در کجاست؟
از نظر نگارنده، تا حال برای ما آن فرهنگ برده باری یا خردورزانه که مبتنی بر دانش و آگاهی واقعی از راز و رمز باشد ،ناشناخته است و در مجموع چون قوه ی فهم و درک آن چیز و یا مطلب را نداریم، بنابرآن ، تسلیم همان رسوم عنعنوی ناپسند و ناجور و تن ندادن به کسانی می شویم که ازما بهتر اند.
مشکل خواهد بود آن چنان تغییری را در وجود چنین انسانها وارد نمود، که ما در انتظارش هستیم و برازنده ی انسان آگاه و همه پسند در اجتماع می باشد.
در صورت دیگر، یعنی با دسترسی به چنان فرهنگی که مبتنی بر دانش و آگاهی باشد، می توان خوب را از بد تشخیص داد و به دیگرانی که بیشتر از من و ما می فهمند اهمیت داد و به ارزش واقعی هر چیز یا هر کس احترام گذاشت . اگر ما توان و نیروی آنهایی را که خوبتر و بهتر از ما کارهای محوله را انجام می دهند بدانیم و تن در دهیم، مفهوم اش اینست که ما به ماهیت و اهلیت طرف ارج گذاشته ایم. درین
حالت ما انسان خود فریفته نه، بلکه مسلما آدم فرهیخته یی خواهیم بود . بعد از درک و تشخیص این واقعیت نکات دیگری را که همانا مشورت و کار دسته جمعی میباشد نیز نبایدازیاد برد . کارها و فعالیت هایی که با مشوره صورت میگیرد نتیجه اش به مراتب بهتر از آنست که شخص به تنهایی انجام بدهد . همچنان اجرای کارهای دسته جمعی یا فعالیت هایی که مشترکا یا به کمک و همکاری جمعی صورت میگیرد، غیر از آنکه حاصلش بهتر میباشد، به خوبی و شایسته گی تمام صورت گرفته و آنهایی را که در تولید و ایجاد سهم مشترک داشته اند راضی و خوشحال خواهند بود .
مرتبط به این پیشگفتار، طنزی را میخوانید که ، ارزش واقعی کار و فعالیت اشخاص و یا اشیا را بیان، و به ما می فهماند، که اگر همه با هم در جهت به ثمر رساندن هدفی گام برداریم و در اجرای کار حس برتری و برازنده گی مطرح نباشد، فعالیت به نحو شایسته انجام در غیر آن هیچ یکی به دیگری تن نداده بالاخره کار به رسوایی کشانده میشود. این طنزرا ، نباید شوخی تلقی کرد و دست کم گرفت؛ بلکه دستاوردش را جدی پنداشت .
*
همانطوریکه کارمند دولتی یا غیردولتی (شخصی) در ادارات ، محل کار و غیره، در صورت ضرورت یا طبق پلان جلسات مشورتی یا انتخابی را براه می اندازد ، اعضای بدن هم قرار گذاشته، جلسه یی دایر و براثر یک تصمیم ، رییس و اعضای بدن را انتخاب می نمایند.
از آنجایی که هر عضواز اعضای وجود، خود را با در نظرداشت وظیفه و کارکرد در فعالیت های متداوم و زنجیره یی بدن مستحق می دانست، بنابرآن همه داوطلب این کرسی بودند و هیچ یک به دیگری تن در نمی دادند. سرانجام کارآنها به مشاجره لفظی کشیده یکی به دیگری کنایه وار اخطاریه صادر و میخواستند بگویند تو کی هستی که من نیستم.
از همه اولتر مغز خود را مستحق و حق بجانب می شمرد، چنانچه دست بالا کرده، نوبت گرفت و گفت : چون بر تمام بدن حاکمیت دارم ، دستورات از من صادرو شما اجرا میدارید بنابران ضرورت به منازعه نیست. من باید بدون چون و چرا به حیث رییس اعضای بدن انتخاب شوم.
قلب با شنیدن این پیام دستور گونه ی مغز به غضب آمد و گفت : نمی دانم چگونه به خود حق میدهی با موجودیت من چنین مقصدی را که اصلا در شان تو نیست، ادا کنی؟ مگر تو نمیدانی که من پیوسته می تپم و از اثر آن به تو خون ارسال می کنم ، اگر من نتپم تو اصلا زنده نیستی . پس من باید رییس باشم.
درین اثنا شش ( ریه) به نجوا آمده مغز وقلب را مخاطب قرار داد وگفت:هردو اشتباه می کنید . کار و فعالیت شما در دستان من است اگر من به شما هوا ( آکسیجن) نرسانم هر دو مرده اید .
جگربه سوز آمده و بیان کرد : این من هستم که خون میسازم و ذخیره میکنم . آیا کاری مشکل تر ازتهیه خون در بدن وجود دارد؟
معده که تا هنوز بیانات دیگران را میشنید به حرف آمده اظهار کرد :هرکدام از خون صبحت میکنید. آیا نمیدانید که بدون فعالیت و کار شبانه روزی من آن بوجود آمده نمی تواند چون مولد اصلی خون، من هستم، باید رییس من باشم .
روده عنان سخن را بدست گرفته و گفت : باید بدانید تا خواست و آرزوی من نباشد هیچ چیز در بدن جذب نمی شود و با همین جذب بدن است، که همه تعاملات صورت می گیرد. من باید رئیس اعضای بدن باشم نه این و یا آن. چشم ، گوش ، بینی ،دست و پا و دیگران هنوز ساکت و آرام نشسته و به حرفهای پیشقراولان گوش می دادند و می دیدند که دادطلب بعدی کی خواهد بود. در همین اثنا مقعد آواز بلند کرده داد زد: حوصله ی من به سر آمده بیشتر ازین توان شنیدن حرفهای شما را ندارم. با اظهار نظروی قلب، شش ، جگر، دست ، پا ، بینی ،گوش ، حتی موهای بدن همه و همه به خندیدن شروع کردند و با اجرای این حرکت تمسخرآمیز او که غرورش پایمال شده بود قهر کرد و به همه ناسزا گفت و از همان لحظه فعالیت روزمره و متداومش را متوقف ساخت. یکی دو روز آنقدر کمبود احساس نشد ولی به روز سوم در کار همه ارکان بدن اختلال پیش آمد. بعد از روز چهارم، روده و معده هردو از اثر خرابی های درونی به خفقان رسیدند . در روز پنجم و ششم گوش و چشم و دهان به گریه آغاز و درپایان روز هفتم همه به پای او افتاده عفو خواستند و برایش وانمود کردند، که تو فقط راه را باز کن هر چه میخواهی همان خواهد شد.

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل       ۲۷۶    سال  دوازدهم       عقرب/قوس     ۱۳۹۵         هجری  خورشیدی   شانزدهم  نومبر   ۲۰۱۶