کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

نویسنده : رتبیل شامل آهنگ

    

 
کاش داکتر عبدالله و داکتر غنی، قوم‌گرا می‌بودند

 

 

 

 

 

جنرال دوستم از دست پرورده های جنگ سرد است. یعنی از زمانیکه تشخیص دوست و دشمن آنقدر ها مشکل نبود. اما طوریکه دیده می شود، بازی گیج کننده ی ایا لات متحده ی امریکا در افغانستان قطب نمای سیاسی جنرال دوستم را نیز سر در گم ساخته است. معاون اول رئیس جمهور در حال حاضر درست نمی داند که آیا دشمنانش آنانی اند که مسلح به دروازه های فاریاب رسیده اند و یا افراد که در دفاتر مجهز در کابل، اسلام آباد، تهران و یا واشنگتن نشسته اند. جنرال دوستم از مدتی به این سو متوجه شده است که چوکی که برایش داده شده است، نام دارد ولی قدرت ندارد. این موضوع اعتبار و حیثت او را نزد طرفدارانش کم می سازد. جنرال کار کشته می داند که هرگاه به "دلقک" کابل مبدل شود، پشتیبانی هواخواهانش را از دست می دهد. به این اساس آنچه را که داخل حکومت مشاهده می کند به شیوه ی مخصوص خودش مورد انتقاد قرار می دهد و از جمله، داکترعبدالله و داکترغنی را قوم گرا می خواند.


به باور من جنرال دوستم در اینجا اشتباه می کند. ایکاش داکتر عبدالله و داکتر غنی، با همه ی عواقب تباه کن که قوم گرایی دارد، قوم گرا می بودند. در این صورت حد اقل برای حفظ منافع یک قوم بخصوص تلاش می کردند. اما برداشت من این است که رئیس جمهور و رئیس اجرائیه قوم گرا نه، بلکه معامله گر هستند. آنها بر اساس خواست واشنگتن به قدرت رسیده اند. بناءً هدف یا وظیفه ی نخست آنها حفظ علایق امریکا است. و در قدم دوم تلاش هردو برای حفظ امتیازاتی است که چوکی های دولتی به آنها داده است.


در رابطه با آنچه که مربوط به علایق امریکا در افغانستان می شود، دیدگاه ها و تحلیل های زیادی مطرح شده است. به باور من، هرگاه از رقابت های واشنگتن با روسیه، چین و هند بگذریم، دو نکته را می توان در این جا یادآور شد: نخست اینکه حکومت های امریکا نیاز به یک تهدید خارجی دارد تا دست باز تر در تطبیق برنامه های خود داشته باشد. این درس را سیاست مداران امریکا از جنگ های گرم و سرد قرن گذشته آموختند. امریکا در نیمه ی اول قرن ۲۰ از سوی آلمان تهدید می شد، در نیمه ی دوم از سوی اتحاد جماهیر شوروی و حالا ظاهرا ً از سوی گروه های اسلامی-تروریستی. جنگ امریکا در مقابل تروریزم - اسلامی وارد پانزدهمین سال خود می شود. این جنگ به حکومت های امریکا اجازه می دهد تا چتر جاسوسی و کنترول خود را در تمام جهان پهن کند و از سوی دیگر سالانه صد ها میلیارد دالر را برای حفظ امنیت و نابودی دشمنان این کشور خرج کند. پولی هنگفتی که بیشتر به جیب شرکت های امریکایی سرازیر می شود.


از این رو "بازی بزرگ" که زمانی در افغانستان جریان داشت حالا جای خود را به "تجارت بزرگ" داده است. هدف سیاست "تجارت بزرگ" ایجاد بحران، کنترول بحران و تداوم بحران است. امریکا و هم پیمانانش تنها در افغانستان بیشتر از یک تریلیون دالر مصرف کرده اند. اما درافغانستان هنوز هم جنگ بعد از ۱۵ سال ادامه دارد و شاید ۵۰ و یا ۱۰۰ سال دیگر نیز ادامه داشته باشد. البته مشکل اصلی فاجعه ی افغانستان بر می گردد به مردم افغانستان که شرایط را برای سوء استفاده ی دیگران مهیا می سازند.


به اساس آنچه که گفته شد، داکتر عبدالله و داکتر غنی چون مقام و قدرت خود را از سوی امریکا گرفته اند، همه ی تلاش خود را به خرج می دهند تا وظایف خود را که همانا "ایجاد بحران، کنترول بحران و تداوم بحران است"، بدرستی انجام بدهند. از این رو گاهی دمکرات می شوند و گاهی بنیادگرا، گاهی از سنتگرایی صحبت می کنند و گاهی از مدرنیته. گاهی ملی گرا می شوند و گاهی هم قوم گرا. قوم گرایی داکتر عبدالله و داکتر غنی به شکل امتیاز دهی به گروه های مخصوص تاجیک و پشتون است تا پشتیبانی آنها را بدست بیاورند. در این میان هر چه فاصله بین اقوام افغانستان بیشتر گردد به همان اندازه داکتر عبدالله و داکتر غنی از آن سود می برند.


آنانیکه بیشتر به تاجیک بودن و پشتون بودن فکر می کنند تا به انسان بودن، بدون شک که اظهارات اخیر جنرال دوستم را توهین به مقدسات خود تلقی می کنند. امید این دوستان حد اقل یکبار از خود بپرسند که آیا داکتر عبدالله و داکتر غنی واقعاً کدام درد تاجیک ها و پشتون ها را دوا کرده اند؟

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل       ۲۷۵    سال  دوازدهم       عقرب     ۱۳۹۵         هجری  خورشیدی   اول نومبر   ۲۰۱۶