کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

زهره فرهان

    

 
فرهنگ و جنسیت ستیزی

 

 

 

چالشها در برابر استقلالیت زن در جامعه به روابط درون خانوادگی محدود نمی شود، بلکه روابط در درون خانواده متاثر از ارزشهای فرهنگی می باشد که روابط زن را در درون خانواده و در رابطه با اجتماع تعریف می کند. در جوامع اسلامی که ارزشها و سنتها تداخل در یکدیگرند  و به عنوان یک ارزشو عرف پسندیده  در بستر جامعه پذیرفته شده می باشد، کنش در برابر زنان و حقیر شمردن ذاتِ زن حتا در بین خود زنان امر طبیعی تلقی می گردد. این ذهنیت از درک مشترکِ دیگریِ همجنس که مولد نام، غرور، عزت و امثال این مفاهیم می باشد  و همچنین  برتریت شمرن مردان و حق به جانب دانستن انان از سوی زنان  و دید فرا دستی به جنس مرد،  زمینه را برای هرگونه کنش و واکنشِ جانب دارانه ای  در برابر زنان مساعد می سازد.  در کشورهایی با حاکمیت قوانین اسلامی که سنتها و قوانین به یک مقیاس برابر به زن نگاه فرودست دارد، محکوم شمردن زنان و ناحقی این طیف، حق طبیعی مردان به حساب می اید.

در زندگیِ جمعی با سیستم عشیره ای ، قبیله ای و تباری، مسائل و کنشهای زنان در بین پیله ی سنتهای این چنین اجتماعاتی رسیدگی و قضاوت می گردد. به طور مثال اگر زنی در یک تبار یا قوم توسط شوهرش به دلیل شک و تردید به پایبندی همسر خویش به روابط زن و شوهری و همچنین حسِ سو ظن و خیانت  یا غیر از ان به  قتل برسد، طبق قوانین اسلامی ، اقارب نزدیک یا همان اولیای دمِ مقتول، حق بخشش قاتل را دارند. در این صورت یک گفتمان مردانه یا درک مشترک از وضعیت، به سادگی می تواند به قاتل حق زنده ماندن را بدهد. اما قضیه در همین جا اتمام نمی یابد، مردی که همسرش را به دلیل انچه که به ان قتل های ناموسی اتلاق می گردد، به قتل برساند، پس از رهایی از جانب قانون با مباهات و افتخارات بیشتری در جامعه گام می نهد. به این رفتار او، صفت خریِد شرف، حفظ ابرو، دفاع از حیثیت  را می دهند و اینگونه است که یک قاتل تبدیل به انسانی قهرمان و عزتمند می گردد. اینچنین است که زن جایگاه خود را به عنوان یک انسانِ دارای حقوق طبیعی و قانونی از دست می دهد و تبدیل به قراردادهای جاندارِ درون اجتماعی می گردد. موجوداتی که حضورشان مفید است،  اما می شود انان را به راحتی حذف و جایگزین نمود. زن در نسخه ی پیچیده شده در عرفهای پایدار در جوامع سنتی، چیزی بیش از اشیا نیستند. زمانیکه یک کنش خشن اما معتبر تایید شده از سوی عرف اجتماعی  در برابر زن، از جانب جامعه ی سنتی به اعتبار مرد می افزاید و حمایت اکثریتِ اقشار جامعه از جمله زنان را نیز با خود دارد به شکلِ دوامدار و قابل قبول به بقای خویش در ادوار مختلف ادامه می دهد.

تحقیر زنان در حوزه ی دین و سنت در  طول تاریخ نه تنها زنان را در چارچوب  خانه ها حبس نموده، بلکه توان اندیشیدن را از زن گرفته است و خود ( مردان ) هرانچه را که بخواهند در ذهن زن به عنوان حقیقتی غیر قابل رد تزریق می کند. اینگونه است که مرد به جای زن می اندیشد، خوب و بد را مشخص می سازد، حوزه روابط را تعیین می کند، بین حقوق خود و دخالت زن مرز می گذارد اما هیچ مرزی را به عنوان حریم خصوصی و حق زن نمی پذیرد. در واقع جامعه ی سنتی  زن  را به موجودی رام و دست اموز بدل می سازد که همانند مرد قدرت تکلم دارد، اما حوزه ی سخنانش مشخص است، محدودیت فکر دارد، برایند فکری ان فقط باید حافظ منافع مردان باشد، دقت نظر، هوش و استعداد زن باید افسار زده و به سود مردان مهار شود. دقت و درایت مردان در ذهن زن  به امری  الهی و منطقی نمودار می گردد که زن قادر نیست خود را به ان برساند و بهترین کار برای انجام نیکِ یک موضوع ، تبعیت از مردان می باشد به گونه ای که اگر زنی در امری مداخله کند و پایان دلخواه حصول نگردد، انقدر از این مسئله به صورت سرکوب گرانه استعمال می گردد تا زن بار دیگر توان ابراز نظر و دخالت در هیچ امری حتا در مسائل مربوط به خود را نداشته باشد . تزریق سیستماتیک این اندیشه ( زن ناقص العقل است یا زن کوته بین است وزن با مسائل احساساتی و غیر منطقی برخورد می کند )  به شکلِ دورانی از خانه در بستر جامعه و از جامعه به درون خانه ، فضای رشدی برای زن باقی نمی گذارد. بنابراین زن به شکل خودکار و برنامه ریزی شده مطابق میل سیستم زندگی پدرسالار به حیات (  نباتی ) خود ادامه می دهد.  سرخوردگیها و تجربیات زنان  از ایستادگی در مقابل سیستم مرد سالار  و تنهایی و غربتِ  یک زن در مقابلِ طیف عظیمی از جامعه  به شمول حمایت و پشتیبانیِ جامعه ی دینی که هماهنگ با یکدیگر برای توقف هر نوع حرکتِ اصلاح طلبانه و برابر خواهی از سوی زنان توافق نظر دارند، باعت می گردد تا خیزش های اجتماعی برای تغییر شکل سیستم زندگی به نفع زنان، اهسته و بی رمق باشد. ایستادگی جامعه ی مرد سالار در برابر اصلاحات بنیادی و عمقی در متن جامعه و شکلِ ایفای  نقشِ دو جنس می تواند نظم و نظام جامعه ای را برهم زند. اما چرا زنان در جامعه ی سنتی از همراهی مردان در ستم برخود قطع نظر نمی کنند؟

دلایلی که می توان برشمرد کم نیستند اما مهمترین ان، حمایت و جانبداری جامعه ی روحانی با پشتیبانیِ احکام دینی و همچنین،  ملاحظات قانون اساسیِ کشور به عرف جامعه و حساسیتهایی که به دنبال دارد، زن را در میدانِ مبارزات برای حق طلبی و تصحیح روابط اجتماعی زنان در جامعه، تنها و بدون حامی و حتا منفور و منزوی می سازد. دین نقش زن را همواره محدود و در چارچوب خانه تعریف کرده است. این نقش حاشیه ای  ( حاشیه ای به این دلیل که زن حتا در قلمرو خود، یعنی خانه نیز اختیار ندارد ) که به زن واگذار گردیده، همواره زن را تابع مرد و مرد را حاکم بر زندگی و سرنوشت زن می گرداند. زنی که توان اداره ی زندگی خود  به لحاظ اقتصادی را نداشته باشد، همواره مجبور به اطاعت از یک مرد می باشد تا از موهبت سرپناه و غذا برخوردار گردد. در نظام مردسالار و سیستمِ بی باور به حقوق فردی، یک زنِ تنها به هیچ عنوان از امنیت جانی، مالی و مهمتر از همه روحی برخوردار نخواهد بود. این دسته از زنان که در فرهنگ و ارزشهای جامعه ی سنتی گیر مانده اند همواره مجبور هستند تا برخوردهای تحقیر امیز

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل       ۲۷۳    سال  دوازدهم       میزان     ۱۳۹۵         هجری  خورشیدی    اول اکتوبر   ۲۰۱۶