کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

یوسف خسته

    

 
به بهانه‌ی ۴۳‌مین سال ‌درگذشت حضرت مولانا خسته

 

 

 

دو ستان نها یت عزیز سلامهای گرم خودرا خد مت شما پیشکش میدارم وبه این بها نه بیاد مرد خود آگاه زمان خودش دریچه کو چه باغ چهل و سو مین سالروز مرگ جنا ب حضرت مولانا خال محمد ( خسته) را میگشایم .
درست 26 سنبله 1395 خورشیدی مصادف است به سالروز مرگ جناب ( خسته )که چهل و سه سال قبل از امروز رخ به نقاب خاک کشید و به ابدیت پیوست امید وارم با حو صله مندی تمام بخوانش بنشینید .و لحظه را درکنار خا طرات و دا شته های ایشان سپری نما ید .
بنام خدا وند جان و خرد
ایکه پرده از جمال خو یش بالا کرده
عا شقانرابیخودو سر مست و شیدا کرده
انجمن آرای بزم هستی را نازم که پر تو انوار خور شید جمال و دستگاه سطوت جلال
قد مش از آینه حدوث جلوه فروشی را ما ند .
آن یار بی نشان که نگو ید کسی کجا هست
از ما جدا و لیک بهر حا لتی بما ست
جناب ( خسته ) در یکی از یاد شتهای خو یش چنین خود را به معر فی گر فته اند .
بقول فر د وسی بزگ !
کنون عمر نز دیک هفتاد شد
امیدم بیکباره بر باد شد
شصت نو بهار زندگی سپری شد وامیداز زندگی دیگر چندا نی نیست درا ین مددت از ایام طفو لیت گرم و سرد روز گار دیدم وتلخی و شر ین زندگی را بیشمار چشیدم .از سه سال به اینسو پا بدامن تو کل پیچیدم و گو شه خلوت را به جلوت تر جع بامشرب صلح کل که دا شتم و دارم در سا خته ام .
خود مینو یسد !
خال محمد (خسته) فر ز ند ملا رستم فر زند عبد الر حیم بالفعل سا کن گذر امین الملک وا قع تو پچی باغ کا بل خد مت زیر بیرق را به و مسلک مقد س معلمی سپری نموده ام وخودرا تبعه افغا نستان شنا خته و میشنا سم .
مگر زاد گاه ام قر یه دهباز از محلات کنگرت مر بو ط بلجوان در قد یم بنام کو لاب *و حصا و بعد هم چغا نیان و بعد هم ختلان نا میده اند و اکنون تا جکستان نامند . در سال 1279 خور شیدی تو لد یا فته ام پدرم از طر ف حکو مت ان عصر رسما میر زا بود از عیان قوم بشمار میر فت و این مقام از اجداد بمیر اث دا شت .ودر او خر نز د یکی از مشا یخ کو لاب مشهور به ( ایشان رو پوش کسب طر یقه نمود ه وتر ک دنیا گفت و مادرم شهر با نو نام دا شت واز نسل سادات ان منطقه بود .
از این یاد شتها چنین بر می آید که اجداد جناب ( خسته) از اثر نا ملا یمات ان عصر بدان دیار مها جر کر دیده با شد . چنا نچه مر حوم نیلاب ( رحیمی )این چنین یک جر یان را در محفل دهمین سا لگرد و فات ( خسته ) که بسال 1362 خور شیدی در هو تل آریا نا بر گذار گر دیده
بود اندک رو شنی براین کفته ها تو ضع داده بودند .
به هر تر تر تیب زند گی جنا ب ( خسته ) بعد از افتان از دا مان پر مهر مادرو ابسته به نا ملا یما ت بوده است و متو ا ن گفت تلخی روز گار بی عهد چشیده است و بل اخر چهارده سال را درغر بت به سر زمین هندد ستان سپری نموده مگر با کا مل ادب و هنر بر گشته و به شهر با ستانی بلخ در دیار مو لا علی اقامت نمود.
جناب ( خسته) به دوره هفتم شورای ملی از جا نب با شنده گان ان دیار در سال 1327 خور شیدی منحیث و کیل منتخب و کسب اعتماد مردم ان دیار بکا بل بر گشت .
چنا نچه میفر ما ید !
رشته بر گر دنم افگند دو ست
میروم هر جا که خا طر خوا هی او ست
در آغاز سال 1328ذخور شیدی کار شورای ملی آغاز شد و جناب ( خسته ) پا به عر صه سیا ست گذا شت ودر صف مشروطه خو هان پیو ست و بمبارزه با هم قطاران خود چون (شادروان دکتور محمودی *شادروان میر غلام محمد غبار *شادروان گل پا د شاه الفت *شاد روان نظر محمد نوا * ود یگران مبارزه علیه اسبتداد ایستاده گی نمود ودر دوره هشتم شورای ملی روی یک سلسله د سا یسبه انتخابات بعدی راه نیا فت واز آن زمان به بعد به قید حا ضری دولت و قت قرا گر فت و( نظز بند )گر دید که حتا از شهر کا بل اجازه بیرون رفت را نداشت
مگر با و صف این همه نا بسا مانی باز هم این زندانی آزادرا دو لت و قت نا گز یر بدا ن ساخت
که در جر یان سال 1343 در جر گه قا نو ن اساسی عضو انتصابی از طر ف دو لت انتخاب و بعد از سپری شدن جلسات و تصو یب قا نو ن اسا سی 1343 خور شیدی باز هم خا نه نشین شد .
و همچنا ن در در دهه دو م دیمو کر اسی در زمان صدارت شاد روان ( محمدها شم میو ند وال در سال 1344 خور شیدی با آزاد شد جر ید وروز نا مه ها و حزاب مقدم تر از همه زیر نام ( و حدت ) در ار صه مطبو عات ثبت و را جستر نمود .و با زهم در کار زار مبارزه علیه حکو مت استبدای و قت عر ض اندام نمود جر یده (و حدت ) هیچ گو نه مر زی را نم شنا خت و سر سختا نه به مبارزه خود ادا مه داد واین جر یده بعداز نشر بیست شماره روی یک سلسله مسا یل به رکود مو جه شد و متو فق گر دید .در شماره اول صفحه دوم ان غزلی سروده که بیت اول ان چنین آمده است ..... باز خو اهم از نو ای تازه یی .......بزم و حدت را دهم شیرازیی
ودر آخر این غزل .....کثرت ما رنج می آرد ببار ........ و حدت ما گنج می آرد ب
یاد اشت !
در سا ل 1339خور شیدی ذریعه شاه خو استه شده که دیوا ن حضرت ابو المعا نی ( بیدل (رح) طبع گردد که این پیغام را از محترم سید داود ( حسنی ) خطا بر ایم رسید چند روزی از این پیغام نگذ شته بود که مرا به مطبعه معارف خو استند این هیت بر یا ست محترم خلیل الله ( خلیلی ) و اعضای آن مرحوم ( گو یا ) محترم سید داود حسینی و دکتور میر نجم الد ین ( انصاری ) حضور به هم رسا نیده بو دند .که بنده هم عضو این هیت انتخاب شده بودم ومرا به غر ض اهتمام طبع و تصحیحمو ظف سا ختند و برا یم یکهزار ودو صد افغانی معا ش تعین نمودن و من هم به احترام حضرت ابو المعا نی بیدل ( رح) قبول نمو دم ودر سر طان 1344 خو رشیدی طبع کلیا ت حضرت بیدل ( رح) با افزودی های از نسخ خطی محترم
حا فظ نور محمد خان (کهگدا ) در چهار جلد بیا یان رسید . وبعد از ان باز هم در قید دو لت و قت قرار گر فت . در سال 1346 خور شیدی منزل مسکو نیش را تخر یب نمود ند و خا نه بو شش سا ختند دیگر اند ک اندک بینا یش را از دست داد دو مر اتبه تحت عمل جر احی قر ار گر فت تا اینکه زمنگیر شد و فقد چند تن محدود از دو ستانش از ایشان خبر گیری میکرد نند جنا ب نیک محمد صر یر * و آ صف ( با ختری )استاد حیدری ( وجودی )ودستان دیگری ایشان چون مر حوم شر الدین ( شرف ) قاری فو لاد خو اجه * طور سید حبیب ا لله خان مر حوم میر محمد نعیم ( یعقو بی ) مر حوم ایشان احمد خان در ماه جوزا 1352 دو ستان جناب ( خسته ) عزم بردن ایشان رابه جهت تدا وی نمودن مگر باز هم حکو مت وقت اجازه ندادهو جنا ب ( خسته ) را به شفا خانه صدری ابنسینا محو ل نمود تا اینکه بروز 26 سر طان 1352 شام هما ن روز از شفا خا نه به منزلش انتقال داد یم ود یگر کار از کار گذ شته بود و امیدی برای زنده ما ندن ندا شت بلا آخر بتار یخ 26 سنبله 1352 و قت سحر به آغو شم جان سپرد وده سال از عمر خو یش را خا ص بخد مت ایشا ن بودم در مر اسم تشع جنازه (خسته ) مطبو عات و قت ارا کین دو لتی و احزاب و دو ستا ن حضور به ر سا نیده بود ند .که در دهه پنجاه پر شور ترتن جنازه محسوب میشود .
آثار چاپ شده ایشان درزمان حیات ایشان ( رمز حیات ) و خمستان طبع سنگی کشور هند ( یاد از ر فته گان ) طبع مطبع معارف ( معا صر ین سخنور طبع مطبو عات میباشد .و آ ثار چا پ نا شد ه ایشان 1دبیر ستان بلخ 2 کا رستن بلخ 3 علما و مشا یخ کرام بلخ 4تذ کره نگا ران 5نفو ذ دا نش 6 مو سیقی دا نان افغا نستان 7اصول رسم الخط عربی در دستور الخطا طین جز دو م معا صر ین سخنور 8 منتخبات مثنوی معنوی 9 فر یاد خسته 10 گلبناگ خسته که هم این آثار در آرشیف ملی قرار دارد .سروده های جا و یدان گز یده ای از اشعار که همت دو ست خو بم جناب میر محمد ظا هر یعقو بی در سال 1388 خور شیدی به زیور چاپ در امد و همچنان در چهلمین سا لکروز و فات جناب ( خسته ) دو مجمو عه را هر یکی ( متخب الز مان شرح حال حضرت ابو لمعا نی ( بید ل (رح) و ضرب المثل ها ی جناب خسته را چاپ و بد و ستا ن و علا قه مندان پیشکش نمودم حقیقت آثار مجو عه عز لیات جناب ( خسته ) که بقلم ایشان بود در شفا خانه صدری ابن سینا به سر قت رفت واین مجو عه در بر گیر نده ( فر یاد خسته گلبا نگ خسته * رمز حیات و خمستان میبا شد . و حال جنا ب خسته با این سروده ایشان که چرا خسته تخلص میکنند به معر فی میگیریم ...
چرا خسته
کسی از دو ستانم در در تخلص مرا بگر فت از روی تفحص
که چو ن تو شا عری شر ین مقالی نشا ید خستگی را او بحا لی
بگفتم زینهار ایو دست زیهنار مر این خستگی با شد سزاوار
دو ساله ما نده ام از مادر خو یش گر فته پنجمین راه سفر پیش
زختلان پنج ساله سر کشیده بوا له در بخار یم رسیده
بخاک آنجا سپرده دو برادر گشادم با پدر در بلخ بستر
قضا آنجا پدر را حج فر ستاد سرتنها مر در بلخ بگذا شت
در ان ایام عمرم یازده بود برآن چون یازده در بلخ افزود
هو ای خو اندنم افتاد در سر سفر آمد در این معنی نیکو تر
بکا بل آمدم بیست و دو ساله بد یدم بود از قسمت حو اله
قضا با کار وان مو کشا ننم همی آورد تا هنود ستا نم
چنان گمگشته از اهل و دیارم کسی نشنا سد از قوم و تبارم
چنان از حال زار خسته پیدا ست
تخلصش که اسمی با مسماست
او خود میگو ید !
در این غزل خودرا بار دیگر از در یچه سخن معر فی مینما ید .
باغ سخن
اینگو نه اگر زنده زمن با غ سخن را ست
بعد از سر من فخر بمن اهل سخن را ست
در هر ور ق خا مه من حرف رقم کرد
نا ید سخن آنجا مگر از مشک و ختن را ست
قرنی ایست نیاورده چومن بلخ بخارا
عمر یست چو من نا مده ختل و قطغن راست
با ین همه در دیده اهل وطن امروز
خواری ایست نصیبم که نه از زاغ وزغن راست
در زندگیم خسته که قدرم نشنا سند
بعد از سر من فخر بمن اهل وطن راست
گلبا نگ خسته صفحه 38
ودر خا تمه با پار چه غز لی از خودم که به منا سبت چهل و سو مین سالگرد جناب خسته سروده ام پا یان میبخشم .
خسته ام
خسته ما از جهان نا شاد رفت
آتش تا بنده ای بر باد رفت
مرغ جا نش رام زور وزر نشد
زین جهانی بی و فا آزاد رفت
نیک و بد آخر ز دنیا میرود
صید رفت و از پیش صیاد رفت
بود او تبعیدی جبر زمان
زین و آن آزاد آن استاد رفت
کوه دا نش بود وگنج معر فت
ای دریغا صا حب ار شاد رفت
بود در ویش و ادیب و نا مور
با دل پر زین خراب آباد رفت
بار نج زندگی از بس کشید
عا قبت از دست و پا افتاد رفت
شاعر و خطاط وصاحب دید بود
پاسدار خا مه بهزاد رفت
بیستون و جوی شیر او بجا ست
با دل پر درد و غم فر هاد رفت
محمد یو سف ( خسته زاده )
کا بل
26 سنبله 1395 خور شیدی
از تو جه شما یکجان سپا س

 

 

 

 

 

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل            ۲۷۲    سال  دوازدهم       سنبله/ میزان     ۱۳۹۵         هجری  خورشیدی    شانزدهم سپتمبر   ۲۰۱۶