زنان ساده دل مي بندند
وبند /بند / در بند دلي ميشوند
كه مأجراي ديگر تاريخ است
ادامه ي تمام كليشه ها
بوي بستر
بوي خون تازه
بوي كودكي ها
نقطه ميگذارند و شروع سطر
ديكته، تمام پيراهن هاي گلي و موهاي بلند
با پستان هايي كه اكنون باغ إنار نيست
جريان شير تازه ي زندگي توقف دارد
تنها حجم چروكيده ي سلولهاي پيري است
زير پيراهن فرهنگ هزاران ساله
كه جايش را به سيب هاي تازه مي دهند
و زن تكرار پيراهن هاي سبز و سرخ
ساده لوحانه به تعبير خواب ها دل مي بندد
سُور اسرافيل
١٧/٩/٢٠١٦
|