"حاجيا خانه ى خدا اينجاست"
عيد بر من خجسته نيست رفيق
من از اين عيد سخت بيزارم
خانه ى دوست زير آور است
دل خاور شكسته، عيد كنيم؟!
عيد تازى سر بريدن ها
عيد حجّ خداى بى غم ها
عيد من نيست ، عيد كشتاراست
اين زمانه چگونه بيمار است
حاجيان سوى مكه مى جنبد
ذهن شان دودى ست و جامه سپيد
ياد شان رفته شهر بر باد است ؟!
كودكى از گرسنگى مرده
مادرى در خيال و خاموشى
تار آورده تا كه نان بافد
پدرى اشك غم به بقچه ى او
جامه ى عيدى از كجا آرد
دخترش مثل سالِ پار دگر
انتظار لباس گل دارست
حاجيا سنگ ريزه زن بسيار
خودِ شيطان به خنده افتاده
واى آدم چقدر بدبختى
خاك ما نفت مى شود ولى تو
سرزمينت به فقر در گير است
جيب هاى عرب عجب " پير" ست
خواب در ذهن كودكِ خاور
مثل نانى بدون تعبير ست
سنگ بر تو رواست يا بر من؟!
من كه نسل عرب نيم تو بگو
گوسپندى چگونه بايد زيست
سربريدن كجاش انسانى ست؟!!!
"حاجيا خانه خدا اينجاست"
اين بغل دست
كوچه ى پهلو...
تانيا عاكفى
١٢ سپتمبر ٢٠١٦
سيليدريخت هالند |