کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

یامان حکمت (تقی‌آبادی)

    

 
بوی نیستی از این کتاب مي ‏آید
گپ و گفتی کوتاه با محمود دولت‌آبادی درباره رمان «روزگار سپری شده مردم سالخورده»

 

 

 

(این گفتگو را به استاد رهنورد زریاب به مناسبت ۷۳ سالگیشان تقدیم می کنم


 

در ماههای اخیر شرایطی پیش آمد که در مدت زمان حضور اندکم در ایران و در شهر سبزوار «رمان روزگار سپری شده مردم سالخورده» اثر محمود دولت‌آبادی را بخوانم. در هنگام خواندن سوالهایی در ذهنم ایجاد شده بود که تصمیم گرفتم در اولین دیدار با نویسنده رمان با او در میان بگذارم. در سفر اخیرم به تهران، چنین فرصتی پیش آمد. برای من دولت‌آبادی یک استاد و یک شخصیت خاص ادبی‌ست. صبح روز دوشنبه برای دیدار با ایشان راه افتادم. قرار ما راس ساعت ۵ بعدازظهر در لابی آپارتمان ایشان در برجهای «آتی‌ساز» تهران بود. من کمی زودتر سرقرار رفتم. ۳۰ دقیقه‌ای منتظر ماندم تا وقتی که درب آسانسور باز شد و محمود دولت‌آبادی با آن ظاهر خاص و گیرایش بیرون شده و به سمت لابی آمد. به سمتش رفته و دست باز کردم و بلند گفتم: «استاد چطور اینجا لای این آپارتمان‏ها زندگی مي‏کنید؟» بلند بلند خندید و با مهربانی خوشامد گفت. بعد همچنان که از لابی بیرون می‌آمدیم و وارد محوطه بلوک می‌شدیم، سری به عقب برگرداند و به سوی آپارتمانش در طبقه ۲۱ اشاره کرد وگفت: شاید باور نکنید اما من گاهی هفته‏ها از خانه‌ام بیرون نمي‏آیم. زندگی برای خودش جبر‏هایی دارد دیگر.
همراه با دولت‌آبادی برای خوردن یک چای عصرانه به جایی در خیابان سئول تهران رفتیم.درباره استاد رهنورد زریاب و نوع رمان‌نویسی در افغانستان گپ زدیم. بعد در خلوتی ساده در کافه‌ای خاص، گپ من با خالق گل‌محمد شروع شد. آنچه مي‏خوانید ماحصل دیدار و گفتگویی کوتاه درباره «رمان روزگار سپری شده مردم سالخورده» است؛ رمانی که کمتر خوانده شد اما به گمان من و به زعم خود دولت‌آبادی جزو آثار خوب اوست.
نکته: ابتدا خلاصه‌ای از رمان را می‌آورم که ذهن خوانندگان کمی با فضای کلی آن آشنا شود و سپس مصاحبه را بخوانند.
 

 

خلاصه رمان:
رمان «روزگارِ سپری‌شده مردمِ سالخورده» سرگذشت سه نسل از یک خانواده است. داستان این خانواده با «استاد‌ابا» آغاز می‌شود. او در زمان ناصرالدین شاه قاجار و در روزی پاییزی از جایی نامعلوم به روستایِ «تلخاباد کلخچان» می‌آید. در کلخچان دو ارباب، حاج‌کلو و چالنگ، مردم را در کنترل خود دارند. کارِ معمول استاد‌ابا در روستا دلاکی، سرتراشی، ختنه، دندانکشی و حجامت است. مراسم عزا، عروسی و شبیه‌خوانی ماه محرم را اداره می‌کند و روز عاشورا نقش «شمر» را بازی می‌کند. با دختری از خانواده‌ سیدها به‌نام «بی‌بی‌آدینه» ازدواج می‌کند. آنها صاحب دختری به نام «خورشید» (متولد ۱۲۸۷) و دو پسر به نام‌هایِ «عبدوس» (متولد ۱۲۹۰) و «یادگار» ‌(متولد ۱۳۰۱) می‌شوند. خورشید در دوازده‌سالگی با «حبیب‌دیلاق» ازدواج می‌کند. استادابا در سال ۱۳۰۱ در روزی پاییزی سکته می‌کند و می‌میرد. پس از مرگ استاابا، بی‌بی‌آدینه با «میرعلی خشتمال» ازدواج می کند و از او صاحب پسری به نام «باقر قوزی» می‌شود.
با مرگ استادابا، عبدوس سرپرست خانواده می‌شود. سنگینی مسئولیت و کم‌سالی، عبدوس را بداخلاق می‌سازد. در نتیجه کتک‌های عبدوس، برادرش یادگار چلاق می‌شود. عبدوس در ادامه‌ زندگی فقیرانه، کارهای کشاورزی وکدخدایی انجام می‌دهد، اما همیشه فقیر است. درآغاز شانزده سالگی، دخترخاله‌اش «آفاق» را برایش می‌گیرند و پس از شش ماه طلاقش می‌دهد. در آخر شانزده سالگی با «خیری» ازدواج می‌کند و از او صاحب سه پسر به نام‌های «رضی»، «نبی» و «اسد» می‌شود. دختری هم بنامِ «ملائک» داشته‌اند که ‌درکودکی می‌میرد. او سپس از خیری جدا می‌شود و با «عذرا» ازدواج می‌کند. از عذرا نیز صاحب سه پسر به نام‌های «سامون» (متولد۱۳۱۹)، «نوران»،‌ «سلیم» و دختری به‌نام «مهرگان» (متولد۱۳۳۰) می‌شود.
پسران بزرگِ عبدوس برای کار فصلی از روستایِ کلخچان خارج می‌شوند و به ایوانکی می‌روند. در بازگشت، با پول بدست آمده به زندگی پدر خود کمک می‌کنند. نبی همیشه از پدرش ناراضی است. عبدوس با پول پسرانش، خانواده را برای زیارت به کربلا می‌برد. در کربلا پول و مدارک‌شان را دزد می‌زند و عبدوس و سامون ناچار می‌شوند برای فراهم کردن پول لازم برای سفر بازگشت، مدتی در عراق کار کنند. پس از ماه‌ها رنج‌بردن، خانواده با زحمت فراوان به کلخچان برمی‌گردد. سامون چند سالی به مدرسه می‌رود و سپس او هم ناچار با برادران ناتنی خود راهی ‌کار در ایوانکی می‌شود. در سال‌های ۱۳۳۰-۱۳۳۲، عبدوس متهم به حزبی‌بودن می‌شود و ناگزیر مدتی از خانه دور می‌ماند. دشواری زندگی با کار سرتراشی و کدخدایی از بین نمی‌رود. پسران بزرگِ عبدوس ازدواج می‌کنند و راهی تهران می‌شوند.
سامون هم در سال ۱۳۳۸ عازم تهران می‌شود. او در تئاتر، مغازه‌ عکاسی و دکان‌ سلمانی کار می‌کند. سامون با افرادی صاحب اندیشه آشنا می‌شود و خود شروع به نوشتن داستان و نمایشنامه می‌کند. پس از مدتی پدر، مادر، برادران و خواهرش و حتا عمویش یادگار را هم به تهران می‌کشاند. زندگی دربدر و فقیرانه در تهران باعث بیچارگی بیشتر عبدوس و خانواده‌اش می‌شود. زندگیِ «نبی» با کار نقاشی ساختمان مناسب است، اما در سال ۱۳۵۱ در یک تصادف در جاده «هراز» کشته می‌شود. نوران وارد آموزشگاه گروهبانی می‌شود. با دختری ترک نامزد می‌شود، اما خیلی زود با بیماری سرطان خون می‌میرد. در سال ۱۳۴۹ سامون با دختری شیرازی به نام «آذین» ازدواج می‌کند. خانواده‌ پدری هم از خانه‌ای به خانه‌ دیگر می‌روند. سامون و همسرش هم مانند خانواده‌ پدری در خانه‌های گوناگون زندگی می‌کنند. سال ۱۳۵۱ پسرشان- اشکین- و در سالِ ۱۳۵۳ دخترشان - بی‌بی- متولد می‌شود. سامون بدون دلیل مشخصی در سال ۱۳۵۴ دستگیر و دو سال در زندان می‌ماند. او در زندان شاهد غیرانسانی‌ترین شکنجه‌ها می‌شود و با مردی به نام سعید سماوات آشنا می‌شود.
عمو یادگارکه در زیر سایبانی در کنار خیابانی در تهران سلمانی‌گری می‌کند در سال ۱۳۵۸ می‌میرد. در سال ۱۳۶۰ هم عبدوس می‌میرد. کربلایی عذرا هم پس از عمری پر از عذاب‌ در سال ۱۳۶۵ در تنهایی غریبانه‌ای می‌میرد.
پایان سه‌جلد کتاب «روزگار سپری‌شده مردم سالخورده»، جریان بی‌گسست و پیاپی این همه تلخی است که در ذهن سامون بدخش می‌گذرد و بر او فشار وارد می‌کند تا او به روایت تمامِ آن رویدادهایی بپردازد که چون نفرینی بر ذهن او سنگینی می‌کنند. زندگی گروهی از مردم ایران در تاریخ یک‌صدساله‌ این سرزمین، زمینه‌ رویدادهای فراوان سه جلد رمان است. رویدادهای مهمی مانند پایان دوران حکومت پادشاهان قاجار و پادشاه شدن رضا شاه در سال ۱۳۰۴، آمدن قشون روسیه به ایران در سال ۱۳۲۰، جریان حکومت مصدق در سال‌های ۱۳۳۰ - ۱۳۳۲ و پیوستن مردم به احزاب سیاسی، اصلاحات ارضی محمدرضاشاه‌پهلوی در سال ۱۳۴۲ و کوچ روستائیان بی‌زمین به شهرها،‌ گسترش حاشیه‌نشینی در شهرهای بزرگ، گسترش فاحشگی در شهرها به علت فقر و انقلاب اسلامی ایران در سا ۱۳۵۷ همه در شکل‌گیری زندگی شخصیت‌های رمان تاثیر دارند.
============================
مصاحبه:
** جناب استاد! برای سوال اول شاید بهتر است بپرسم که خود شما رمان روزگار سپری شده مردم سالخورده را چگونه مي‏بینید؟
من به اين موضوع زياد انديشيده‏ام گويا جمله‏هايي هم يادداشت كرده باشم؟ مثلا روزگار سپري شده... رماني است كه از خودش مي‏گريزد به اين معنا كه رمان منطقا به انسجام بايد گرايش داشته باشد؛ اما روزگار سپري شده... از خود مي‏گريزد، يعني ميل به گسست، ميل به پريشاني شدن دارد. يا نوشته‏ام پيش از اين واقعيت را تا افسانه برده‏ام در «كليدر» اما اكنون احساس مي‏كنم افسانه را در «روزگار سپری شده...» به واقعيت باز مي‏گردانم شايد اين اشاره متوجه قهرمان‏هايي مثل «سامون» و «خليفه عليشاد» باشد كه در روزگار سپري شده، محورهاي اصلي رمان‏اند و از حالتي افسانه‏اي به واقعيتي آشكار و برهنه تبديل و آشكار مي‏شوند. البته واقعيت به معناي تبلور و انديشه -كردار زمانه، در تبديل تصويري آن. باري چه بسا باز هم عبارتي در حاشيه يادداشت كرده باشم اما اين‏ها هيچ كدام پاسخ مرا به شناخت روزگار سپري شده از بيرون نمي‏دهد سرانجام به نظرم مي‏رسد آنچه نزديك‏تر به جان مايه‏ موضوع باشد، مثلا انساني مدهوش و كتك خورده را در نظر بگيريد، انساني كه گيج است و نمي‏تواند سرپا بايستد. اين انسان كتك خورده، آسيب ديده و مدهوش كه نمي‏تواند سرپا بايستد، به دشواري مي‏خواهد برخيزد، و خودش را در آينه‏اي به جا بياورد كه براثر اصابت سنگ كه با شدت در آن فرو كوبيده شده، هزار هزار تكه شده است ريز ريز و تیخیل، تیخیل.
** در این حال متکثر تجربیات خود شما دخیل است؟
بله هركسي كه در جايي زندگي مي‏كند، ريشه‏هايي دارد و نويسنده واقعي با گذشته ارتباط بيشتري دارد.
** اما خيلي‏ها در حال زندگي مي‏كنند و سعي مي‏كنند كه از حال بنويسند و به سمت آينده بروند يعني به نوعي آينده‏نگرند؟
براي همين است كه چيزي از نوشته‏هايشان در نمي‏آيد و عمده اين است كه اين ادبيات ثبت شده تعميم پذير است و تجربه نشان مي‏دهد كه بسيار موثر بوده هم در داخل و هم در خارج، ببينيد مجلد اول كليدر كه به زبان آلماني درآمد، عده‏ زيادي نامه فرستادند و زني نامه‌اي داده بود كه از نظر سئوال شما جالب است و گفته بود كه با اين كتاب احساس كردم كه همه ما از ايل مي‏آييم. و به اين ترتيب مي‏بينيم كه يك خواننده در جامعه اروپا احساس پيوند مي‏كند. ادبيات ريشه‏اش در يك اقليم است اما اهميت‏اش در خوانندگان آن است و خوانندگان آثار من فقط از خراسان نيستند، در مورد گذشته هم بايد بگويم: آدم از خلاء كه نيست، سرانجام ريشه دارد. و آثارم اين نزديكي‏ها را پيدا كرده‏اند و كارهايم از اول همين طور بوده و چنين احساسي ندارم.
** يعني رمان‏هايتان کاملا براساس سرگذشت و تجربه‏هاي شخصي‏تان است؟
گذشته اينقدر براي من سنگين است كه نمي‏توانم كنار بگذارم و نمي‏توانم تصور كنم كه نويسنده‏اي بدون گذشته بتواند نويسنده باشد مثلا فكر مي‏كني آثار بزرگ دنيا يا همين ماركز از كجا مي‏آيند؟
** از گذشته شخصي‌شان
بله از گذشته شخصي و از تجربه و زندگي معمول در مي‏آيند و ذهن فرآيند مي‏كند و آثار بزرگ به وجود مي‏آيند.
** پس چرا رمان روزگار سپري شده مردم سالخورده با توجه به اين تعريف، موفق نبود؟
روزگار سپري شده چاپ شد اما بايكوت شد و اين دومين باري است كه به صورت مجموعه چاپ مي‏شود. كتاب پيچيده‏اي است و در عين حال تيره. رنگ كتاب خاكستري و سياه است و مربوط مي‏شود به دوره‏اي كه من احساس شاد و روشني نداشتم و همين باعث مي‏شود كه خواندنش براي بعضي‏ها شاد نباشد و افراد نخوانند و حق شان است چون كتاب سنگين و غمگين است.
** عنوان كتاب با محتواي آن ارتباط بسيار نزديكي دارد «روزگار سپري شده مردم سالخورده» چرا اين عنوان را انتخاب كرديد، «سپري شده» يعني گذشته و سالخورده يعني كساني كه هنوز وجود دارند و از بين نرفته‏اند، اما کهن سال هستند؟
بله درست است، منظورم مردمان قديمي هستند كه كهن‏سال‏اند و كهن سالگي خصايصي دارد كه حتما بايد در كتاب ديده شده باشد.
** آیا از نوشتن هدف شخصیتان رادنبال مي‏کردید یا نه صرف یک سوژه شما رابه نوشتن کتابی در سه مجلد با سه دوره تاریخی متفاوت یا بهتر است بگوییم، به تصویر کشاندن سرنوشت سه نسل متفاوت کشانده است؟
در باب روزگار سپري شده، فکر مي‏کنم نوشتن كتابي كه بتواند دوره سه نسل از مردم و زندگي اجتماعي مردم ما را در خود داشته باشد، مي‏تواند كاري اساسي باشد. به خصوص كه طي آن خواهم توانست با پدرم در بازآفريني سيماي او در يك اثر، زندگي دوباره‏اي داشته باشم، همچنين با مادر و برادرهايم، نزديكانم و همدهی‏هایم و نهايتا با زندگي گذاشته‏ام؛ هرچند دشوار خواهد بود و هرچند دشوار است كه آدمي ۴۵سال با رنج و سختي روزگار بگذراند، و سپس بخش طولاني ديگري از عمر خود را هم وقف يادآوري و بازآفريني آن همه رنج بكند؛ اما چه مي‏شود كرد؟ بالاخره بايد كاركرد. نام اين كتاب را كه روزگار سپري شده مردم سالخورده گذاشتم و اين به نشانه‏ي علاقه‏اي است كه به پدرم متوفی در بهمن ماه ۶۰ دارم و به نشانه ارزشي است كه براي او قائل هستم.
** بنابراین آيا شما خود را نويسنده مردم فرودست و غمگین می‌دانید؟
بديهي است كه با اشراف زندگي نكرده‏ام و هرگز هم فكر نمي‏كنم كه آن‏ها افراد شادي باشند. احساس من از شادماني چيزي است كه با شادي فرق مي‏كند و با آن چيز شناخته شده به عنوان «شادي» متفاوت است.
** سبک نوشتار شما دراین کتاب تا حدودی باکتاب‏های دیگرتان متفاوت است؟ در اینباره توضیح می‌دهید؟
رمان خود نو است، زير همزاد توسعه است و در چند صدايي بودنش ذاتا دموكراتيك است؛ پس با درك چنين تعريفي من تابع ضرورت موضوع، نسبت فاصله‏ي خودم با زماني كه در آن حضور نداشته‏ام، و گستردگي زماني-مكاني موضوع، و تعدد آدم‏هاي اين كتاب و روابط آن‏ها با هم و با خودم، كتاب را نوشته‏ام. جالب است بياورم كه در آغاز كار حدود سيزده-چهارده شروع متفاوت داشته‏ام كه هيچ كدام نتوانسته قانع ام كند به جز همان شروع اول كه سرانجام مجاب شده‏ام و با رغبت البته آن را برگزيده‏ام. نكته‏ي مهم ديگري كه در چند و چون پديد آمدن روزگار سپري براي خودم اهميت داشته و دارد، مفهوم تاثير زمانه و موقعيت بر نويسنده و بازتاب آن در اثر ادبي مربوطه است.
** اما در همین زمینه نقدی که وارد است درباره كهنگي زبان رمان روزگار سپری شده مردم سالخورده است كه فكر مي‏كنم شايد بيشتر اين كهنگي به خاطر لهجه سبزواري باشد كه در داستان كاملا آشكار است؟
نمي‏توانم بگويم لهجه سبزواري. ما يك زبان فارسی دري داريم كه ويژگي زبان ما خراساني‏هاست كه در اين كتاب وجود دارد و با اقليم‏هاي ديگرمتفاوت است. زبان فارسی دري ازخراسان متولد شده و من هم ياد گرفته‏ام كه چطور از زبان مادري و سرزمين ام استفاده كنم.
** بعد از نوشتن کلیدر آیا رمان‏های بعدی شما در راستای حسی که کلیدر ایجاد مي‏کند، هستند یا نه هر کدام از رمان‏ها یک حس مستقل را به خواننده منتقل مي‏کنند؟
روزگار سپري شده... بعداز زوال است و زوال را بايد به منزله پلي دانست كه كليدر را به روزگار سپري شده پیوندمي زند. درروزگار سپری شده همان طورکه گفته و مي‏گویم بوی نیستی ازاین کتاب مي‏آید.
** جلد اول روزگار سپري شده با عنوان «دراقليم باد» كه تمام شد آيا به دنبال ادامه داستان بوديد؟
بله. از همان اول داستان تمام در ذهنم بود. همه چيز برنامه‏ريزي شده بود. و از نظر من داستان در جلد اول و دوم ناتمام است. چون فاصله بوده این طور به ذهن مي‏رسد اما هر سه مجلد در ارتباط با هم هستند.
** يعني شما حدودا ۱۱سال زمان صرف نوشتن اين سه جلد كرديد؟
نه ،۱۲سال تمام فكر مي‏كنم طول کشیداز سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۴. بله دقیقا این کتاب در ۲۰ شهریور ۱۳۷۴ ساعت ۱۰ جمعه شب به پایان رسید.
** شخصيت « عبدوس» آنقدر شبيه افرادی است كه در زندگي روزمره می‌بینیم كه گاه فكر مي‏كنم اين آدم‏ها با اين نوع تيپ و زندگي هميشه بوده‌اند و فقط محصول شرايط زندگي من نيستند؟
بله- حق باشماست آدم‏ها در جزئيات فرق مي‏كنند و در كل بشریت در همه اقليم‏ها خصوصيات يكساني دارند (مي‏خندد) و همه جا مشترک هستند. و اينكه فكر مي‏كنيم مختص خراسان هستند نه اين طور نيست در بعضي جاها بعضي چيزها پررنگ هستند و بعضي چيزها كم رنگ به نظر من بشري است.
** وقتي شخصيت‏ها از نظر شما به تصوير كشيده مي‏شوند و مكتوب مي‏شوند آیا از نظر شما - بیشتر منظورم ذهن شماست- حذف مي‏شوند؟
بله- ديگر همين طور است. من غالبا وقتي كه در مورد داستان‏ها حرف مي‏زنند آن‏ها را به ياد نمي‏آورم و اين نتيجه‏ي همين كار است که آن‏ها حذف نمي‏شوند بلکه به نوعي لاي كتاب‏ها مكتوب مي‏مانند و این شخصيت‏ها که ساخته مي‏شوند به نوعی كنار مي‏روند اما زندگي مي‏ماند. براي همين است كه فكر مي‏كردم با نوشتن رمان روزگار سپري شده مردم سالخورده از يك رنج عظيم نجات پيدا مي‏كنم اما نشد.
** پس احتمالا اين رنج در كتاب‏هاي بعدي شما هم سايه مي‏زند و همين طور دنباله دار مي‏آيد تا بي نهايت
بستگي دارد.
** اما من فكر مي‏كنم رنج انسان تمامي ندارد و در هر كتابي به يك شكل در مي‏آيد
شاید اما اینکه بگوییم در همه جا یکسان است، نه من گمان نمي‏کنم که یکسان باشد اما سایه اش حتما هست.
** آیا تخیل در روزگار سپری شده نقشی دارد یا به عبارتی بهتر است، بگوییم مثلا کسی مثل علیشاد که خان هم بوده در واقعیتی که شما زندگی مي‏کردید، وجود داشته است ؟
در ابتدا باید بگویم که ما خان نداشتیم. ما‌ ارباب داشتیم. خان‏ها بیشتر در میان گله‌داران وگوسفندداران بزرگ وجود داشته است. در زمان ما کسانی که دارای زمین‏های بیشتری نسبت به اهالی روستا بودند، ارباب نامیده مي‏شدند. اما باید بگوییم بله تمام عواملی که در رمان‏هایم وجود دارند نشانه‏هایی در عالم واقعیت داشته اند که بعد در طول داستان با عنصر تخیل آمیخته شده اندو پرورش پیدا کرده اند. تمام نشانه‏ها وجود دارند اما پرورده‌ی ذهن هستند و آدم‏ها مخیل مي‏شوند به خصوص در رمان روزگار سپری شده مردم سالخورده که خیال نقشی وسیع دارد.
** آیا تاریخی‌نویسی یا ذکر کردن دوره‏های تاریخی خاص دررمان‏هایتان ازویژگی آنها محسوب مي‏شود؟
تا حدودی بله. مقداری دیدگاه‏های تاریخی در کارهای من وجود دارد که هر کدام از این کارها دوره دارند. مثلا روزگار سپری شده مردم سالخورده خودش گواه این مدعاست.
** آیا مضمون پردازی در رمان روزگار سپری شده ...با آنچه که در ذهن داشته‏اید، مطابق است. بیشتر منظورم این است که به وحدت مضمونی که مي‏خواستید، رسیده‏اید؟
اگرچه مضمون اين كتاب هنوز-به اصلاح-روستااست اما روح جاري در كتاب‏ روحي مجروح، شكسته و آزرده بوده است؛ و مهم‏تر از آن روحي كه بايد اذعان دارم بيشتر سر به تو و فروخورده بوده است تا سرافراز و اميدوار.
** چرا رمان را با بحران شروع کردید؟
*روزگار... نمي‏شد، روزگار مرا درمي‏نوشت. شايد مي‏خواستم پاسخي به روزگار خود بدهم پس از پراكنده شدن همه اجزاي وجودم، درون كلافگي و سردرگمی رها شدم تا مگر اينبار اجزاي پراكنده و تجزيه شده خود را ميان خروارها سفالينه شكسته و گم شده بازيابم و باز آفرين كنم. حس نحسي، همه چيز مرا به نخستين عبارت كتاب كه نخستين شروع هم بود، بازگردانيد كه همه چيز با عرعر آن کره خر وامانده .. شروع شد، بله؛ هيچ نگاه روشني نداشتم، هيچ رنگ درخشاني در چشم‏اندازم نبود، هيچ اميدي نداشتم هيچ ارزش والايي مدنظرم نبود كه بخواهم بازگويش.. کنم. عشق هم نبود من در آستانه نوشتن روزگار سپري شده... دچار چنين احساسی بودم.
** بنابراین شما به شخصه به تجربیات یک نویسنده در زندگی‌اش برای خوب نوشتن اهمیت مي‏دهید ...
بله بله به همین دلیل است که من به کلاس‏های داستان نویسی اعتقادی ندارم. این‏ها استعداد‏ها را خراب مي‏کنند. ببینید یک روز مادری فرزندش را برای نویسندگی پیش همینگوی مي‏برد تا از او نوشتن را بیاموزد. اما همینگوی به او ده دلار پول مي‏دهد تابه خیابان برود و مي‏گوید: اگر قرار باشد داستان نویس شود، مي‏شود. بنابراین اگر کسی داستان نویس باشد در خیابان هم راه برود مي‏شود.

 

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل            ۲۷۱    سال  دوازدهم       سنبله     ۱۳۹۵         هجری  خورشیدی    اول سپتمبر   ۲۰۱۶