کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

وحید عمر

    

 
اشارتی بر چند واقعیت

 

 

 



دو روز پیش یک غایله رخ داد. با وصف این که من از جمله مخالفین سرسخت بازگشت به تاریخ و زنده گی در تاریخ استم٬ چند واقعیت تاریخی را این جا برای تان می نویسم. این را صرف به دلیلى می نویسم که خیلی از دوستان چنان به هویت قومی خود پیچیده اند که تصور میکنند از روز ازل خداوند آنها را در یک قوم خاص زاده و به همین زبان حرف میزدند و نسل های بعدی شان هم مربوط همین قوم و زبان فعلی شان خواهند بود. این تصور نادرست است.

من در این جا به چند واقعیت اشاره میکنم:

۱. قصر شهرآرا در زمان ظهیر الدین محمد بابر ساخته شد. بابر در فرغانه زاده شد٬ در دهلی وفات یافت و در کابل دفن شد. ظهیر الدین محمد بابر اولین شاهنشاه مغولی هند، در پشت پنجم به امیر تیمور میرسد. امیر تیمور به اساس نوشته خودش مربوط به قوم برلاس و مغل بود.

۲. همسر بابر که با شهامت بی نظیری بعد از مرگ بابر بقایای جسد وی را بالای فیل ها از دهلی به کابل آورد بی بی مبارکه یوسفزی نام داشت و از قبیله یوسفزی پشتون بود. زادگاه همسر بابر یعنی شهر سوات در قلمرو فعلی پاکستان است. همسر دوم بابر بی بی نوبهار دختر سلطان غیاث الدین امیر بلخ بود. یعنی فرزندان بابر شاه که بعدا سلسله حکمرانی بابری را تشکیل دادند با پدر ترک و یک مادر پشتون و احتمالا یک مادر تاجیک در قلمرو هندوستان امروز بزرگ شدند.

۳. ظهیر الدین محمد بابر از سمرقند و بلخ و کابل توسط شیبانی ها رانده شد. شیبانی ها سلسله حکمرانان اوزبیک بودند و بابر کلانترین جنگ های خود را در مقابل شیبانی های ماورالنهر و بعد ها پشتون های لودی شبه جزیره هند کرد.

۴. ظهیر الدین محمد بابر دهلی را به کمک قبایل پشتون تصرف کرد و در آنجا امپراتوری بنا کرد. زبان رسمی دربار بابری های ترک فارسی و زبان روزمره شان جغتایی بود. بابرنامه به زبان جغتایی نوشته شد. ولی بعد ها این زبان منقرض شد. ظاهرا اوزبیکی فعلی گویش معاصر همان زبان جغتایی است.

۵. زبان اردو به عنوان یک مرکبی از زبان های فارسى، هندی، عربی و جغتایی در زمان سلسله بابری های ترک در هندوستان به وجود آمد. بابری های ترک بنیان گذار زبانی استند که امروز چند صد میلیون مسلمان هند و پاکستان با آن تکلم میکنند. یعنی این که زبانی که امروز مسلمانان هند و پاکستان ادعای مالکیت آن را دارند و برای شان ارزش است، در اصل توسط بابری های ترک بنا نهاده شده است.

۶. بازمانده های بابری ها و لشکر پشتونی که او را همراهی کرد و مثلا در دهلی و سیالکوت و گجرات و کلکلته... متوطن شدند، در جامعه ی هندوستان خلط شده اند. به گمان اغلب که همه ی شان به زبان های هندی و اردو و حتی مراتهی و گجراتی و بنگالی صحبت میکنند و نه دغدغه ی زبان فارسی دارند و نه از پشتو و نه هم از نژاد ترکی...

۷. مرزا عبدالقادر بیدل از بزرگترین شاعران زبان فارسی مربوط به قبیله برلاس و به حساب نژاد ترک بود و میرزا اسدالله خان غالب از شعرای دیگر معروف فارسی هم ترک است و اسلافش از سمرقند به دهلی آمدند. غالب ترک یکی از معروف ترین شعرای زبان اردو هم است. نسل های بعدی بیدل و غالب هندوستانی استند. به زبان اردو و هندی و ... تکلم میکنند و دغدغه ی دفاع از نژاد ترکی و زبان فارسی شاید آخرین دغدغه ی زنده گی شان باشد.

۸. محمود طرزی پشتون بود و ادعا هایی وجود دارد که او می خواست زبان پشتو را در مقابل زبان فارسی در افغانستان ترویج کند. قسمت کلان نسل بعدی همان محمود طرزی امروز بیش از این که پشتون باشند ترک استند. نسل در نسل در ترکیه زنده گی میکنند. به زبان ترکی حرف میزنند و هیچ دغدغه ی زبان پشتو یا فارسی را هم ندارند.

۹. در مورد حبیب الله کلکانی تحقیقی ندیده ام. باید یک کسی تحقیق کند و برای ما ثابت بسازد که حبیب الله کلکانی نسل در نسل تاجیک بوده است و ده نسل پیش یا از قوم دیگری نبوده و یا با قوم دیگری خلط نشده است. هر کسی که خود را تاجیک سرسپرده میداند و این ادعا را دارد تاجیک بودن مطلق خانواده کلکانی را برای ما اثبات کند. من می گویم که امکان ندارد چنین باشد. پیشنهاد می کنم کسی که این تحقیق را می کند عین تحقیق را در مورد خود هم بکند، شاید به نتیجه گیری غیر مترقبه یی حتی در مورد خود برسد.

این چند فاکت کوتاه را به خاطری نوشتم که هر کدام ما اگر ده نسل پیش تر خود را فکر کنیم به این نتیجه میرسیم که مربوط یک قوم و زبان خاص نیستیم. در یک جایی حتما با دیگران گره خورده ایم. اگر حال خود را تاجیک و پشتون و اوزبیک میدانیم و حاضریم بخاطر آن یکدیگر را بدریم، در ذهن داشته باشیم که مثلا شاید اسلاف ما آذری و قرغز و یا پنجابی و یا کشمیری بوده باشند و وارثین ما پنج نسل بعد بنابر دلیلی یا از بنگله دیش سر بکشند و پاسدار زبان بنگالی شوند و یا از گرجستان سربکشند و پاسدار زبان گرجی شوند و یا هم ازلاهور سر بکشند و پاسدار زبان پنجابی شوند. تاریخ ثابت ساخته که این کار ناممکن نیست.

پس ضرور نیست که بخاطر تعلق به یک زبان و یک قوم و این و آن یکدیگر را بکشیم. این ها همه تغییر پذیر استند و حیات انسان مهم تر از این تعلق ها و ارزش های تغییر پذیری است که خود انسان ها، بنابر ضرورت وقت، به آن چنگ زده اند.

پ.ن. احتمالا در جایی معلوماتم ناقص باشد. در صورتی که میدانید٬ لطفا بگویید.

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل            ۲۷۱    سال  دوازدهم       سنبله     ۱۳۹۵         هجری  خورشیدی    اول سپتمبر   ۲۰۱۶