اکرم عثمان، از پیشکسوتان نویسندگی افغانستان در غربت
سالیان دراز، سرانجام، پنجه در پنجه مرگ در افگند،
اما در واقع غربت و مرگ برای نویسنده ی ( کوچه ما ) زمانی تلخی خود را نشان
داد که کوچه پسکوچه ها و دالان های درهم تنیده کابل، از شور و حال و جذبه
هایش فرو افتاد و از هیبت کاکه ها و جوانمردان و عیارانش خالی شد و به جای
آن همه هیمنه و کوکبه، سُرب مرگ و جنایت و کـشتار کوچه ها را انباشت.
مرگ برای نویسنده ی ( کوچه ما ) وقتی چهره نشان داد که کوچه های کابل در
لرزه های هولناک و شراره های جنگ، از سراسیمگی و فریاد دادخواهی مردمان بی
دفاع و آواره، تنوره می کشید و نه تنها هیچ دست امنی نبود که پناهگاه شان
باشد بل عیاران و جوانمردان کوچه، نیز در خون خود غلتیده بودند.
زمانی که کوچه های کهن از برکت کاکه های کابل امن و امان بود، و زندگی در
کوچه ها موج می زد. زمانی که دخترکان چشم زاغی و سیاه موی و شوخ، پنهانی
عاشق می شدند و نوجوان های کاکه، پنهانی چشم در چشم شان می دوختند، زمانی
که یاد دلداده های زیبا، آن ها را به بام خانه ها می کشید و دخترکان عاشق
به جستجوی بهانه یی، از کوچه ها گذر می کردند تا شاید به معشوق خود نگاه
دزدانه یی بیاندازند، قلب نویســــنده (( کوچه ما )) نیز همراه با نبض کوچه
ها می تپید و سرگذشت این عشق ها را رقم می زند.
هنگامی که جفت های عاشق شب حنابندان خود را در آیینه ماه، می دیدند، و بستر
عشق شان فراز قله های (( آسمایی )) هموار می گردید، زمانی که عیاران محافظ
کوچه ها بودند و بانگ صلابت شان، شبگردان را از بن کوچه ها فراری می داد و
روان ها و خاطره ها، بی ترس و بیمی راحت می خوابیدند، دل ها شاد و جان ها
آزاد بودند، نویسنده ی (وقتی که نی ها گل می کنند) قلمش گل می کرد و
گلستانی می آفرید که در اقلیم هنر داستان نویسی افغانستان بی مماثل بود.
وقتی که خیل خیل کبودترها از تنگنای حویلی ها و فراز بام ها و بامبتی ها،
بسوی آسمان بی پهنا پرواز می کردند، و صفیر و شیهه کفتر بازان، کبوتران را
تا آنسوی شهر و شهرآراء در دل ابر ها و باد ها، می راندند، آن زمان بود که
اکرم عثمان خود در کوچه های کابل می بالید و شیفته همین کوچه ها و در و بام
خاک گرفته اما پر صفایش می شد و یاد می گرفت که چگونه این کوچه ها را به
خاطر بسپارد، تا روزی نقش و نگارش کند، گُل بکارد، دیدگان مردم را به
تماشای آن بخواند و چهره کاکه هایش را به تصویر کشد.
اکرم عثمان ماده و مواد کار نویسندگی و هنرش را از ازدحام و شور وغلغله
همین کوچه ها و پرواز کبوتران و رقص کاغذ پران ها و کاغذ پران باز هایش،
انتخاب کرد و یاد گرفت که این چهره های شاد اما درهم تنیده با غبار فقر را
چگونه در ادبیات معاصر افغانستان جاویدانه کند.
او بود که برای نخستین بار، از کوچه کوچه ی کابل، خانه های حقیر گاهگی،
چایخانه ها و پاتوق کاکه ها، زیارتگاه ها و ملنگ هایش، جوانمردان و فتایان
و دلداده های به دلدار نرسیده، عشق های ناکام، اشک های داغ و سوزان، حسرت و
فقر و گاه نیز عصیان ها و شورش های خونفشان مایه برگزید و داستان ها
پرداخت.
قبل براو، نقشی از این کاکه ها و عیاران و رودبار جاری زندگی مردم کابل
قدیم در ادبیات داستانی ما به تصویر کشیده نشده است.
اکرم عثمان از شمار نویسندگان موفق و پیشتاز دهه های چهل و پنجاه خورشیدی
است. وی در روند داستان نویسی نقش بسزا و تابناکی دارد. سهم او در شکل گیری
ادبیات داستانی امروزین ما، اگر بیش از همطرازانش نیست، کمتر از آن ها نیز
نخواهد بود. بدون شک وی یکی از تاثیر گذار ترین نویسندگان معاصر افغانستان
است. بیشتر از نیم قرن، عمر خویش را در عرصه پر تلاطم سیاست و ادبیات
گذراند. وی نویسنده متواضع، خود ساخته، پرکار و شجاعی بود که در اوج
خودکامگی حزب دموکراتیک خلق، زمانی که میر غضبانی چون تره کی و امین در
کوچه و پسکوچه کابل خون جــاری کرده بودند، درامه ( دراکولا و همزادش ) را
نوشت که برای آن تاوان بزرگی پرداخت و با مرمی های داغان، تنش را سوراخ
کردند. اما خوشبختانه از آن ترور، جان بدر برد و همچنان قلم معترض او، از
افشای جنایت ها و ظلم های گوناگونی که در سه دهه اخیر در حق مردم روا داشته
شد، از کار نیاستاد.
وی زندگی پر فراز و نشیبی را طی کرد تجربه هایش یگانه پشتوانه نوشته های
سیاسی و ادبی اش بود که کتاب ( کوچه ما ) و سایر داستان های کوتاه او چون (
مرد ها را قول است ) ( وقتی نی ها گل می کنند ) ( مرد و نامرد ) روایتگر
همین تجربه های عینی نویسنده است.
رمان ( کوچه ما ) یادگار این نویسنده بزرگ از نسل ماست، رمانی که از تنگنای
کوچه های کابل می گذرد.
اما خاصیت کوچه ها آنست که کوچه به کوچه می رسد، کوچه ها باز می شوند و
سرانجام به راه های گشاد وباز اتصال می یابند، اما بدبختانه، کوچه های
کابل، کوچه های بن بست است، به هر سو که روی آوری و به هر سوی که گذر کنی،
به بن بست می رسی و بن بستی از پی بن بست دیگر. و آن جاست که نویسنده (
کوچه ما )، در تنگنای کوچه بن بست، در حیرت فرو مانده !
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
|