اینان، چقدر مرفه اند، خدایا !
که حتا، موهاشان هم طلاییست
دو چشمشان، همه لاجورد افغانستان را
به دو نیم میکند
و سخن چربِشان
ذخایر عالم را صرف کرده است
اینان که در راههاشان،
رسوم همه زمینیان، جاریست
گربه هاشان حتی در دیدار با قناری،
تواضع، تعارف میکنند
چه ملکیست که حتی ما را هم در خطاب،
«آقا» میخوانند
ملکی که دروازهی سراشان
با چند سلسله بنفشه، بسته ـ کشوده است
و مکتبهاشان،
شوق در المپیای فوتبال را گلدوزی میکند
اما، مرا هر شمالی از جا میپراند اینروزها
برای من، اصلا، چیزی سنگ بفرست
خصوصاً از آن سنگهایی که در جای خود، سنگیناند
که در اینجاها نه مومیاییِ نادر غور، بهعمل میآید
نه عسلِ اصیل بدخشان، زخمی را بهم میآرد
و نه تمرکز بامیان از فهمی، پیکره میرویاند
برای من، قدری کوهپایه هم
بسیار ضروریست، حالا
یا رب العلمین !
لندن ـ ثور 1392
|