دو تا آواره در غربت، دو سرگردان، دو عاشق
دو قلب خسته از فریاد، دو برگ از یک شقایق
دو تصویر از کتاب عشق، دو بیت ازیک سرودیم
دو روی سکۀ تقدیر، دوغوغایی ز رودیم
دو تا مغرور، دو تا سرکش، دو سینه شعله آتش
دو زندانی درون خویش، همیشه در کشاکش
دورّه گم کردۀ حیران، نه راه و رهنمودی
دو قصه از دو ویرانی، نه هستی و نه بودی
دو تا نیمه، دو دنیا حس، دو بال از یک کبوتر
به اوج بی نهایت ها، کشیدیم سَر، پریدیم پَر
برای ”ما“ شدن هر دو، به همدیگر بپیوستیم
برای دیدن فردا، نگاه کهنه را شستیم
م.ا.ع
۱۲/۰۲/۲۰۱۶ |