حادثهی ناگوار شهر نیس، در جنوب فرانسه در روزهای جشن ملی
این کشور، در نفس خود حادثهیی استثنا بود. استثنا به این لحاظ که فرانسه
از چند سال بدینسو چنین حوادثی را تجربه کرده است و به نظر میرسید که
حالا مراقبت سخت و سفتی از وضعیت دارد. دامنهی تأثیر این حادثه نیز گسترده
و فراگیر بود. وقوع این حادثه همسانیهای زیادی با حادثهی سهشنبه 31 ثور
در ساحهی ریاست دهم امنیت ملی در کابل دارد: کامیونی با باری از مواد
منفجره به خیابان میآید، بیش از 84 نفر را زیر میکند و در حدود بالاتر از
50 نفر دیگر زخمی میشوند.
تردیدی نیست که این حادثه، یک حادثهی بهتمام تروریستی است. نشانههای
حادثه حرفهای زیادی برای گفتن دارد: شر همهجا گیر شده است، کجا میخواهی
فرار کنی؟ اگر در افغانستان، در زیر گلوی ارگ ریاستجمهوری چنین رخدادی
ظهور میکند، جهانیان خواهند گفت که این یک امر چندان غریب و تازهیی نیست:
افغانستان تبدیل به میدان ابدی برای قدرتنمایی تروریسم شده است. اما آیا
رخداد شهر نیس فرانسه را نیز میتوان با این رویکرد تحلیل و فهمپذیر ساخت؟
شکی نیست که فرانسه یکی از قدرتمندترین نیروی نظامی جهان را در اختیار
دارد. رفتار روزمرهی انسانها در این کشور نیز دستکم در ظاهر قضیه
بیانگر این است که حوزهی عمومی ارتباطات و بستر اجتماعی نیز آنقدرها
مستعد پروردن تروریسم خودی نیست. یعنی به زبان ساده میتوان اینگونه گفت:
مردمان فرانسه نه تروریستاند و نه سودی در تروریسمپروری دارند. مدلول این
حرف نیز واقعیتهای عینی در آن جامعه است که بهدلیل پیشرفت صنعت و
تکنولوژی و تغییر نگاه انسانها در رابطه با زندگی و تعاملات، رابطهی
سرراستی با تروریسم که نمادی است از وحشت بدوی و اشتهای سیریناپذیر در
کشتن انسانها، ندارد. اما بعد توجیهگرایانهی این تحلیل را نمیتوان
انکار کرد. چه اینکه صنعت و تروریسم همیشه یک وجه مشترک دارند:
تمامیتخواهی. و این امر در عقبگرد فکری و کشتن انسانها در عمل تروریستی
همانقدر واضح است که در اشتیاق به جلو رفتن در کار صنعت و تکنولوژی.
تکنولوژی در هر شکلش، کارکرد دوسویه دارد: تمامیتخواهی از رهگذر
لگامگسیختگی در پیشرفت و تولید انضباط سخت و خشن. قانون و انضباط جزء
جداییناپذیری از صنعت و تکنولوژی است. اما این قانون هماره در یک جهت به
کار بسته میشود: حفظ و مراقبت از صنعت. تناقضی در این سخن وجود ندارد که
میگوییم: شهر –بهمعنای امروزی- با صنعت و تکنولوژی شناخته میشود و
تکنولوژی با انضباط و قانون. قانون در اینجا در واقع ضامن بقا، دوام و
گسترش تکنولوژی و شهریت است. تصور شهری بدون صنعت لگامگسیخته به همان
اندازه مشکل و نارسا است که صنعتی بدون انضباط. با این فهم از صنعت و
شهریت، امر دیگری که مطرح میشود، میزان گستره و قلمرو این انضباط است؛
میزان قلمرو هم بهلحاظ جغرافیایی و هم بهلحاظ فکری و مناسبات خصوصی زندگی
انسانها که عمدتا متأثر از چارچوب ذهنی کلی یک قلمرو اجتماعی است. انضباط
شهری چنین قلمروی را نیز خلق و سپس کنترل میکند. اشتباه است اگر فکر کنیم
قانون در کلانشهرها و یا شهرهای صنعتی مدرن بر حوزهی خصوصی زندگی افراد
نفوذ ندارد. قانون فراگیر است و تبعیت از آن الزامی. یکی از مظاهر موفقیت
صنعت و پیشرفت دوامدارش در کلانشهرها این است که تمام شهروندان بدون هیچ
قیدوشرطی، قانون را پذیرفتهاند و منضبطاند. زیرا با رد این مسأله، دیگر
نمیتوان از فراگیری صنعت و یا صنعتی شدن زندگی انسانها سخن گفت و
واضحترین نتیجهیی که میتوان در آنصورت از این حرف گرفت، این است که
صنعت یک امر اتفاقی است و نباید به دوام و گسترش آن امیدوار بود. حال آنکه
این امر از بنیاد در انطباق با واقع نیست. فراگیر شدن صنعت یعنی اینکه
تمام ابعاد زندگی انسانها صنعتی میشوند و در کنترل در میآیند. انسانی
شدن صنعت معنایی جز صنعتی شدن انسانها ندارد و این یعنی: تحت انضباط
درآمدن زندگی.
تمامیتخواهی و توتالیتاریسم یکی از عینیترین خصلتهای صنعت و نگاه صنعتی
به زندگی است. ذات خشونتگرای صنعت و تکنولوژی را در این بیان میتوان
بهوضح مشاهده کرد. این تنها نتیجهی منطقی است که میتوان یک روند
تمامیتخواه را با آن تبیین کرد. اما چرا این نوشته بیش از حد بر نفوذ آن
بر حوزهی خصوصی زندگی تأکید میکند؟ چون هدف این است که با این بیان
میتوان تصویری از مراقبت و درایت یک زندگی شهری را ترسیم کرد. معنای این
سخن این است که مکان اجتماعی زندگی هرقدر صنعتی شده باشد، قانون و لذا
مراقبت، مصئونیت و امنیت نیز در آن بیشتر است. نمود این مصئونیت و امنیت
بیشتر در عرصهی عمومی این است که دیگر انتظار نمیرود در کشوری چون فرانسه
و یا امریکا، چندان بیمسئولیتی پیش بیاید، همچون افغانستان، که تروریسم با
تمام توان و بیهیچ مانع ورادعی بتواند خود را در متن شهر و اجتماع آفتابی
بسازد و موجب خلق فاجعه گردد. از این نگاه است که معتقدم حادثهی نیس یک
حادثهی استثنا است و باید با نگاه متفاوت به آن نگریست.
در یک بیان روشن و مختصر، رابطهی پیشرفت صنعتی با تروریسم را نیز شاید
بتوان در این امر خلاصه کرد: تمامیتخواهی و ذات خشونتگرا. تروریسم
میخواهد با برگشت به عقب، بهلحاظ فکری و تاریخی این کار را بکند و صنعت
با تاختن به جلو با محو و ادغام فکر در صنعت. اما خشونت و تمامیتخواهی
بلایی است که این دو را بالاخره در یک نقطه با هم گره میزند. هردو بهنحوی
بنیادگرا است؛ یکی این بنیاد را در دین و باورهای دینی-مذهبی تعریف میکند،
دیگری در نفس پیشرفت و تولید صنعت بهمیزان هرچه بیشتر. چیزی که در این
میان به حاشیه رانده شده و اندکاندک از صحنهی زندگی فردی و اجتماعی حذف
میشود، انعطافپذیری، احساس عاطفی و نرمش در برابر دیگرخواهی است.
تروریسم تصویر اصیل و اولیه از صنعت است و صنعت سیمای معاصر تروریسم. البته
میتوان در ظاهر اختلافاتی میان این دو چهره از یک ماهیت را نشانهگزاری
کرد: لبرالیسم همهسویه در صنعت مبتنی بر اقتصاد سرمایهداری و جمعگرایی
مطلق در تروریسم. تروریسم میخواهد همه را یکدست ببیند و این امر
امکانپذیر نیست مگر بهوسیله حذف و نابودی تفاوتها و متفاوتاندیشها.
اما لبرالیسم عجالتاً این کار را نمیکند. او آزادی همگانی را شعار خود
ساخته است و ظاهراً دارد تعاملات و مناسبات زندگی اجتماعی را معطوف به
آزادی فردی انسانها تعیین میکند. اما در لبرالیسم این آزادی تعریف خاصی
دارد: تو آزاد هستی که لبرالیسم را بپذیری، اما آزاد نیستی که یک کمونیست
باشی؛ تو آزاد هستی که برای پیشبرد امور اقتصادی خود هر کاری که دلت خواست
انجام بدهی، اما حق نداری از قانون بازار که ما آن را تعیین کردهایم تخطی
کنی. نهایت این حرف چیست؟ نهایتش این است که در یک جامعهی صنعتیشده با
اقتصاد لبرال، به انسانها اجازه داده میشود که بهتمام معنا لبرالیست
باشد، اما آنها حق ندارند که لبرالیست نباشند. این همان نقطهیی است که
زندگی صنعتیشده و نگاه لبرال را با تروریسم پیوند میزند: یکدستسازی
تمام ابعاد زندگی انسانها. نمیتوان از برآیند متناقض صنعت و تکنولوژی چشم
پوشید. آن تناقض عینی را میتوان در یک جمله خلاصه کرد: رفتن بهسوی
تمامیتخواهی، با ظاهر گشودن گرهها از زندگی انسان.
البته که میتوان میان تروریسم در یک شهر اروپایی با تروریسم در کشوری چون
افغانستان، بهلحاظ ظهور و کارکرد، تفاوت قایل شد. تروریسمی که در فرانسه
بروز مییابد با آن فرد انتحاری که در یک گوشهی تاریک و نگونبخت
افغانستان فاجعه میآفریند، حامل تفاوتهای بسیاری است. اینجا اما، حرف بر
سر ماهیت یا ذاتی است که میتواند یک انسان را و یا در حوزهی یک اجتماع
صنعتی، یک روند را وادارد که دست به توتالیتاریسم و یکدستسازی بزند.
پایان کار این دو با تمام تفاوتها اما، فاجعه و نابودی امنیت، آرامش و
زیبایی زندگی است.
|