راه خانه ات را كه بَلَد شدم
راه ديگري برايم نماند
جز اينكه روزها را به آغوش بگيرم
و شب ها با ستاره هاي تازه اي
آشنا شوم
مست شوم
از كلماتي كه ميان لبهاي تو جان مي گيرد
از سپيده دم هايي كه ميان حلقه ي بازوان تو
بيدار مي شوم
از جريان هواي تازه
در ريه هاي منبسط عمر
مرد ساده ي شرقي
من از شراب چشم هاي تو مست مي شوم
صور اسرافيل
٣/٧/٢٠١٦ |