اگر روزى به خاطرت خطور كنم
به هر قبرستانى سر بزن
و از عمق گور هر زن عاشق
صداى مرا بشنو
تنهاتر از تو بودهام
تنهاتر از پيامبر عشق
كه لبريز از وحشت حقيقت بود
تنهاتر از آغوشى
كه جز هواى شبانه
حتى شبنم در آن سنگينى مىكرد
اگر روزى به خاطرت خطور كنم
در سكوت شب كنار گورم بمان
شايد بیتابی روحم را حس كنى
و بدانى تشنگى روح من به مراتب
شيرينتر از غرور مردانهى تو بود
آنگاه شايد لبانت از عشق بلرزند
و بدانى كه روح زنى ست كه
زمين و ضميرت را مى چرخاند |