شبهای زیادیست که گیسوی تو وا شد
گندم به بهشت آمد و تا صيد حوا شد
ای شمشمهٔ خواب و پریشانیِ عاشق
کی میشود از هجر تو اينگونه رها شد
فکر غلطی است که گير يم به هوايت
بايد كه درين باديه در فكر فنا شد
بیماریی هجر تو مرا کُشت، خدا یا
با مرگ دلم درد، به اينگونه دوا شد
یک شهر پُر از همهمهٔ رفتنت ای دوست
يک زندهگی از خرمن جانم چو جدا شد
نعیم رحیم |