دخترانی از دخمه های تاریک بودا، از مغاره های ویران و درون بدرون شهر
غلغله و کناره های دریاچه بند امیر ، خود را از بند های تاریک رهانیدند و
پا به شاهراه روشنایی نهادند .
دختران روشنایی ، چراغ بدست ، برای مبارزه با تاریکی و سیاهی ، از شهر
باستانی بامیان با بایسکل رکاب زدند و خود را به کابل و الکین های شان را
که نمادی از نور و روشنایی بود تا پشت دیوار های ارک رسانیدند .
دختران روشنایی ، بودا وار- همانـــگونه که بودا به بوده ( روشنایی ) رسید
– فریاد روشنایی طلبی سردادند تا آنها نیز بدان جایگاه برسند که یقینا
رسیدنی اند .
این حرکت نمادین ، نمایشی از خردمندی و تعقل جوانان بامیانی و نمایانگر
شعور و درک درست از وضع موجود و بی عدالتی های حکومت افغانستان در مورد
بامیانی هاست . بامیانی هایی که تا هنوز سایه وحشتناک خشم و خشونت دوره های
پیشین تاریخی را در پسمنظر فکر و ذهن و تاریخ خود به خوبی آشکارا می بینند
.
این دختران بامیانی ، از قلمرو بودای فروریخته ، از چشم انداز آبشار های
نیلگون و وادی های سبز ، بســـوی یکی از خطرناکترین شاهراه ها که طعمه اش
جز جان و جسم آدمی نیست ، از میان کوهپایه ها و تپه ها و صحرا های خشک که
کمینگاه گرگ های درنده و گرسنه اند ، راه گشودند تا خواست مردم و ملیت
هزاره را به گوش کر دولتمردان حکومتی برسانند .
بامیانی هایی که ستم های دراز مدت تاریخی از سوی حکومت های افغانستان را تا
هنوز با گوشت و پوست و روان خود حس و لمس می کنند .
با میانی هایی که حقارت هایی تاریخی و بردگی ها و کله منار ها را نه تنها
فراموش نکرده اند بلکه حافظه تاریخی شان ، از آن تابلو های وحشتناک ، پر
است ، که از آن درس های بسیــــاری آموخته اند ، تا راه شان را بسوی آینده
یی نه با سایه ترس و وحشت ، بلکه در پرتو امنیت و روشنایی باز کنند .
جنبش روشنایی بامیان در موقعیت بسیار تابناکی قرار دارد . اگر به دامن
خشونت و خشم نیافتد ، بدون تردید دستآورد های بزرگی را از آن حاصل خواهند
کرد .
جوانان و روشن اندیشان بامیانی با توجه به موقعیت تاریخی و باستانی سرزمین
شان اگرچه ظاهرأ در حصار کوهها و دره ها محصور اند و راهی با جهان ندارند
، ولی در واقع در چهار راه عظیم جهانی ، نشسته اند . آنها در محور و پایگاه
جهان صلح و آشتی قرار دارند ، چشم در چشم جهان دوخته اند و به آینده و بسوی
بشریتی که به همزیستی و دوستی انسانها باورمند اند ، نگاه می کنند .
آنها به نحوه میراثدار فرهنگ و تاریخ برجسته یی اند که انسان را بدون
هرگونه تفاوت و تبعیضی در شاهراه یگانگی و اتحاد باهمی فرا می خواند ، که
اگر از این میراث تابناک همت جویند ، بر اوج های نوینی از حیات و زندگی ،
بالگشاه خواهند شد .
انتخاب مقوله ( جنبش روشنایی ) برای این حرکت تصادفی نیست ، موردی و موضوعی
هم نیست . تنها چشم به خواست کنونی مردم که داشتن برق و روشنی برای مردمان
ولایت بامیان و اطراف آن باشد ، هم ندارد ، بلکه جنبش روشنایی مسمی یی است
برخاسته از اعماق باستانه بامیان ، از میانه تاریخ درخشان بامیان و از
فرهـــــنگ تاریخی ایکه از بامیان بلند شد و در سرتاسر قاره آسیا دامن
گسترانید . جهان باستان را به صلح و اندیشه فراخواند و تاثیرات عمیقی در
جهان قدیم از خود به میراث گذاشت .
بامیانی در تاریکی نگهداشته شده ، روزی پایگاه روشنایی جهان بود و از این
دیار، روشنایی فرهنگ ، اندیشه و فلسفه ، صلح و همزیستی در سایر نقاط جهان
گسترش می یافت . باز هم تصادفی نیست که بامیان را از ریشه بام و بامداد
یعنی سپیده دم و روشنایی روز ، اشتقاق شده می پندارند و حتی در تواریخ کهن
، بلخ را بنام بامیان پیوند می زنند و شهرت و عظمت آن را برخاسته از عظمت
بامیان می دانند . از همین رو آن را به نام بلخ بامی یاد کرده اند .
بار فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی جنبش روشنایی ، بسیار بسیار سنگین تر بزرگتر
و سترگ تر از این حرکت موجود است .
این جنبش تنها نبایست وضع موجود را در نظر داشته باشد ، آنها به دور های
دور ، به افق های وسیع آینده بایستی نظر بدوزند .
تحجر و تعصب ، جایگاهی در این جنبش ندارد . این جنبش جایگاه حقوق برابر
انسانها ، عدالت ، حقوق شهروندی ، آزادی و انتخاب های آزاد انسان های برابر
است . جنبش باید به ارزش های بزرگتر انسانی برای مردم بامیان و دیگر ملیت
های افغانستان ، بیاندیشد و برای اجرایی شدن آن ، از تمام اقوام و ملیـــت
ها مایه بگذارد .
به کشوری بیاندیشد که در واقع مانند بامیان محروم از روشنایی دانش و آگاهی
است . تنها بامیان در ظلمت و بی نوری نمی زیید ، سراسر این کوهستان را ، شب
و ظلمت فرا گرفته است .
به بامیانی بیاندیشد که بودا هایش ، بر پا ایستاده اند ، جاده هایش برای
هزاران سیاح و جهانگرد ، آماده پذیرایی ست . کوهپایه هایش ، مهمانسرا ها و
خانه هایش باغ ها و تفریح گاه هاست .
آب های زلال اش به شیشه های بلورین جای می گیرند و نوشیدنی مردمان جهان می
شوند .
به بامیانی بیاندیشد که در پوهنتون هایش ، هزار محصل علم و فرهنگ از سرتاسر
دنیا گرد آمده باشند . مگر چنین نبود که روزگاری از سند و هند و چین و تبت
تا شرق دور در این سرزمین برای تحصیل دانش و فرهنگ می آمدند و مردمان مختلف
در کنار هم زندگی می کردند .
جنبش روشنایی به بیشتر از این ها ، بایست بیاندیشد .
پایان
|