کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

کریمه شبرنگ

    

 
اتاق من

 

 

در اتاق من شبی
هزار پنجره می شگفد
اما دلی نمانده دیگر که به امیدی پر زند
روزگاریست رابطه ی من با جهان را تیرباران کرده اند
آدم های نامرد پوک

دل من دریای آرامیست که
درونش
انقلاب تلخی دارد با تسلیم
و سرود بلند دلتنگی اش را تنها ماهیان پاک زمزمه می کنند
اینک منم
که فاتحانه
صلیب آرزوی خویش را بر چهره ی سنگ ها می زنم
خدای من
رسالت پیغمبر وصل تو در قرن من چیست؟
وقتی در دامنه ی کوه دهکده ی کوچک مان سنگسار می شوم
نفس های عمیق من دره را به فریاد می آرد
و چشم های انگار بی حسی
پریشانی ام را با تمسخر تلخی پاسخ می دهد!
هرگز نخواهم ترسید
وقتی در استواری قامت دستان من
فتح جاویدانه ای لبخند می زند
من از پنجره ی خویش قرن نیآمده ی روزگار را دیدم
"که به دست امپراطور کوچک" فکر من تسخیر می شد
"ومقدس ترین فرمان
در قلمرو شعر من بوسه ی داغیست که ترا درحافظه ها زنده می دارد."
ومفهوم آیینه را پرنده ای به آن ها چندان بیان می کند
که من بیدار می شوم
و روز را پر می کنم از آرامشی که لذت عشق را به تجربه می گیرد
به دختران پاکی که هم تبار من اند
باکره ترین لغت نامه ی عشق را در خلوت شبی هدیه شان خواهم داد
من از پنجره ی خویش قرن نیآمده ای روزگار را دیدم
دختران بعد من!
فرصت ها را بنوشید
که عشق در روزگار من نام نیکی نداشت...



- کریمه شبرنگ -

۱۳۸۸/۰۹/۰۶ بدخشان

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل             ۲۶۵       سال  دوازدهم          جوزا     ۱۳۹۵         هجری  خورشیدی      اول جون   ۲۰۱۶