جنبشِ روشنایی، ندای فضایِ عمومی و گذار از هويتخواهي به
حقخواهي و برابریخواهی است. بسیاری از نسبتها را از نو تعریف کرد. دوران
بحث از هویت قومی گذشته است. تهوعآوربودن و ناکارایی کلیشههای قومی برای
مردم کوچه و خیابان روشن شده است. مردم به دنبال هویتِ قومی و نمایش عصبیتِ
قومی نیستند، خواستار عدالت و برابری هستند. دعوای هویت و قومیت ندارند،
دعوای حق و حقیقت دارند. سر درگمیِ نخبگان نیز ناشی از بیگانگیِ آنها با
صدای خیابان است. در هر اعتراضِ مردمیای بنگاههای سوء استفاده فعال
میشوند ولی واکنشهای کینتوزانه و مقاومت گروههای سیاسی مختلف در برابر
جنبش روشنایی نشانگر یک زمینلرزهایِ سیاسی است. کسانی که کوشش میکنند
برای این خواستِ اجتماعی سر نخی در دربار کرزی یا بیرون از افغانستان پیدا
کنند، فقط حقارتِ اجتماعیِ خود شان را به نمایش میگذارند. رهبران قومی و
سیاسی و هیچ گروه غیر مردمیایِ توان سازماندهی یک حرکتِ برابریخواه در
سراسر افغانستان و شهرهای بزرگ جهان را ندارند.
لجاجت با این حرکتِ انسانی و برابریخواهانه، از سوی هر گروهی صورت گیرد،
یک عقبگردِ تاریخی است. پناهبردن به کلیشههای تعصب و قومیتگروی،
نشانگر این است که برخی نابرابری اجتماعی و مناسباتِ ظالمانه را ابدی
تعریف کردهاند. مسئلهی جنبشِ روشنایی، هرگز آن چیزی نیست که برخی به
نمایندگی از جنبشِ روشنایی مطرح و برای انتخابات کمپاین میکنند. مسئلهی
جنبشِ روشنایی رهایی از تعصب و نه گفتن به تبعیضِ تاریخی است. بدیهی است که
پذیرش این خواست برای تمامتخواهان و انحصارگرایان هم سنگین است و هم قابل
درک نیست. امکان سرکوب اعتراضهای مدنی در هرکجای دنیا هست ولی جنبشِ
روشنایی، به روشنی مناسباتِ قدرت را باز تعریف و برای اولینبار شکاف مردم
و دولت را پدیدار کرد. صورتبندی جنگِ قدرت پس از جنبشِ روشنایی، هرگز آن
نیست که پیش از این بود. نه تنها اشرفغنی و حلقهی ارگ، بلکه عبدالله و
حلقهی کاخ سپیدار نیز همصدا با ارگ با دستپاچهگی تمام، حتی با
متوسلشدن به دروغ و پروپاگندا، تلاش میکند، صدای خیابان و ندای فضایِ
اجتماعی را خاموش کنند.
جنبشِ روشنایی حرکتی برخاسته از متن مردم است. خیزشِ عمومی علیه بیعدالتی
و ندای خستگی از ساختارِ سیاسی ظالمانه. رهبران سیاسی و نخبگان فرهنگی و
اجتماعی در این جنبش پیشگام نیستند، دنبالهرو مردماند. حتی نخبگان فعال
در درون جنبشِ روشنی، اکثرن دنبال منافع شخصیاند. در نهایت مردم را رها
خواهند کرد. مردمیبودن این جنبش باعث طرد نخبگانِ قومی نیز شده است.
قومیتاندیشان سر در گم شدهاند. با هم دعوای درونی دارند. یکی ازدلایل
اساسی مردمیبودن و رادیکالبودن این جنبش طرد و به حاشیهراندن رهبران و
نخبگان قومی است. هرچه تلاش میکنند پررنگتر در متن حضور پیدا کنند، دورتر
پرتاب میشوند. عدالتخواهی یک روند تاریخی دراز مدت است. فرصتطلبان،
همراهی با مردم را تاب نمیآورد. یگانه حامی واقعی مردم، روشنفکران و
آینده اندیشاناند. به نفع روشنفکران است که سنگرِ اجتماعی خیابان را جدی
بگیرند و از مردم در برابر سیاستهای ظالمانهایِ ارگ و کاخ سپیدار دفاع
کنند. فشار مردمی، ارگ و کاخ سپیدار را متحد کرده است، زیرا این صدا که
منحصر در شهر و قوم و کشور خاصی نیست، صدای هویتخواهی نیست، صدای تکثر و
مردم است، هر قدرتی را میترساند و هر قومگرا و انحصار طلبی را تحقیر
میکند.
در آغاز این حرکتِ مردمی را برچسبِ ایرانی زدند. بعد از آنکه عملههای
ایران در برابر مردم ایستادند، آمدنِ حکمتیار را بهانه ساختند. با افشاشدن
این امر که حکمتیار مهمان مخالفین جنبشِ روشنایی است، اکنون به برچسپهای
دیگر متوسل میشوند. سرشتِ مردمی و روشنگرانهای این جنبش که خواستهایش را
آشکارا در خیابان و فضاهای جمعی شهر مطرح میکند، هر تهمتی را خنثا
میکنند. برای روشنفکران و تحلیلگران البته گیجکننده نیز هست، زیرا با
واقعیتی روبهرو هستند که در لای کتابها نیست تا با نقل قولی جان خود را
خلاص کند، در متن خیابان جاری است. به تفسیر بدیع و تازه نیاز دارد. به
تامل و واقعنگری. به دیدن مردمی که با دستِ خالی اما ایمان اجتماعی، در
خیابان حق میخواهند. به شنیدنِ صداهایی که برابری را داد میکشند. بههمین
خاطر به جای اعتراف به جهل شان، به این حرکت مردمی تهمت میبندند و آن را
در عوامل خاص فرو میکاهند، تا بر جهل شان سرپوش بگذارند.
جنبشِ روشنایی، گذار از تعصبِ قومی، به حقخواهی است. روشناندیشی و
برابری اجتماعی. سخنی از ننگ و غیرتِ قومی در میان نیست. حذف اجتماعی و
تعصبِ قومی در آن جایی ندارد. موضوعِ اصلی توسعهی متوازن، برابری و عدالت
در توزیع منابع کمیابِ اجتماعی است. سوء استفادهها به این حرکت ضربه
میزنند ولی در مردمیبودن به عنوان یک تجربهی اجتماعی و تاریخی نمیتواند
خدشه وارد کنند. خطاست اگر از سوء استفاده عدم ضرورت و ناسودمندیِ جنبشِ
روشنایی را نتیجه بگیریم. مگر غنی و عبدالله و مخالفان جنبشِ روشنایی با
دادن وعدههای دروغ در انتخابات از مردم سوء استفاده نکردند؟ مگر اشرفغنی
با آرای گوسفندی وارد ارگ نشد ولی نمیتوان از این این سوء استفادهها عدم
ضرورتِ نظام انتخاباتی را نتیجه گرفت. جنبشِ روشنایی نیز یک ضرورتِ مدنی،
شهری، تاریخی و یگانه بدیل مناسبِ زورگویی و خشونتهای سیاسی ست. خطاست اگر
تصور کنیم مبارزه با تبعیض کار آسان است و ارگ و کاخ سپیدار حاضرند صدای
خیابان را بشنوند ولی اگر قرار است از این بنبست تاریخی بگذریم و اگر بر
آنایم که زندگی انسانی داشته باشیم و بتوانیم به انسان همنوع خود اعتماد
داشته باشیم، ناگزیریم به صدای خیابان گوش دهیم. پناهگزیدن در پشت
کانتنرهای اجارهایِ ابد ممکن نیست. مردمی که از حضور در خیابان نمیترسند،
روزی از کانتنرها عبور خواهند و حق شان از کام ستمگران بیرون خواهند کشید.
|