کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

نازی کریم

    

 
ادای درخت

 

 

پیراهن که به تن دارم
به من نمیاید
موهایم بلند باشد
یا در بافت دلم را میگیرد
من از هر قیل و قال این هستی
سخت بیزارم
می‌دوم به بلندترین نقطه کوه
جایکه ریشه هایم به دل خاک رسد
و شاخه هایم به مهتاب
میایستم
و ادای درخت را در می‌آورم
سبز
   و سبز
          و سبز تر میشوم
عابرین میایند و میروند
و زیر لب میگویند:
واه چه درختی!
و من سبزتر میشوم
ماموریت من در زمین چیزی نیست
جز سبز شدن
و سایه افگندن
تا آخرین مسافر که میاید
و روی سینه‌ام دست میگذارد
نبض من باز دویدن میگیرد
درختی که فقط ایستادن بلد است
آرزوی پرنده شدن میکند
عابرین میایند و میروند
و زیر لب میگویند:
چه درختی پژمرده‌ای!
و من زرد
و زرد
و زردتر میشوم

نازی کریم

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل               ۲۶۴       سال  دوازدهم          ثور/جوزا     ۱۳۹۵         هجری  خورشیدی       شانزدهم می  ۲۰۱۶