دموکراسی، یک مقولهی صرفن فلسفی و نظری
نیست که بتوان از کتابها استباط و استخراج کرد. نظریهها روشنیبخشاند،
مرجعِ واقعی دموکراسی اما حرکتهای مردمی و اجتماعیاند. اعتماد بیش از حد
به نظریهها و رابطهي یک سویهی نظر و تجربه، بیش از آنکه به توسعهی
گفتار دموکراتیک بیانجامد، تولیتاریسمِ فلسفی و نظری را در جامعه، بهویژه،
بین جوانان ترویج میکند. میتوان مباحث دموکراتیک را در کتابها و متون
نظری دنبال کرد و آگاهی خود را بالا برد ولی در نهایت دموکراسی یک امر
تجربی است. گفتن کافی نیست، حتا باور کردن هم کافی نیست، باید تجربه شود.
فروکاست دموکراسی در باور موجه، جز سردرگمی پیآیند دیگری ندارد.
اینکه ما نظریه، تاریخچه و جنبشهای دموکراتیک را در کتابها بخوانیم،
سودمند نیست، زمانی سودمند خواهند بود که در عمل بهکار گیریم. نفس اینکه
بدانیم ماندلا مبارز ضد آپارتاید بود و گاندی بنیانگذار انقلابِ بدون
خشونت، رهایی نمیآورد. فاشیستها و نژادگراها نیز این را میدانند. در
واقع، تعهد عملی به عدم خشونت و مبارزه با آپارتاید قومی و نژادی است که به
رهایی میانجامد. خطاست اگر مبارزه با بدیهای همگانی در خواندن و
بازنشخوار کتابها فروکاسته شود. عدم خشونت و ضدیت با آپارتاید، فقط گفتنی
و زبانی و دانستنی نیست، تصدیقِ عملی است و باید تجربه شود.
حکومتهای زورگو، تبعیض و آپارتاید را آنقدر هشیارانه و نظاممند اعمال
میکنند، که دستِ کم برای بخشی از جامعه قابل درک و تشخیص نیست. کوشش
میکند بخشی از مردم را در برابر بخش دیگر قرار دهد و خودش را به عنوان
بخشی از مردم جا بزنند. وضعیتهایی اما پدید میآیند که تبعیض و بیعدالتی
حکومتهای ستمگر آنقدر روشن و آشکار بر کل یا بخشی از جامعه اعمال میشود
که همه میبینند و از هیچ منظری قابل توجیه نیست. چنین لحظههایی، فرصتِ
استثنایی برای تجربهي دموکراتیک است؛ فرصتی خوبی برای دموس/ مردمشدن در
برابر دولت.
اگر دموکراسی حاکمیت مردم و نظارت دققیق و مسئولانهی اجتماعی بر حاکمان
تعریف کنیم، در این صورت مرجع اجتماعی و واقعی گفتار دموکراتیک لحظههایي
است که مردم/ دموس از حقی دفاع کردهاند. رخداد مردم شدن، مرجع اصلی حکومت
مردمی است. تحصن دانشجویان دانشگاه کابل، دادخواهی از شکیلا و فرخنده و
شهدای سرک دارالامان، فرصتهای استثنایی تجربهی مردمی و دموکراتیک در کشور
ما بودند. هیچیک از موارد مذکور در چارچوب مرزهای قومی و زبانی قابل بیان
نبودند.
بستر اصلی دموکراسی، فضای عمومی و خیابان است. در انقلاب تبسم، شکاف دولت و
مردم/ کاخ و خیابان کاملن روشن شد و یک حرکتِ مردمی واقعی شکل گرفت. حواشی
آن قابل نقد است ولی در اصل یک تجربهي مردمی و دموکراتیک بود. لبخند تبسم
در خیابانهای شهری ما نفرت نکاشت، نفرتهای زیادی را پاک کرد. شهری که
چندی پیش فرخنده را آتش زده بود، در انقلاب تبسم، تبسم خواهر فرخنده شدند.
سر بریدهی تبسم مردمی را که جداییاجتماعی را امر طبیعی تصور میکردند، به
هم نزدیک کرد. فضای گفتگو به وجود آورد و روابط اجتماعی ار از نو تعریف
کرد. دلیل اینکه اکثر سیاستمداران شناخته حامی «انقلابِ روشنی» شدهاند،
حقیقتِ مردمی است که در انقلاب تبسم تجربه شد. نکتهی قابل تامل این است که
هم در فرخنده، هم در تبسم، این زن بود که به عنوان نماد وحدتِ مردمی،
مرزهای تعصب فرو ریخت و ما را گرد هم آورد.
انقلاب تبسم، لخند روشن مردم در لبان شهر داغدار کابل بود. این لبخند اما
به همان میزان که یک خاطرات شاد مردمی است، یک تجربهی تلخ برای ستمگران و
زورگویان است. نه مردم میتوانند از یاد ببرند، نه زورگویان. مردم، به این
دلیل که دیوارهای قدیمی را در هم شکستند و هوای تازه تنفس کردند، میخواهند
برای همیشه بیرون از دیوارها زندگی کنند، زورگویی نیز تلاش میکنند
بنیانهای لرزان و فرو ریختهاش را سر از نو ترمیم و محکم کند. شکاف دولت و
مردم و ستمگر و ستمدیده در انقلاب تبسم عینی شد. این حرکت درخشان مردمی و
اجتماعی، در هر حرکتِ مردمی دیگر ما را دلیل و راهنما خواهد بود. دادخواهی
از سر بریده، اجتماع از هم بریده را یکجا کرد و لحظههای با هم بودن در
خیابانها، در آن زمان را همهمان دوست داریم.
انقلابِ روشنی، در عین حالی که در چارچوب انقلاب تبسم است، روزنههای
تازهای را به روی ما گشوده است. پرسش اصلی دیگر طالب نیست، تاریکاندیشی و
ستمگری تاریخی در کلیتِ آن است. تقریبن اکثر کسانی که دغدغهی امنیت پایدار
را دارند، در برابر سنتِ تاریخی ستمگری و زورگویی ایستادهاند و رفتار
تبعیضآمیز دولت ار محکوم میکند. در همین آغاز چشماندازهای درخشانی برای
گفتوگو بر سر توزیع برابر امکانات، توسعهي متوازن، برابری و ریشهکن کردن
آپارتاید قومی، به عنوان یک ضرورتِ باب روز، مطرح شدهاند. گفتار دموکراسی
مرجعاجتماعی و تجربیاش را از همینجا میگیرد. در چارچوب انقلابِ روشنی
بحثها و چشماندازهای وجود دارند که «دولتـظلمت» را بیزبان کرده است.
دولت نه توجیه اخلاقی برای ستمگری دارد، نه دلیلِ فنی و تکنیکی بر تغییر
مسر خط برق. در کمتر از دو روز روشن شد که برای تغییر خط برق دولت هیچ
سروی/ پیمایشی انجام ندارده است و صرفن به خاطر محرومنگهداشتن بخش بزرگی
از مردم کشور، همهچیز را در پشت میز فیصله کرده است. این تغییر ناگهانی
مسیر برق که هزینه را دو برابر کرده است، حتا بدون مطالعه مسیر صورت گرفته
است و دولت هیچ سندی ندارد که نشان دهد بعد از یک کندو کاو فنی مسیر را
تغییر داده است.
بیزبان شدن ستمگری، فرصت خوبی برای مردمشدن است. به هر میزان که انقلابِ
روشنی همهگیرتر شود، امکان تجربهي دموکراتیک و نفرتزدایی اجتماعی نیز
بیشتر خواهد شد. با گذشت همین چند روز فضای گفتوگوها تغییر کرده است. از
رئسای پیشین امنیتِ ملی که برداشت دقیقی از ناامنی دارند، تا روشنفکران و
فرهنگیان و آیندهاندیشان و دانشجویان، قطع نظر از پیوندهای تباری و قومی،
همهگی همسخن از توزیع برابر امکانات به عنوان بینان اصلی دموکراسی و
امنیتِ پایدار، اتفاق نظر دارند. گفتار دموکراتیک مرجع عینی و اجتماعی پیدا
کرده است. حتی برخی از رهبران اجتماهی نیز به مردم پیوستهاند. موضوع فقط
یک خط برق نیست، کشیدن خط برق رهایی نمیآورد، موضوع پایاندادن بهزورگویی
از به شیوههای صلحآمیز و مدنی است. چنین حرکتی برای هر انسان دوراندیشی
هم راه حل عملی است، هم قابل توجیه اخلاقی و هم نوعی فرمشکنی است و
جذابیتِ اجتماعی دارد.
چنین اجماعی در برابر زورگویی، که طیفهای گوناگون، از اقوام مختلف، به
دفاع از محرومان برخاستهاند، یک تجربهي به تماممعنا جدید است. هرگز
#همه این قدر #همسخن نبودهایم. این امر نشانگر آن است که همه از
زورگویی خسته شدهایم و یک اجماع پنهان و نانوشته برای گذر از این وضعیت،
شکل گرفته است. لجاجت ارگ مهم نیست، جدید هم نیست، برخورد خونسرد و
دوراندیشانه با انقلاب روشنی، اما نه تنها مهم بلکه امر حیاتی است. پیوستنِ
رهبران اجتماعی، نمایندگان پارلمان، سران سیاسی، رئسای امنیتِ ملی و...، به
انقلابِ روشنی، نشان خستگیِ جمعی از ستمگری و به بنبسترسیدن پروژههای
زورگویی است. انقلاب روشنی، گذار آبرومندانه از بیعدالتی، برای مردم
هزاره و تمامی اقوام کشور یک فرصتِ تاریخی، آنهم، در بحرانیتین وضعیتِ
ممکن است. همراهی با عدالت و دادخواهی از برابری، راهی روشنی را به سوی
دموکراسی باز خواهد کرد. دموکراسی از کتابها نمیآید، از تجربهها میآید.
مقاومت مردمی و جمعی در برابر زورگویی دولت، مرجع تجربی و واقعی گفتار
دموکراتیک را فراهم خواهد کرد. مرجع گفتار دموکراتیک و مردمی، عمل
دموکراتیک و مردمی است. براي گذر از تاريكي و بيعدالتي، بديلي جز
اعتراضهاي سراسريِ بدون خشونت نداريم. ما باید از تجربههای اکنون و
گذشتهمان درس بگیریم که ترور و انتحار و خشونت راه رسیدن به حق نیست،
اعتراضهای صلحآمیزی مردمی است که ما را به حق میرساند. انتحار و ترور
زبانِ کسی است که از حضور علنی در خیابان، میشرمد و میترسد.
|