روز های هفتم و هشتم ثور در تاریخ معاصر افغانستان، روز های سیاه، دور از
هم و نزدیک با هم می توانند تعبیر شوند. در یک نگاه کلی هفتم و هشتم ثور،
دو روز نزدیک با هم و دو روز دور از هم به نظر می رسند. دو روز دور از هم
بدین معنا که آفرینشگران این دو روز ادعا ها و اهداف بسیار متفاوت و گاه
متضاد با هم را مطرح و شعار داده اند. یکی از تحول و تغییر اجتماعی، عدالت
اجتماعی و ترقی و رفاه مردم داد سخن داد و دیگری از استقلال و شرف دینی و
ملی و راندن متجاوزین و دشمنان اسلام و سرزمین، سخن به میان آورد.
از این لحاظ این دو روز از نظر ماهوی و بنیادی که ظاهر خیلی دور از هم قرار
دارند، اما از جهاتی این دو روز نهایت به هم نزدیک نیز هستند. چرا که نتایج
بدست آمده از ماحصل کارکرد ها و دستآورد ها، نشان می دهد که روز های هفتم و
هشتم ثور، جز ویرانی و تباهی و کشتار برای مردم افغانستان، دیگر هیچ چیزی
به بار نیاورده است. از همینجاست که گفته می شود این دو روز از لحاظ نتیجه
دهی، خیلی با هم نزدیک و یکسان اند.
هفتم و هشتم ثور، روز های تاریک در تقویم سیاسی کشور ماست که یادآورنده
تلخترین خاطرات در تاریخ پر از سقوط سرزمین افغانستان است. از تجاوز و شکست
روس ها و سرنگونی رژیم کمونیستی در افغانستان تا آغاز جنگ های داخلی احزاب
اسلامی و جنگ نیابتی پاکستان و اعراب حوضه خلیج در لباس طالبان.
در هفت ثور ۱۳۵۷ خورشیدی کودتای نظامی یی صورت گرفت که سرآغاز نا آرامی ها
و درگیری و قتل و قتال هایی بود که بیش از چهل سال طول کشید و تا امروز
کشور صحنه تجاوز قدرت های بزرگ جهان و قدرت های منطقوی می باشد. این کودتا
سبب شده که کشور ما در باتلاق جنگ های خانمانسوز داخلی و مذهبی گرفتار آید
و مردم مظلوم ما زجر های بیشماری را متحمل شوند.
کودتای هفت ثور خسارت های جبران ناپذیری را در عرصه های مختلف سیاست و
اقتصاد و اندیشه و تفکر انسانی یی برای مردم ما در پی داشت که قابل جبران
به نظر نمی رسید و افغانستان را بسوی تباهی و ویرانی بزرگ سوق داد.
در هفتم ثور که نقطه آغاز بدبختی ها بود، قتل، شکنجه و کشتار دسته جمعی تا
جای رسید که کاسه صبر ملت لبریز شد و مردم با کمترین امکانات از جا جنبیدند
و با دست پر و خالی، با تکیه بر آرمان های ملی و مردمی مبارزه علیه
متجاوزین را آغاز کردند. باید این نکته را بیان کرد که هفتم ثور به مثابه
یک کودتای ننگین و سنگین در تاریخ کشور ثبت خواهد شد که توسط یک مشت گماشته
اجنبی بر کشور تحمیل شد. این گماشته گان کمسواد که اندکترین شناختی از
جامعه خود نداشتند، بیشرمانه باعث کشتار هزاران تحصیل کرده و مکتب خوانده
بشمول معلمین، استادان پوهنتون، شاعران و نویسندگان، کارگران و دهقانان و
همچنین باعث کشتار سایر انسان های زحمتکش ده و روستا و شهر ها و پایتخت این
میهن شدند.
آنها ظاهر ادعای انقلاب و تحول و دگرگونه سازی اجتماعی داشتند ولی هرگز
بدین وقوف نرسیده بودند که چنین تحولی، بدون پیش شرط های تاریخی، آماده
سازی ابزاری و میکانیزم های لازم، آگاهی طبقاتی و رشد مردمی و بستر اجتماعی
و فرهنگی، چگونه ممکن خواهد بود.
از آنجا که مدعیان انقلاب، سرسپردگان بیگانه گان و منافع خارجی بودند،
سرنوشت ملت افغانستان و اینکه پیامد های این حرکت های نابخردانه به کجا
منتهی میشود، برای شان بی تفاوت بود. همانطوریکه برای وارثین بعدی حکومت
خدا داد افغانستان ( احزاب اسلامی ) نیز همین دیدگاه مطرح بود. چه آنان به
مجردی که بر اریکه قدرت کابل دست یافتند، سرسپردگی و گماشتگی را از سلف
خویش به مراتب بیشتر، میراثدار بودند و در خدمتگذاری به بیگانگان از
یکدیگر چنان سبقت جستند که مردم به کفن کش قدیم درود فرستادند. اینان کابل
را چنان به ویرانه و کشتارگاهی مبدل ساختند که تا امروز خون جاری در آن دمی
نمی ایستد.
جای تعجب است که در تاریخ معاصر افغانستان، جنایات و خونریزی ها و ویرانگری
های پیهم و ممتد، چنان پیوسته جریان دارد که فکر می شود این مردم لحظه یی
هم برای متوقف ساختن و ایستاگردانیدن این چرخاب خون درنگ نمی کنند و نمی
اندیشند. از فلاکتی به فلاکت دیگر می افتند و از یک بدبختی به بدبختی دیگر
سقوط می کنند.
تنها هفتم و هشتم ثور نیستند که شبیه هم و مانند هم، طراز و شمایل بستند.
در پیشتر از این برهه ها که نیز نظر اندازید، این سقوط های پیهم را مشاهد
می توانید.
شاه امان الله جوان بدون پشتوانه اجتماعی و فرهنگی چنان یکه تازی راه
انداخت که نه تنها خودش و دستاورد هایش ساقط شدند، که حتی تا امروز آن سقوط
ممتد همچنان ادامه دارد و هیچ ریفروم و تحولی در این سرزمین پا نمی گیرد.
تازه ساقط گردانندگان آن شاه نیگون بخت، میخواهند تابوت تاریخی رقیب وی (
امیر حبیب الله کلکانی ) را بر تخت پادشاهی او برافرازند و برنشانند. این
یعنی حکمروایی تابوت بر اورنگ سیاست و تاریخ.
تجارب تلخ در تاریخ معاصر ما بازهم به تکرار پیوست و آزمون امان الله خان
دستکم گرفته شد و باردیگر داود خان و حزب دموکراتیک خلق به این آزمون خطا،
دست یازیدند و به تکرار فاجعه پرداختند و اما نتایجی بارآمد که بار ها
بارآمده است و تازه ترین نمونه آن پایه نگرفتن دموکراسی امریکایی ست که در
این دهه اخیر به تجربه گرفته شده و بازهم علایم سقوط در چشم رس قرار دارد.
و اما هشتم ثور، آنچنان که قبلا نیز تذکر داده شد، مانند هفتم ثور سرآغاز
بدبختی ها و ویرانی های این کشور است. هشتم ثوری ها، با تمامی ادعا های
اسلامی شان، جز شکست و سقوط راهی در جلو خود ندارند. آنها در طبیق برنامه
های اسلامی و هم در ملعبه بازی های دمکراسی امریکایی شان، هیچگونه دستآوردی
نداشته اند که بسوی نهادینه شدن و پایه گرفتن یک نظام مستدام سیاسی و
اجتماعی در افغانستان به پیش بروند. گردانندگان هشتم ثور چنان آرمان و
ایمان باخته اند که جز فکر پول و ثروت و قدرت به هیچ چیز دیگری فکر نمی
کـــــــــنند. محور اندیشه و فکر آنها فقط تصاحب قدرت و ثروت است. اکنون
هر یک آنها، دارای قصر های مجلل، شهرک های رهایشی، شرکت های تجارتی، موتر
های زره دار و حساب های بانکی در خارج و قدرت و اقتدار توصیف ناپذیر شده
اند. آنها نتیجه جهاد مردم افغانستان را آنچنان تصاحب کرده اند که گویا مال
جد اندر جد شان است و گویا مردم پابرهنه و شکم گرسنه ایکه این جهاد را به
ثمر رسانیدند، هیچگونه حقی در این گنج بادآورده برای آنها، ندارند.
هشتم ثوری ها، آنچنان در بهشت تنعم و ناز و نعمت غرقه شده اند که به یگانه
چیزی که نمی اندیشند، سرنوشت دوزخی مردم افغانستان است. اما تاریخ بازهم
میچرخد و این تازه بدوران رسیده ها را نیز، روزی از چرخه به زیر می اندازد.
مردم فلاکت زده افغانستان همانطوریکه جز سقوط های پیهم در گذشته تاریخی خود
نمی بینند، در پیش روی خود نیز باردیگر منتظر، یک سقوط دیگری نشسته
اند.پایان
|